حلقه وصل: «تا خودت نروی نمیتوانی این حال خوب را درک کنی. من هر چقدر بگویم، فایدهای ندارد.» این جملهای است که خیلیها بعد از پرسیدن از حال و هوای سفر به کربلا در پیادهروی اربعین میگویند. واقعا هم درست است که تا آدمی خودش این سفر را نرود، درک درستی از اتفاقات این پیادهروی ندارد. یادم میآید یکی از دوستانم از خانوادهای عراقی تعریف میکرد که در مسیر پیادهروی اربعین در یک روستا خانه کوچکی داشتند. مسیر رسیدن به آن روستا هم آنقدر زیاد بود که اگر کسی تمایلی هم داشت دعوتشان را بپذیرد، بهخاطر دوری راه پشیمان میشد، اما پدر خانواده با وجود همه تنگدستی اسبی تهیه کرده بود و یک گاری درست کرده بود که این گاری بتواند مسافران خسته را بهراحتی به خانهاش برساند تا بتوانند استراحت کنند. در مسیر پیادهروی اربعین از این دست قصهها زیاد است؛ از بچههایی که برای واکس زدن کفشها میآیند، تا خانوادهای که همه درآمد سالیانهاش را نگه میدارد برای راهپیمایان این مسیر. به تعداد آدمهایی که به این سفر میروند، قصه و داستان و روایت وجود دارد که نمیشود بیتوجه از کنار آن گذشت و کاش میشد همه این روایتها ثبت شود. در کنار مردمی که هرساله به این پیادهروی میروند، هنرمندان، ورزشکاران، نویسندگان و اهلقلمی هم هستند که این فرصت پیادهروی را از دست نمیدهند.
فرهیختگان نوشته است: همین چند سال پیش حبیب احمدزاده به بهانه برگزاری یک مسابقه به نام چلچراغ، جمعی از هنرمندان را با خود همراه کرد تا این سفر را تجربه کنند؛ از پرویز پرستویی تا کوروش سلیمانی و عمار تفتی و خیلیهای دیگر. برخی از این هنرمندان هم خودشان راهی این سفر میشوند و هر سال وقتشان را جوری تنظیم میکنند که بتوانند این پیادهروی را داشته باشند. در این گزارش نگاهی داشتیم به هنرمندانی که به این سفر رفتهاند و دیدگاهی که نسبت به این پیادهروی داشتند.
سوگل طهماسبی، بازیگر:
کولهبارت را سبک میبندی و سبکتر برمیگردی
صدایش از پشت تلفن، همان آرامش همیشگیاش را دارد، وقتی از سفر اربعین و پیادهروی و کربلا میپرسم، میگوید: «در این مدت خیلی در اینباره صحبت کردهام، هر چه بگویم تکراری است. اما این سفر، تجربه خیلی خوبی بود. در کنار مردمی که از نقاط مختلف دنیا آمده بودند، هممسیر شدم و احساس کاملا متفاوتی را تجربه کردم؛ احساسی که نمیتوان آن را با کلمات بیان کرد. از همان لحظهای که شروع به بستن کولهبارت میکنی، حالت تغییر میکند، میدانی مقصد کجاست و باور داری که قرار است حالت خوب شود و سنگینیهای وجود و قلبت را برطرف کنی. از همین لحظات است که شروع میکنی به پاک کردن همه پلیدیهای درونت. سفر به کربلا اصلا دنیوی نیست، حتی در زمان انتخاب لباسهای سفر میدانی باید لباسی را برداری که مناسب عزاداری سیدالشهدا(ع) و یارانش است. کولهبارت را سبک میبندی و سبکتر هم برمیگردی. وقتی به نجف میرسی، متحیر میشوی از آدمهایی که به سمت کربلا حرکت میکنند. آدمهای زیادی دیدم که از اروپا و آمریکا آمده بودند، زبان همدیگر را نمیفهمیدیم، اما با یک لبخند بههم میگفتیم که میدانیم نیتت از این سفر چیست. نوحه که پخش میشد، شاید معنی برخی کلمهها را نمیدانستیم، اما همه سینه میزدند و نام امام حسین(ع) که گفته میشد، همه با صدای بلند نام او را بر زبان جاری میکردند. همه این اتفاقات خوب فقط میتواند در سفر اربعین بیفتد که میدانی انتهای سفرت به حرم امامحسین(ع) و حضرت عباس(ع) میرسی. در طول مسیری که قرار شد پیاده برویم، هیچجا توقف نکردم و مدام قدم زدم، اما خستگی به سراغم نیامد، انگار پرواز میکردم.
