حلقه وصل: کتاب «آرزوهای دست ساز» را که خواندم، انگار دستی مرا دوباره هول داد وسط روزگار دانشجویی و فیزیک و مدارهای الکترونیک و اتاق بسیج دانشجویی و تمام آن دغدغه های علمی و فرهنگی و تعهدات ملی و رویاها و دوندگی ها...
راستش غبطه خوردم به آن همه ایستادگی و جهد و تلاش متعهدانه و خستگی ناپذیر.
کتاب از چند جهت دارای برجستگی بود:
فُرم و ادبیات نگارش آن
و محتوای آن.
نویسنده با ادبیاتی ساده و روان و در قالبی نیمه داستانی توانسته بود مفاهیم ـ گاه تخصصی ـ را به ساده ترین شکل ممکن بیان کند که این باعث شده بود کتاب بتواند مخاطب بیشتری پیدا کند و تا انتها، همراه بماند.
محتوای کتاب، دو مدل قهرمان را معرفی می کرد که هر دو در کنار هم، روند شکل گیری و موفقیت این شرکت دانش بنیان را به بهترین نحو پیش می بردند.
مدل اول، دانشجوها و اعضای اصلی شرکت بودند با این ویژگی ها:
۱. نگاه رو به بالا. آنها دانشگاه و اسباب و لوازمش را کعبه آمال خود نمی دانستند، بنابراین چهارچوب دانشگاه، آنها را در برابر افکار و فعالیت ها و دغدغه هایشان متوقف نکرد.
۲. رفاقت و صمیمیت و عدم منیّت. بنای همکاری اعضای این تیم قوی و پُرانگیزه، رفاقتی ماورای مادیات دنیایی بود.
رفاقتی از جنس معنویت و عقیده. برای همین هیچگاه مشکلات و موانع مادی، آسیبی به آن وارد نکرد و آنها را از هدفشان باز نداشت.
۳. رعایت حق و انصاف و احکام دین. شاید آن زمان که شرکت، در سخت ترین شرایط مالی بود ولی اعضا، بخشی از لوازم را برای خمس در نظر گرفتند، یا آن زمان که برای ارائه دقت بیشتر و جلوگیری از خطا، ریسک از دست دادن مشتری های ارزان پسند را به جان خریدند و قطعات بیشتری در سیستم قراردادند، در حالت عادی کسی حتی فکرش را هم نمی کرد که وعده خدا آن قدر حتمی و قریب الوقوع باشد و چند برابر، جبران کند.
۴. ایمان و تعهد. بچه ها به کاری که می کردند ایمان داشتند. این ایمان، آنها را در کارشان ثابت قدم کرد. طوری که با دست خالی در برابر تمام پارتی بازی ها و رانت بازی ها و موانع پیش رو، ایستادگی کردند. آنها با همین ایمان حرکت کردند. خدا هم به کارشان برکت داد.
۵. عملگرایی. آنها تنها به حرف بسنده نکردند، بلکه برای تمام حرف ها و رویاها و برنامه هایشان، نقشه اجرایی رسم کردند و به آنعمل کردند. بسیجی واقعی یعنی همین. چیزی که در جامعه ما نباید رنگ ببازد. تشکل های دانشجویی ما باید از حرف به عمل و تولید برسند.
۶. تجربه گرایی و فرصت سازی. هر مشکل و شکست، برای آنها تجربه ای می ساخت که به خوبی از آن استفاده می کردند و برای حل مشکلات بعد، راه حل های بهتری را اعمال می کردند.
۷. امید و انگیزه بسیار قوی. جامعه ما، نیازمند چنین فضای پُرامید و پُرانگیزه ای است که جوانان بتوانند با وجود تمام مشکلات، اینقدر زیبابین باشند و رو به جلو حرکت کنند. جمله ای که بارها در کتاب تکرار شد، شاید موتور محرکه ای برای تمام آنهاییست که می خواهند کاری ارزشمند را با تمام سختی به انجام برسانند: «ارزش هر کار با میزان دور از دسترس بودن آن رابطه مستقیم دارد...»
و...
مدل دوم قهرمان که کتاب معرفی کرد، بزرگ مردی بود که اعتماد، حمایت و تشویق های او، بازوی محکم اهرم موفقیت این شرکت بود. و او جناب آقای «حمید کاظمی» بود که با تمام وجود، از بچه ها و تلاش و تعهد آنان دفاع کرد.
به امید روزی که این دست مسئولین و بزرگان، بیشتر و محکم تر، دست جوانان پُرتلاش کشور را بگیرند و بلند کنند.
نویسنده با وجود اینکه عقیده و پسند سیاسی خود را در لا به لای جملات بیان کرده، و چندان بی طرفانه نگارش ننموده بود، اما جانب حق و انصاف را به درستی رعایت کرده و در انتقال کامل مفاهیم لازم و مفید کذا، کاملاً توانا و موفق عمل کرده بود.
به امید روزی که همه جوانان و آینده سازان ایران اسلامی، از تجربیات موفق پیشرفت هموطنانشان بدانند و با امید و عشق و تلاش، آن را گسترش دهند.
«دشمن می خواهد بگوید که شما نمی توانید یا ندارید؛ بنده اصرار دارم به مردم بگویم که ما می توانیم و ما دارا هستیم و امکاناتمان فراوان است. مسئولین ما باید به قدرت جوانان و به توانایی جوانان ایمان بیاورند و اهمّیّت بدهند؛ جوانان ما هم باید از کار خسته نشوند، از ابتکار خسته نشوند، از بعضی از قدرنشناسیها دلسرد نشوند.» (بیانات رهبر معظم انقلاب 1/1/1397)