
به گزارش حلقه وصل، جمال احمدی؛ برای سینمای انقلاب اسلامی مسئله ارتباط فرم و محتوا و چگونگی انتقال مفاهیم از طریق فرم مسئله ای اساسی است. به طور کلی هر تفکر و ایدئولوژی و نظام فکری سیاسی که در طول تاریخ به سمت حرکت های هنری آمده در این زمینه صاحب نظر بوده و هم نظریه پردازی کرده و هم در عمل آثار متناسب ارائه داده است. مثال خوب این موضوع شوروی سابق و نظریات هنری مطابق با مارکسیسم آنهاست. در این نوع نظریات هنر به مثابه ی ابزاری در خدمت اهداف بزرگتر ایدئولوژی دیده می شود و فرم در خدمت محتواست هرچند تناسب و ارتباطی نداشته باشد. این نظریه در تقابل با نظریاتی است که در دو قرن اخیر در غرب تحت عنوان ساختار گرایی و فرمالیسم و هنر برای هنر ، پشتوانه ی آثار هنری بوده است. در این نگاه فرم اثر هنری اصالت پیدا می کند و همه ی توجه هنرمند صرف چینش ساختاری و هماهنگی درونی و بیرونی در جهت رسیدن به یک کل هماهنگ است که این مجموعه می تواند هیچ هدف و پیامی جز همین هماهنگی و زیبایی فرم نداشته باشد .
اما حکمت هنر اسلامی که به پیروی از آراء هنری گذشتگان همچون متفکران یونان قدیم، اهداف متعالی برای هنر ترسیم می کند و هنر را ابزار رشد جامعه به سمت اهداف الهی می داند نمی تواند به زیبایی های هنری، مادی و ظاهری اکتفا کند و اینجاست که ایرادهایی همچون شعاری شدن و غرض ورزی در آثار هنری وارد می شود . اما آیا می شود این ارتباط ساحت های مختلف یک اثر هنری از مضمون و محتوا گرفته تا ایده و سوژه ، تا برسد به فرم کلی اثر ، یک کل واحد باشند و چگونه می توان یک محتوای متعالی را از ساحت عقلانی و تئوری خود به ساحت حس و فرم رساند.
در این زمینه می توان ایده ی به خصوصی از حکمت متعالیه ی صدرالمتألهین برداشت کرد . این ایده بر گرفته از نظریه ای تحت عنوان " تشکیک در وجود"است. از نظر صدرالمتألهین جواهر عالم همگی نازل شده ی کمالات عوالم بالاتر هستند و سلسله ی این عوالم به وجود واجب می رسد. هر معلولی کمالات علت خود را به شکل نازل شده و رقیقه دارد و البته همه کمالات علت را نیز می تواند نداشته باشد . صدرالمتألهین همانند افلاطون معتقد است نمونه ی کامل و واحد از هر چیز دنیای مادی، در عوالم بالاتر وجود دارد و از بالا به پایین هرچه پایین تر می رویم کثرات بیشتر شده و تفاوت ها و نقص ها آشکار می گردد.
حال این نظریه ی تشکیک چگونه به هنر راه پیدا می کند؟
اگر ساحت های مختلف موجود در اثر هنری را به شکل زیر طبقه بندی کنیم ، برای این که بتوان ادعا کرد که فرم و ساختار یک اثر هنری در بردارنده ی محتوایی است باید این دو مرحله ی نزول را به صورت تشکیکی طی کند . یعنی خصوصیات مرحله ی قبل را با توجه به ویژگیها و محدودیت های ساحت خویش پیدا کند.
ساحت عقل 1 ساحت خیال 2 ساحت حس
مضمون و محتوا ایده_سوژه(برای داستان و فیلمنامه: پیرنگ) فرم و ساختار
آثاری که با هدف ارائه مضامین خوب ساخته می شوند معمولا یکی از این دو مرحله به مشکل برخورده اند یعنی یا برای محتوای خود نتوانسته اند ایده ی همگون پیدا کنند و یا در مرحله ی تبدیل ایده به فرم که شکل همه ی جزئیات آثار هنری است که مثلا برای سینما از پیرنگ داستان تا فیلمنامه و کارگردانی و موسیقی و صحنه و بازیگری و... را شامل می شود.
برای مثال طی شدن این مراحل را در فیلم "روز سوم" اثر محمد حسین لطیفی بررسی می کنیم . در این فیلم مضمون میهن پرستی و دفاع از آب و خاک و تمامیت ارضی است. در مرحله ی ایده، فیلم ، داستان پسری را روایت می کند که مجبور می شود خواهرش را در خانه پنهان کند و عقب نشینی کند و داستان حول نجات این خواهر می گردد. در واقع غیرت مرد به خواهرش نازل شده ی غیرت ملی و وطن پرستی است و سپس این ایده در سراسر ساختار فیلم گسترده می گردد.