سارا عرفانی، نویسنده:
به تعریف جدیدی از احسان و کرم رسیدم
سارا عرفانی، نویسنده که امسال برای اولین بار با دخترش به این سفر رفته قبل از سفر گفت: «شرایط هر کسی برای این سفر متفاوت است، برای همین نمیشود به همه توصیه کرد بچههایشان را ببرند، اما امسال ما این تصمیم را گرفتیم که بچهها همراهمان باشند. برای من این سفر سرشار از خاطره است. وقتی برای اولین بار رفتم، این متن را نوشتم و برایم ماندگار شد: «ما از آن خانوادهها هستیم که وقتی تصمیم میگیریم برویم سفر، نیم ساعت بعد دو تا کوله جلوی در منتظر هستند تا بیندازیمشان روی دوشمان و راه بیفتیم. این سفر هم، همینطوری شکل گرفت، با این تفاوت که برای گرفتن ویزا، یک روز معطل شدیم. با یک خانواده عراقی که سالهای قبل هم در اربعین، خانهشان را موکب کرده بودند و خودشان در موکب بین راه، به زوار خدمت میکردند و افتخارشان این بود که روی سنگ مزار پسرشان درشت نوشته بودند: «خادمالحسین»، تماس گرفتیم و گفتیم میآییم منزل شما. چون هر بار گله میکردند که چرا فقط اربعین میآیید و ما تمام طول سال منتظرتان هستیم، و چون برنامه مشخصی نداشتیم، برای سه، چهار وعده، غذای سبک و راحت برداشتیم و در کولهها جاسازی کردیم. شب، دیروقت، بعد از زیارت به منزلشان رفتیم. خیلی گرم آغوش گشودند و یکی از اتاقها را در اختیارمان گذاشتند. اتاقی پر از تشک و پتو و یخچالی که همسرش میگفت سال اول نبود و حالا هست... خیلی زود یک ظرف پر از آب معدنی آوردند. بسته بزرگ پودر لباسشویی را که احتمالا بعد از رفتن میهمانهای اربعین، برداشته بودند، دوباره آوردند و گذاشتند جلوی در دستشویی که دو تا ماشین لباسشویی در آن بود. صبح، تا آمدیم صبحانه مختصری بخوریم و حرم برویم، در زدند و یک سینی صبحانه مفصل دادند دستمان و گفتند بروید زیارت، ساعت2 برگردید برای ناهار منتظرتان هستیم. هرچه گفتیم غذا هست و مزاحم شما نمیشویم، قبول نکردند. میگفتند زحمتی نیست، زوار حسین روی چشم ما جا دارند، این حرفها را نزنید. ما با زبان دستوپا شکسته، شکراً و عفواً میگفتیم و آنها مدام دست روی چشم و قلبشان میگذاشتند. سرتان را درد نیاورم. در آن دو سه روز آنقدر محبت کردند که بیاغراق، اشکمان درآمد. شب آخر برای قدردانی از مهربانیهایشان هدیهای گرفتیم تا کمی دلمان آرام شود. فکر میکنید چه کردند؟ آنها در جواب، ما را هدیهباران کردند. آن شب، جور دیگری به حرم رفتم؛ شکستهتر... این خانواده با ما کاری کردند که بار آخر وقتی گفتم «عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم» به فهم جدیدی از این عبارت رسیدم. چه حیف است که به دریا برسی و فقط یک مشت آب در دستت جا بگیرد. چه حیف است که از خاندان کرم که وسعت کرمشان بینهایت است، قدر خواستههای دنیاییات بخواهی. وقتی میزبان عراقیمان که دوستدار اباعبدالله(ع) است، نسبت به غریبهها اینطور سخاوتمندانه و کریمانه میهماننوازی میکند، ببین خود حضرت کریم با ما چه میکند. مشکل از چشمهای ماست که غبار گرفته و نمیبیند. کی بشود یک غبارروبی از چشم و گوش دلمان کنیم؟»
کوروش سلیمانی، بازیگر:
راهپیمایی اربعین،سفری برای تعمق در فلسفه عاشورا است
این سفر طبیعتا خاطرهانگیز است و جذابیتهای خود را دارد. تا جایی که شنیدهام، همه هنرمندان از این سفر به نیکی یاد کردهاند. بهشخصه اگر درگیر کاری در این ایام نباشم، دوست دارم باز هم چنین تجربه خوبی در این کاروان داشته باشم و امیدوارم چنین حرکتهایی باعث تعمق و دقت بیشتر ما نسبت به فلسفه عاشورا و تفکر حسینی شود. با تحقق چنین هدفی است که هرکسی ادامهدار بودن آن را تایید میکند. من هم امید دارم سعادت دوبارهای برای همراهی با دوستان داشته باشم.
