به گزارش حلقه وصل، حدود ۴ ماه به انتخابات اسفند ۹۸ باقی است و از مدتها پیش گروههای سیاسی به دنبال سازماندهی و تعیین استراتژیهای انتخاباتی برای خود هستند و یا دستکم ماهیت گروهها و جناحهای سیاسی حکم میکند که اینچنین باشند.
آنچه در ادامه میآید گزارشی از اصلاحطلبان است و طی روزهای آینده درباره ی اصولگرایان و برخی دیگر از گروهها و حلقههای سیاسی نیز صحبت خواهد شد.
اصلاحطلبان و آشفتگی در سازمان
گروهی که خود را اصلاحطلب میخواند، فارغ از اینکه این عنوان متناسب با ایدههای او و عنصرتمایزبخش درستی میان او و دیگر گروههای سیاسی است، به لحاظ «سازمان» در یک آشفتگی جدی به سر میبرد. ساختار سیاسی اصلاحطلبان از سالها پیش متشکل از سه بخش است. اول، شورای هماهنگی جبهه اصلاحات که متشکل از «احزاب» اصلاحطلب است و گردانندگان آن مدعی هستند که حدود ۳۰ عضو در آن عضویت دارند. مجمع نیروهای خط امام(ره) به ریاست آقای هادی خامنهای، حزب کارگزاران سازندگی، حزب اراده ملت ایران، حزب مردمسالاری، انجمن روزنامه نگاران زن مسلمان(رزا)، جمعیت زنان مسلمان نواندیش، مجمع دانشآموختگان ایران اسلامی و... از اعضای این شورا هستند که ریاست آن به صورت دورهای انتخاب میشود. رئیس فعلی این شورا آقای عزتالله تقوائیان رئیس مجمع دانشآموختگان ایران اسلامی است.
اما در کنار آن، شبهتشکل یا جمع دیگری به نام «شورای مشورتی آقای خاتمی» قرار دارد که هرچند هیچگاه اسامی کامل آنها اعلام نشده اما افرادی مانند آقایان عبدالله ناصری، موسوی لاری، علی صوفی، محمدرضا عارف، مرتضی مبلغ عضو آن هستند.
با این حال از سال ۹۴ تشکلی به عنوان «شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان» شکل گرفت که محور انتخاباتی اصلاحطلبان شد. این شورا در واقع ترکیبی از اعضای حقیقی شورای مشورتی آقای خاتمی و اعضای حقوقی شورای هماهنگی جبهه اصلاحات است و هم اینک آقای محمدرضا عارف ریاست آن را برعهده دارد. این شورا در انتخابات سال ۹۴ محوریت اقدامات انتخاباتی اصلاحطلبان را برعهده داشت و به نوعی فصلالخطاب محسوب میشد. هرچند آقایان خاتمی، روحانی و هاشمی به نوعی افراد بالادستی این شورا هم محسوب میشدند. با این حال در آن زمان اتفاق نظر نسبی میان اصلاحطلبان درباره این شورا وجود داشت.
اما مهمترین مسئلهی اصلاحطلبان در دورهی حاضر به لحاظ سازماندهی، اعتراضاتی است که نسبت به شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان وجود دارد. که البته این شورا اخیراً به منظور قانونی شدن فعالیتهای انتخاباتیاش تحت عنوان «جبهه ائتلاف اصلاح طلبان ایران اسلامی» از وزارت کشور اخذ مجوز کرده است.
گروه ها و احزابی مانند اعتماد ملی، مردمسالاری، مجمع نیروهای خط امام(ره) عملاً شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان را فاقد صلاحیت لازم برای محوریت اصلاحطلبان در انتخابات میدانند و حتی پیشتر در بیانیهای رسمی و علنی خواستار انحلال آن شدهاند. افرادی مانند آقای مصطفی کواکبیان و بعضی اصلاح طلبان نزدیک به او همچون حسین کمالی (حزب اسلامی کار) به دنبال ایدهی دیگری تحت عنوان «پارلمان اصلاحات» بوده و هستند. با این حال شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان(شعسا) با توصیه محمد خاتمی و بیاعتنا به انتقادات به فعالیت خود ادامه میدهد.