بررسی چند فیلم برگزیده جشنواره عمار
در مورد فیلم لکه به عنوان مقدمه باید گفت برای کارگردانی که در ابتدای کار قرار دارد پرداختن به چنین سوژه ای از دو جهت ارزشمند است . یکی جرأت سیاسی آن در زدن حرف هایی که مخالف با صاحبان قدرت و ثروت و دوم پرداختن به سوژه هایی سیاسی و اجتماعی که نمونه های آن کمتر در سینمای کشور دیده شده است .
ایراداتی که می توان به فیلم وارد کرد این است که ابتدای فیلم خصوصا با دیالوگ هایی شروع می شود که اکثرا نمادین است و گاهی جنبه ی شعاری به خود می گیرد و فضایی دور از واقعیت موجود را ترسیم می کند، در حالی که سوژه ی اجتماعی برای اثرگذاری بیشتر نیازمند نزدیک تر بودن به فضای مکالمه و اشخاص و تیپ های واقعی است . ریتم نیمه ی اول فیلم کمی کند به نظر می رسد و مکالمه های پی در پی و خسته کننده شاید می توانست جای خود را به پردازش های رفتاری و شخصیتی متناسب با سینما بدهد . بازی تیپ های داستان گویا و متناسب با ایده نیست به طور مثال شخصیت وزیری که آنقدر شکننده باشد ، باور پذیر نیست.
اما مهمترین نکته قابل اشاره در نقد این فیلم با توجه به مباحث مقدمه ای درمورد مراحل نزول، این است که این فیلم در نزول مرحله ی دوم مشکل دارد . یعنی فیلم آکنده از دیالوگ های گل درشت و عناصر نمادین است که در حد نماد مانده و سینمایی نشده و به فرم تصویر در نیامده است. و لذا اثر گذاری خود را از دست داده و مخاطبی که نظر سیاسی مخالف دارد را تحت تأثیر قرار نمی دهد در حالی که هنر سینما این است که احساساتی جهان شمول ارائه دهد تا از طریق حس مشترک مخاطب را به باور مشترک برساند همان طور که با دیدن برخی از فیلم های صهیونیستی ممکن است ما به اشتباه بیفتیم و با جنایات آن ها همدردی کنیم.
دو فیلم کوتاه "ولد" و "علمک" وضعیتی متفاوت دارند و مشکل آن ها بیشتر در نزول در مرحله ی اول است. یعنی جایی که ایده و مضمون ارتباط پیدا می کننند. هر دو فیلم ساختار جذاب و خوبی دارند که به لحاظ کارگردانی و تصویر برداری قابل ملاحظه و در مقایسه با دیگر آثار عمار منحصر به فرد است. اما مخاطب با دیدن ساختار خوب تا مرحله ی ایده می رسد و در فیلم ولد با مادر همذات پنداری می کند ، و در فیلم علمک با افراد درگیر با علمک هم داستان می شود . درصورتی که برای ولد نشانه هایی همچون نماد بودن مادر برای سرزمین و نماد بودن نوزاد برای آینده ی سرزمین می توان در نظر گرفت و برای علمک شخصیت های مختلف را نماینده هایی از اقشار متفاوت می توان در نظر گرفت و روحانیت را راه نجات و ایمنی بخش همه مردم. اما این نشانه ها، نماد باقی می مانند و به مرتبه ی حس نزول پیدا نمی کنند و لذا مخاطب که باید از فرم به ایده و از ایده به مضمون حرکت کند در مرحله ی ایده متوقف می شود. و در ولد نهایتا حس غربت و سختی مادر را درک می کند که اگر نوشته اول فیلم نبود حتی نمی دانست این مادر اهل کجاست و در فیلم علمک حس شاید خوبی نسبت به آن شخص روحانی پیدا کند .
البته نباید فراموش کرد که این ارتباط و هماهنگی طولی اساس هر هنر تاثیرگزار است و همانطور که ذکر شد دغدغه اصلی هنر مدرن تاثیر بر مخاطب نیست و سینمای ما در این زمینه از الگوهای معدودی از سینمای غرب و شرق می تواند استفاده کند و لذا این راه با سعی و خطای بسیار و همت بلند هنرمندان انقلابی ما در طول زمان میسر خواهد بود .
به امید آن روز که سینمای انقلاب ما به قول سید شهید، به ادبیات خاص خود در این عرصه دست پیدا کند.