کوروش تهامی، بازیگر:
به یاد شجاعت امام سوم سفر کردم
امام حسین(ع) شخصیت بسیار بزرگی در تاریخ هستند. جایگاه والای امامحسین(ع) از دو دیدگاه قابل بررسی است، زیرا ایشان هم از لحاظ مذهبی و هم از لحاظ انسانی و بهعنوان یک فرد در جامعه جایگاه والا و بیمثالی داشتند. شجاعت و شهامت سیدالشهدا(ع) بسیار خاص است، زیرا وقتی کسی خودش تصمیم بگیرد وارد اتفاقی خطیر شود، باید از شجاعتی همراه با درایت برخوردار باشد. همین شجاعت، آزادگی و ایثار باعث شده امام سوم برای تمام ما ایرانیان جایگاه بسیار ویژهای داشته باشند. جایگاه ویژه امام حسین(ع) در میان مردمان ایرانزمین و علاقهای که به این امام همام داریم، به نوعی از ایثار و شجاعت آن حضرت نشات میگیرد. من هم مثل تمام ایرانیان علاقه بسیاری به ایام ماه محرم دارم و این علاقه از همان کودکی با من همراه بوده است؛ آن زمان که کودک بودم و در مراسم عزاداری عاشورا و تاسوعا شرکت میکردم. حال و هوای این روزها را بهشدت دوست دارم، زیرا من هم با این حال و هوا و عشق به امام حسین(ع) رشد کردهام.
عمار تفتی:
توشهام در سفر اربعین حیرت و سکوت بود
زمانی که از آن سفر بازگشتم، یادداشتی نوشتم و در آن یادداشت از همه اتفاقاتی که در این سفر بهیادماندنی افتاده بود، گفتم. برای سفر به اربعین برنامهای از پیش تعیینشده نداشتم و فکر نمیکردم به این سفر دعوت شوم. من در این مدت برای بازی در چند فیلم و سریال دعوت شدم و حتی قرارداد حضور در فیلمی سینمایی را هم بستم؛ اما درنهایت هیچ کدام عملی نشد و پروژهها لغو شد. تا اینکه بچههای «چهلچراغ» از من برای این سفر دعوت کردند و مجددا به حیرت فرورفتم که اصلا قرار بر چنین برنامهای نبود؛ متوجه شدم دلیل انجام نشدن همه آن کارها این بود که این سفر انجام شود. من با کولهبار آرزوها به این سفر رفتم و همه را در اینجا جا گذاشتم و حالا احساس سبکی و بیآرزویی میکنم و فکر میکنم تنها حاجتی که ارزش خواستن از درگاه اولیا را دارد این است که شفاعت ما را بکنند تا با آنها محشور شویم. این سفر برایم همراه با سکوت و حیرت بوده است. آن چیزی که در طول سفر با خود همراه کردم، این بود؛ سکوت! از این جهت که با یک کولهپشتی پر از حاجت و نیاز و آرزو و طلب راه افتادم و گفتم حالا که من را طلبیدهاند، پس هر حاجتی دارم در این کوله بریزم و با خود ببرم. اولین چیزی که از امیرالمومنین خواستم این بود که حاجت این خلق را روا کند. دومین چیز اینکه شفاعت من را بکند تا به تنهایی گناه همه خلق را به گردن بگیرم و آنها به بهشت موعود رهنمون شوند و از ایشان خواستم من را با خود محشور کند و سوم اینکه گفتم من گنگ و لالم و شما بگویید من چه کنم. این حال را در پیادهروی و بارگاه امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) هم با خودم داشتم.»