حزب کارگزاران سازندگی نیز رسماً اعلام کرده است که این شورا قابلیت کار انتخاباتی ندارد و سابقه موفقی هم نداشته است. این حزب مهم و موثر در میان اصلاحطلبان بر ضرورت «نوسازی جبهه اصلاحات» و انتخاب یک رهبر یا شورای رهبری برای آن تاکید میکند و البته آنچنان که غلامحسین کرباسچی دبیرکلش گفته، آقای خاتمی را هم صراحتاً فاقد ویژگیهای لازم برای رهبری این جریان میداند.
چهرههای شاخص دیگری از اصلاحات مانند سعید حجاریان و عباس عبدی هم جزو منتقدان شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان هستند و از ضرورت تغییر در آن سخن میگویند. پیشتر هم افرادی مانند رضا خاتمی و عبدالله ناصری اعلام کرده بودند که به دلیل اختلاف با عارف رئیس این شورا از آن کنارهگیری کردهاند. این اختلافات در داخل شعسا به حدی است که حتی موجب انشقاق های مهم و بزرگ در احزاب هم شده است. به نحوی که حزب اعتماد ملی بر اثر اختلاف در این ماجرا به دو نیم شد و رسول منتجبنیا با اعلام خروج از اعتماد ملی، حزب «جمهوریت» را تشکیل داد. با این حال شعسا بدون توجه جدی به انتقادات کمیته مرکزی انتخابات را برای اسفند ۹۸ تشکیل داده است.
اصلاحطلبان و شکاف بزرگ با بدنهی اجتماعی
بنابراین اصلاحطلبان به لحاظ سازمان سیاسی با یک آشفتگی تقریباً بیسابقه در میان خود مواجه هستند. هرچند احتمال اینکه اصلاحطلبان حتی راحتتر از اصولگرایان در بخش سیاسی خود به اجماع برسند شاید بیشتر باشد، اما آنها مشکل دیگری دارند که از این جهت آنها را حتی از اصولگرایان نیز در وضعیت بدتری قرار میدهد. اصلاحطلبان سالهاست به دلیل پیگیری یک سیاست عملگرایانه حاد و قدرتطلبانه که آنها را از شعارهای سوپررادیکال در سالهای ۷۸ و ۸۸ به ائتلاف با حجتالاسلام روحانی، بدون حتی یک روز سابقه اصلاحطلبی، کشاند در بدنه اجتماعی خود با چالش جدی مواجه هستند. همین مسئله موجب شکافی در میان تحلیلگران ارشد این جریان نیز شده است. محمدرضا تاجیک از چهرههای شاخص تحلیلی این جناح عملاً بخش مهمی از اصلاحطلبان را به قدرتطلبی و تلویحاً به فرصت طلبی متهم میکند و تاکید دارد که آنها باید به "هویت" اصلاحطلبی بیش از این اهمیت میدادند.
بنابراین همراهسازی بدنه رأیساز اصلاحطلبی، یکی از محدودیتها و معضلات جدی اصلاحطلبان در این دوره خواهد بود و همین مسئله موجب میشد آنها به فکر استراتژی بخصوصی در انتخابات آینده باشند.
اصلاحطلبان و ریاکاری در استراتژی
اما وضعیت اصلاحطلبان به لحاظ استراتژی پیچیدهتر است. البته آنچنان که در گزارشهای پیشین نیز به آنها اشاره شده، اصلاحطلبان همچون بخشی از اصولگرایان به جهت سابقه عملکرد چندین ساله خود و بویژه از آنجهت که دولت و مجلس ناکارآمد فعلی عملاً محصول سیاستورزی آنهاست، در یک انسداد سیاسی به سر میبرند با این حال به نظر میرسد این گروه دستکم روی کاغذ درصدد است تا برای این انتخابات محدودیتهای خود را دور بزند و با ابتکار عملی وارد شود.
