به گزارش حلقه وصل، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: همهاش از دنیا حرف میزنیم؛ فلان مملکت اینطور، فلان مملکت آن طور، این اختراع این جور. یا میپرسیم چقدر خواندهای؟ معلوماتت چقدر است؟ به راستی پس معلومات من و شما کو؟ پس چرا معلومی در نزد خود نداریم تا به خدای خود معتقد باشیم. انسان اگر معتقد به خدا باشد حداقل راحت راه میرود. البته کار کن. باید فرمان خدا را ببری، بلکه آنقدر منقمر هستی که نمیتوانی نبری، ولی لااقل بگو او مرا میبرد. بگذار قشنگ راه میرود. در ظاهر ممکن است که خود را کوچک بگیرد که غرور نداشته باشد، اما آیا میدانی که از درون چقدر بزرگ است؟ ادّعای خدایی هم ندارد. بلکه اولیای خدا خود را پایینترین مخلوقات خدا میدانند. هیچکس نمیتواند نزد خدا مثل آنها عقب نشینی کند. آنها همه وقت میدانند که پیش خدا هیچ چیز نیستند. ببین چقدر مرتّب هستند. همهاش هستی خدا را در خودشان مشاهده میکنند. غیر از وجودِ خدا هیچ چیز دیگر در نظرشان نمیآید. اصلاً غیر از خدا به ذهنشان عبور نمیکند. چقدر جای خوبی است. حداقل با عقلمان میتوانیم تشخیص دهیم که جای آنها چه جای خوبی است. ما دو روزکار میکنیم، سرمان را این ورو آن ور میکنیم، دست اخر شلوغ میکنیم، یک مرتبه چشممان را میدوزیم. اینها مذمّت نیست، این راه ما است. هرچه بهتر کار کنیم زودتر خلاص میشویم.
چه چیز خلاص میکند؟ «موت». «موت» انسان را خلاص میکند. خلاص کنندهی گرفتاریهای خلقت همان چیزی است که همه مردم از آن بدشان میآید، یعنی موت ملائک داد میزنند لِدُوالِلمَوتِ وَ ابنوُ الِلخَرابِ. بزایید برای مردن و بسازید برای خراب شدن. ملکی هست در آسمانها که صدایش خیلی رساست، خلقش کردهاند که فقط این را بگوید. پرسید: صدایش از کجا میآید؟ گفت: صدایش خیلی بلند است. صدایش همه جا هست و شنیده میشود. انسان از همان موقع که زاییده میشود، رو به موت قدم بر میدارد. یعنی میرود به طرف ان موتی که قرار است به آن برسد. هر لحظه به موت نزدیکتر میشود. نوزاد تا تولد یافت به طرف موت میرود، چون دنیا جای خوبی نیست، جای ماندن نیست.
کتاب طوبی محبّت جلد دوم – ص 21
مجالس حاج محمّد اسماعیل دولابی