فریبا نادری، بازیگر:
سفر اربعین برایم همیشه رنگی است
هدف این سفر با سفرهای دیگر متفاوت است؛ از نزدیک لمس کردن واقعهای که در عاشورا اتفاق افتاد. حس و حال عجیبی دارد. آنهایی که این سفر را رفتهاند، میدانند چه میگویم. این سفر حال دل آدم را تا سالها خوب میکند. امسال با اینکه از دو جا هم دعوت شدم متاسفانه نتوانستم بروم. دخترم خیلی کوچک است و نمیشد تنهایش بگذارم، برای همین ترجیح دادم امسال نروم. من یک بار سعادت داشتم به این سفر بروم که مربوط به چند سال قبل است و طبعا این نظر و نگاهم هم مربوط به همان زمان است و احتمالا در این سالها قدری اوضاع متفاوت شده باشد. من که به عراق رفتم، مردم آنجا را بهشدت مظلوم دیدم. عراق طی سالها تجربه جنگ و ناامنی بهشدت آسیب دیده بود، اما در نقطه مقابل، مردم میهماننوازی هم دارد. اصلا از صحنههای عجیب این سفر، پذیرایی گرم مردم عراق از زائران ایرانی است. همه چیزشان را سخاوتمندانه تقدیم زائران امامحسین(ع) میکنند. آنجا همه چیز دلی اتفاق میافتد، از همه جای دنیا برای این سفر میآیند و نگاههای مختلف وجود دارد. اما همه با هم دوست هستند و برابری و برادری بین همه وجود دارد. همه به هم محبت میکنند. هوای یکدیگر را دارند. نان و غذا به هم میرسانند، همه با یک هدف مشخص در حال این زیارت هستند و یکدستگی مومنان را میبینیم و این خودش جذابیت دارد. این جریان موجی دارد که آدم را تا مدتها درگیر میکند. سفر کربلا در این ایام و دور شدن از دغدغههای زندگی و شغلی، فرصت مناسبی برای اندیشیدن در وضعیت و حالات خود آدم پدید میآورد. من در طول زندگیام سفرهای زیادی رفتهام و کمابیش خاطرات زیادی هم از آن سفرها دارم، ولی به مرور در ذهنم کمرنگ میشوند، اما سفر راهپیمایی اربعین بعد از گذشت چند سال خیلی برایم زنده، پویا و اصطلاحا رنگی است. انگار همین دیروز بود. این سفر گرچه سخت و پرزحمت است، ولی عشق به سرور و سالار شهیدان همه سختیها را هموار کرد و ما را به دیار عشق، محبت و دلدادگی رساند. هر چه شناخت و معرفت زائر نسبت به امام حسین(ع) و حادثه کربلا بیشتر باشد، جنبه ولایی او در این سفر قویتر و در نتیجه بهره معنوی او از سفر اربعین بیشتر است. شاید اگر بخواهم در رابطه با تغییر فردی که بعد از این سفر کردم، توضیحی بدهم این باشد که از وقتی از سفر کربلا برگشتهام، سعی میکنم زندگیام را با اعتقاد محکمتر و بیشتری جلو ببرم. یعنی یادآوری این سفر و حال و هوای نجف، کربلا و کاظمین باعث میشود خیلی کارها را انجام ندهم؛ یعنی یادآوری آن سفر باعث شده در زندگی مانع انجام بعضی کارها شوم. تاثیرگذارترین جایی که دیدم نقطهای بود منسوب به آن بخش از حادثه کربلا که دست حضرت عباس(ع) ضربت خورده و از بدنش جدا شده است. مکان مظلومانهای بود. برایم انرژی عجیبی داشت و همیشه در ذهنم خواهد ماند. هروقت نام و یاد امام حسین(ع) به ذهنم میرسد و ایشان را صدا میزنم، به وضوح آن مکان جلوی چشمانم میآید.
بهرام عظیمی، گرافیست:
راهپیمایی اربعین، سفری برای طلب مغفرت است
این سفر بهگونهای است که تا در فضا و مکان قرار نگیرید، نمیتوانید آن را احساس کنید و من در قالب چنین مصاحبهای نمیتوانم حس خود را به مخاطب منتقل کنم. اما باید بگویم در فضای بسیار تاثیرگذاری قرار داشتیم و هر کدام از ما حال و هوای متفاوتی داشت. هرچند گریه زبان حال بیشتر زائران بود، اما طبیعتا چیزی که بیشتر از همه در آن فضا به یاد میآورید، اشتباهاتی است که در طول زندگی انجام دادهاید و این مکان موقعیت مناسبی برای عذرخواهی و طلب مغفرت است.