اصلاحطلبان میدانند که اگر کار به بررسی کارنامه برسد، حاصل کار آنان که مجلس عجیب و غریب فعلی –که بسیاری آن را ناکارآمدترین مجلس پس از انقلاب میدانند- و دولت کنونی که حالا بر سر نخواستنش در میان اصلاحطلبان دعواست، چیزی عاید جناح اصلاحطلب نخواهد کرد. ضمن آنکه نظرسنجیها نیز نشان میدهد که شخصیتهای اصلی جناح اصلاحطلب و افرادی که در ائتلاف با آنها هستند از روحانی گرفته تا ظریف و خاتمی و... با افت محبوبیت بسیار جدی مواجه شدهاند. اینچنین تحلیلها و برآوردها از فضای اجتماعی تاآنجا پیش رفت که اصلاحطلبان تا همین چندماه پیش برای عدم مواجه شدن با یک شکست آشکار در انتخابات تصمیم گرفتند اعلام کنند که احتمالاً انتخابات آتی را تحریم و در آن شرکت نخواهند کرد!
اما این بحث بلافاصله به جدال و مسئله محوری میان اصلاحطلبان تبدیل شد؛ هم خود اصلاحطلبان و هم منتقدان آنها به صراحت تاکید کردند که اولاً انتخابات مجلس به لحاظ ماهیت خود قابل تحریم نیست، چه آنکه انتخابات مجلس نهم نیز که با تحریم حداکثری اصلاحطلبان مواجه شد، بالای ۵۰ درصد مشارکت مردمی را به خود دید. و ثانیاً تحریم انتخابات عملاً گام گذاشتن در یک مسیر انتحار و همداستان و همعاقبت شدن با گروهها و گروهکهایی نظیر مجاهدین خلق و نهضت آزادی به لحاظ کنار گذاشته شدن از ساخت رسمی سیاست در ایران است.
از این روی به نظر میرسد اصلاحطلبان تلاش دارند حالت میانهای را در پیش بگیرند به نوعی که بتوانند هم بیشترین بهرهوری را کسب کنند و هم از لطمات جبران ناپذیر تحریم انتخابات حذر کنند. سعید حجاریان در میزگردی با مصطفی تاجزاده و علیرضا علویتبار میگوید که بهترین راه، سکوت فعالانه است. به این معنا که اصلاحطلبان نه انتخابات را تحریم کنند و نه در آن به صورت بلاشرط شرکت کنند، بلکه مشارکت مشروط را در دستور کار قرار دهند، به این معنا که در فرآیند انتخابات حضور فعالی داشته باشند و شعارهای خود را –احتمالا به صورت رادیکال -مطرح کنند اما از آنطرف نیز اگر دیدند اقبالی در میان مردم ندارند اعلام کنند که لیست نمیدهند و یا لیست محدود میدهند ولی تحریم هم نمیکنند!
البته ادبیات آقای حجاریان به این صورت است که اصلاحطلبان به مردم میگویند کاندیداهای اصلی ما نتوانستند در انتخابات کاندیدا شوند لذا فهرست نمیدهیم ولی تحریم هم نمیکنیم!
دیگر چهرههای این جریان مانند مصطفی تاجزاده نیز تقریباً چنین شیوهای را پیشنهاد میکند و میگوید ما باید از فضای رای گیری تا روز انتخابات استفاده حداکثری کنیم اما در نهایت راجع به رای دادن/ندادن در برخی/تمام حوزههای انتخاباتی در آخرین روزها تصمیم گیری کنیم. آقای عباس عبدی هم به همین تز مشارکت مشروط قائل است و میگوید اگر تغییری در فضای سیاسی رخ ندهد اصلاحطلبان اصلی نمیتوانند در انتخابات شرکت کنند و البته این به معنای تحریم نیست! محمدرضا تاجیک نیز در یادداشتی که چندی پیش در شرق منتشر کرده نوشته است که در افق رفتاری اصلاحطلبان سه راه پیداست: یکم راه به ننگ آغشته اما رو به شهر و باغ و آبادی؛ که مقصود آقای تاجیک شرکت اصلاحطلبان در انتخابات بدون هیچ پیششرط است دوم: نیمش ننگ و نیمش نام و آن انتخاب انتخاب است و نه انتخاب انتخابات؛ یعنی راهی به سوی پیروزی انتخاب و نه لزوماً پیروزی جریان اصلاحات باز کنیم و راه سوم نیز راه بیبرگشت و بیفرجام تحریم است. در واقع آقای تاجیک نیز میگوید که اصلاحطلبان باید با یک رویکرد سیاسی، مشارکت مشروط را در انتخابات در دستور کار قرار دهند.
