بعد از ظهر از سر کار آمد، گفت شما می روید کربلا؟ بعد من خندیدم و گفتم نخیر ما ایندفعه با هم می رویم. بعد خندید گفت که من نمی روم، تو دوباره برو. گفتم چرا اینقدر اصرار می کنی؟ من ایندفعه تنها نمی روم!
در یکی از این مراسمها تابوت شهیدی را بر دوش گرفت. بعد از اینکه تابوت را بر زمین گذاشت، متوجه شد تکه چوبی از تابوت بر روی کتفش باقی مانده است. اما این چوب چه معنایی داشت؟
خواستگار زیاد داشتم، بهشان گفتم من اگر بخواهم با شما ازدواج کنم، عکس شهیدم در خانه من هست، ۵ شنبهها و اگر نشود دو سه هفته یک بار من سر مزار شهیدم می روم، شرایطم این طور است...
وقتی به آژانس زنگ می زنم یک ایرانی من را می برد بهشت زهرا سر قبر عزیزم. به قدری آرامش و امنیت دارم در ایران که من فکر نمی کنم افغانستانیهایی که به اروپا رفتند اینقدر آرامش داشته باشند.
اصلا نگران این نیستم که چرا دخترم در پرونده بنیاد شهید نیست ولی نگران این هستم که فردا اگر دفتر فاطمیون از مشهد جمع شود، پروانه اقامتی دخترم را تمدید نکنند، تحصیل این را چه کار کنم؟
سری سوم که رفت اصلا عین خیالم نبود. حس می کردم این سری هم زنده بر می گردد. می گفتم انشالله هیچ اتفاقی برایش نمی افتد. سری سوم هم که رفت به من زنگ زد و گفت در منطقه تدمر هستم.
من الان یکسری رزمندهها را می بینم که با همان لباس و پوتین برمیگردند. به من می گفت طاهره! این لباس حُرمت دارد که من بخواهم اینجا باهاش ادا در بیاورم، این لباس را فقط می توانم لحظه جهادم بپوشم.
چاپ دوازدهم کتاب «در مکتب مصطفی»؛ الگوی تربیت نیروی انسانی در تشکلهای مردمی، تألیف جمال یزدانی، به همت انتشارات «راه یار» منتشر و راهی بازار نشر شد.
آقامرتضی گفت مگر عاشقی جرم است؟! من هم عاشق شدهام؛ یک طورهایی مهرتان به دلم نشسته؛ یک جورهایی دوستتان دارم؛ مگر دوست داشتن و عاشق شدن جرم است که شما آمدید همین طور ناراحتی می کنید؟
دویستوبیستویکمین شماره از ماهنامه «فکه» با پروندهای ویژه درباره شهید مدافع حرم محمدجعفر حسینی روی دکهها رفت.
مادر شهید جمشیدی، مدتی بعد از آنکه فرزندش جان خود را وقف اسلام و اهل بیت(ع) کرد، برای زنده نگهداشتن نام و یاد فرزند شهیدش قطعه زمینی به مساحت ۲۳۷ متر مربع را برای احداث مجتمع فرهنگی قرآنی وقف کرد .
تا آن زمان هم آقا مرتضی برای من «داداش مرتضی» بود. آقا مرتضی لقبی داشتند و همه به ایشان «دایی» می گفتند. من این را نفهمیدم که از کجا این لقب را برایش گذاشتند...
بیشتر در منطقه حلب، تدمر و اینطور مناطق فعالیت داشتند. همان سال که آنجا بودند به خاطر بمبهای شیمیایی که می زدند ریهشان درگیر شد، البته ما هنوز نمی دانستیم که این اتفاق افتاده...
شما میتوانید برای دخترم لیلا که در افغانستان است کاری کنید؟ خیلی نگرانش هستم. کاش بشود کاری کنیم که برگردد ایران.
همه بچههای من ایران به دنیا آمدند، فقط یک دخترم در افغانستان به دنیا آمد. شهربانو که بچه اولم است در افغانستان به دنیا آمد؛ بقیه بچهها، بچههای ایران هستند.
پیکر مطهر شهید مدافع حرم «محمد آرش احمدی» پس از تشییع در بهشت رضا(ع)، در گلزار شهدا آرام گرفت.