افرادی مانند آقای محمد خاتمی نیز همین استراتژی را در پیش گرفته است و میگوید لزوم شرکت در انتخابات، غیر از لیست دادن است!
با این حال افرادی مانند آقای غلامحسین کرباسچی معتقدند که اساساً چنین رویکردی که ما قبل از هر انتخاباتی اعلام کنیم که به صورت مشروط شرکت میکنیم، راه به جایی نمیبرد. او میگوید: "جریان اصلاحات باید قبول کند که انتخابات همواره به همین شکل برگزار شده و خواهد شد، عدهای رد صلاحیت میشوند و عدهای تایید صلاحیت شدهاند. بنابراین باید یک تعیین تکلیف در خصوص انتخابات صورت بگیرد."
دیگر چهرههای حزب کارگزاران مانند آقای محمد عطریانفر نیز موضع مشابهی دارد و معتقد است که " آنچه عدم موفقیت اصلاحطلبان در نهادهای انتخاباتی و عدم کارآمدی آنها را موجب شده، به علت ضعف در مبانی شرکت در انتخابات(عملگرایی) نیست، بلکه ضعف در عملکردهاست." لذا او دستکم در موضع رسمی، مشارکت مشروط در انتخابات را رد میکند.
اما در رادیکالترین موضعگیری، احمد زیدآبادی از چهرههای جوانتر این جریان که روزنامههایی مانند سازندگی مواضع طیف او را هم پوشش میدهند گفته است که میتوان از فشار خارجی موجود برای امتیازگیری از جمهوری اسلامی استفاده کرد! هرچند او بعدها این گفته خود را تکذیب کرد اما برخی شواهد میگویند چنین اظهاراتی گفته شده است. در واقع زیدآبادی نیز با همان مشارکت مشروط موافق است اما موضع او با یک فرصتطلبی ضدملی نیز همراه است چه آنکه او راه فشار به حاکمیت را از خارج باز میکند و به آن به نوعی مشروعیت میدهد!
با این حال در میان اصلاحطلبان چهرههای دیگری نیز هستند که رسماً تاکید میکنند بدون هیچ پیش شرطی در انتخابات شرکت میکنند، که محمود میرلوحی عضو شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان از آن جمله است. اما محمدرضا عارف رئیس این شورا نیز تقریباً موضعی مشابه افرادی مانند حجاریان و عبدی، حداقل در گفتار دارد.
تدبیری روی کاغذ برای دور زدن پاسخگویی!
بنابراین به نظر میرسد اصلاحطلبان تصمیم گرفتهاند از یک مسیر سیاسی و تحت عنوان مشارکت مشروط وارد انتخابات شوند. اصلاحطلبان با محدودیتها و در واقع انسداد بزرگی به دلیل عملکرد خود مواجهند که همین موارد احتمالا آنها را به چنین استراتژیای رسانده است. دستکم میتوان ۹ محدودیت بزرگ را در این زمینه برای اصلاحطلبان برشمرد. نخست: دولت و مجلس فعلی به عنوان نمادهای ناکارآمدی در دوران پساانقلاب عملاً ثمرهی کارنامه اصلاحطلبان است، دوم: اصلاحطلبان عامل وضع موجودند و امکان ایجاد یک فاصلهی موثر میان آنها و عملکرد دولت و مجلس وجود ندارد، سوم: نارضایتی از عملکرد اصلاحطلبان در ۶ سال گذشته (منبعث از ناکارآمدی دولت و مجلس) بالاست، چهارم: کارنامه نامناسب و استراتژی عملگرایانه و فرصتطلبانه اصلاحطلبان انشقاق جدی را در میان نخبگان و بخصوص بدنه اجتماعی آنها پدید آورده است.(مسئلهی هویت)، پنجم: عنوان «اصلاحطلبی» به دلیل مصرفشدگی و اقتضائات زمانی، ظرفیت خود را برای ایجاد شور انتخاباتی از دست داده است، ششم: امکان تحریم انتخابات(هم به لحاظ نظری و چه به لحاظ تجربی) وجود ندارد. (ماهیت بخصوص انتخابات مجلس و سابقه انتخابات مجالس هفتم و نهم و همچنین شورای شهر دوم)، هفتم: اصلاحطلبان در میان خود با یک انشقاق جدی روبرو هستند و اجماعی برای تحریم ندارند. (مثلاً حجاریان میگوید که بعضی احزاب مثل همیشه در صحنه شرکت میکنند و بازی تحریم را به هم می زنند(میزگرد حجاریان، تاجزاده و علویتبار، اسفند ۹۷). او حتی به ماجرای شرکت خاتمی در انتخابات ۹۰ هم اشاره کرده و میگوید ممکن است عدهای حتی در مرکز اصلاحات رای دهند و این به شکنندگی میانجامد! تاجزاده هم میگوید که ما هر کاری کنیم حزب ندا و امثالهم لیست میدهند. آقایان عطریانفر و کرباسچی و امثالهم نیز رسما اعلام کردهاند که نمیتوان در انتخابات شرکت نکرد). هشتم: تحریم انتخابات اصلاحطلبان را عملاً به یک نیروی اپوزیسیون و خارج از حاکمیت تبدیل میکند(حجاریان میگوید تحریم انتخابات به معنای پایان پروژه اصلاحات است و تاجزاده نیز در همان میزگرد میگوید که تحریم انتخابات یعنی سرنوشت مشترک با حزب توده و چریکهای فدایی خلق و نهضت آزادی!) و نهم اینکه: عزیمت اصلاحطلبان از صندوقهای رای به کف خیابان برای آنها هزینههای سنگین امنیتی و سیاسی دارد.
بنابراین بخشی از اصلاحطلبان تصمیم گرفتهاند که از طریق یک تاکتیک سیاسی محدودیتهای خود که مهمترین آن پاسخگویی نسبت به عملکرد دولت آقای روحانی و مجلس فعلی است را دور بزنند. و در واقع به جای دفاع از وضع موجود به نقد وضع موجود بنشینند. آنها در این استراتژی امیدوارند که بتوانند ناکارآمدی دولت و مجلس فعلی و در مجموع اوضاع نامناسب اقتصادی را به «فرآیند دموکراسی» در ایران و نه «فرآورده» آن منتسب کنند و از سوی دیگر نارضایتیهایی که در پی عملکرد برخی حلقهها مانند حلقه احمدینژاد در جامعه تولید میشود را به سبد رای خود بریزند.
به نظر میرسد اصلاحطلبان برای این استراتژی خود تاکتیکهایی را نیز در برگرفتهاند. تولید کلیدواژههایی مانند «دولت پنهان» را بیش از آنکه ریشه در واقعیت داشته باشد باید به طرح انتخاباتی اصلاح طلبان و بهرهگیری از آن برای رقابتهای سیاسی باید منتسب کرد. آنها با طرح مسائلی که بارها به آن پاسخ گفته شده و حتی دولتمردان و برخی تحلیلگران اصلاح طلب مانند آقای سعید لیلاز نیز آن را رد کردهاند (مانند گفته آقای بهزاد نبوی که ۶۰ درصد ثروت ملی در اختیار نهادهای حاکمیتی است!) میخواهند عملاً بار پاسخگویی نسبت به عملکرد دولت و مجلس را از دوش خود بردارند. کلیدواژههای دیگری مانند «حاکمیت غیرانتخابی» در برابر «دولت انتخابی» و «حاکمیت ایدئولوژیک» در برابر «منافع ملی» نیز از جمله کلیدواژههایی است که در کنار «دولت پنهان» چند صباحی است بیش از پیش به چشم میخورد.
ساختن دوقطبیهای فرهنگی و اجتماعی، که بیش از هرچیز بحثها را به جای کارآمدی و پیشرفت، در حوزهی «آزادی» دوقطبی میکند، از جمله تاکتیکهای اصلاحطلبان است و آنها تصور میکنند که با بازی کردن در زمین آزادی میتوانند خود را از انسداد خارج کنند.
البته به نظر میرسد اصلاحطلبان در این زمینه بیش از آنکه به استراتژی خود امیدوار باشند به خلأ استراتژی در جریان های دیگر و یا همراهی اشتباهی آنان با دوقطبیسازیهای خود و یا بازی حریف در پارادایم آنها امیدوارند!