حلقه وصل: خودش میگوید: «هرچه دارم از امام رضا(ع) است، هر چیزی که من به آن رسیدهام – بهخوبی این موضوع را لمس میکنم- از محبت حضرت رضا(ع) و دعای پدر و مادر است. این موارد خیلی برای من موثر بوده است. امام رضا(ع) اولین موردی که به من ثابت کرد، این بود که ایشان مبدل سیئات بالحسنات است و میتواند ما را تغییر دهد.» صحبتهایش فقط به این دلبستگیهایش ختم نمیشود، از شعرخوانیهایش میگوید، از اینکه شعرخوانی با آن نوعی که مدنظرش است، یکی از مسائل مهم و شاید یکی از نیازمندیهای حال حاضر کشور است. از رویارویی با مردم و توقعهایی که دارند، میگوید. ناراحت است که هیچ کرسیای برای شعرخوانی در کشور وجود ندارد. نمیشود در همین مقدمه کوتاه بگویم هر آنچه که در جلسه یکساعته ما با صابر خراسانی گذاشت. شاعری که هر جا باشد، افتخار میکند به امام رضایی بودنش.
متن ذیل، گفتوگوی «فرهیختگان» با این شاعر است.
* در چند سال اخیر شعرخوانیهای شما و تصاویری که به کمک شعر آیینی در ذهن مردم شکل دادید، در محافل مختلفی با استقبال مواجه شده است. اگر به گونه شعر آیینی نگاه کنیم، تصویرسازی نقش مهمی در انتقال معانی دارد و هر کسی هم به شکلی به آن معنا دست پیدا میکند. شما در اجرا و شعرخوانی چگونه این تصاویر را به مستمع انتقال میدهید که جمعهای متفاوت، آن را میپذیرند؟
اول عرض کنم بدون اغراق و هیچ تعارف یا شعاری؛ هر چیزی که من به آن رسیدهام– بهخوبی این موضوع را لمس کردهام- از محبت حضرت رضا(ع) و دعای پدر و مادر است. این موارد خیلی برای من موثر بوده است. امام رضا(ع) اولین موردی که به من ثابت کرد، این بود که ایشان مبدل سیئات بالحسنات است و میتواند ما را تغییر دهد؛ به هر شکلی که بخواهد. میتواند یک انسان کوچهبازاری، یک انسان معمولی، یک کاسب، یک انسان فرهیخته، دانشگاهی و... را تغییر دهد. واقعا یک اکسیر است. یک نگاهش میتواند تغییر ایجاد کند و زمانی صابر خراسانی در این جایگاه نبوده، الان هم گاهیاوقات که میکروفن را در دست میگیرم، با خود میگویم اینجا چه کار میکنی؟! من آن انرژی و نگاه را همراهم حس میکنم؛ چون حضرت خواستند، اینطور شد. البته این مسئولیت من را بیشتر میکند. مطلب بعدی این است که خیلی از مردم انرژی میگیرم، یعنی با مردم زندگی میکنم و دعاهای آنها را در وجود خود حس میکنم و برایم ملموس است و با آن زندگی میکنم. همین که بعضیاوقات کسی به من میگوید: «سه سال، پنج سال، ۱۰ سال یا... مشهد نرفتهام، دلم برای حرم تنگ شده است. من یک لحظه خود را در حرم امام رضا(ع) احساس میکنم.» برایم خیلی لذتبخش است و من را به سمت جلو هدایت میکند. بهطور کلی اگر بخواهم درخصوص شعرخوانی بگویم و در جواب شما باید بگویم بله، شعر دارای تصویر است. یکی از صنایع شعر، تصویرسازی است ولی این تصویر زمانی که داخل کتاب میآید، در خیابان، مغازه، فروشگاه، خانه و... هر کسی که میخواهد آن را مطالعه کند، شاید به آن درونمایه و ذوق شاعر نتواند پی ببرد، مخصوصا در این زمان که بهزعم من از فضای شعر و شعرخوانی دور شدهایم. یادی هم از گذشته بکنم، قدیمیها میگفتند سر سفره شب یلدا، حافظ و فردوسی خوانده میشده، حتی مادربزرگها بلد بودند و برای بچههایشان شعر میخواندند. منظور این است که ادبیات در وجود ما ریشه دارد ولی از آن دور شدهایم و علت آن میتواند کار نکردن در این زمینه باشد. آن تصویری که توسط شاعر وارد شعر میشود، اگر بخواهیم نمو پیدا کند و دیده بشود، باید در قرائت و اجرا انجام شود.
ما در کشور دارای هیچکرسیای برای شعرخوانی نیستیم. من بهعنوان کسی که شعرخوانی میکند و از سال ۸۴ این کار را انجام میدهم- به لطف حضرت رضا(ع) سالهاست که این کار را انجام میدهم- احساس میکنم ما دارای کرسی نیستیم. یعنی دغدغه شعرخوانی، ارتباط با مخاطب و رساندن مفاهیم و تصاویر اشعار– چه فضای آیینی و چه فضای غیرآیینی- خیلی کم داریم. شعر را میخوانند ولی شاعر شعر خودش را میخواند، این خیلی با شعرخوانی متفاوت است. مثل اینکه در استودیو یک آهنگساز یک ملودی را برای یک ترانه میسازد، برای خواننده آن را اجرا کرده و میخواند تا خواننده پشت میکروفن بتواند آن را اجرا کند. یعنی یک پسزمینه به آن میدهد و خواننده روی آن خط ملودی و نوع صدا میگذارد و با تغییراتی که صورت میگیرد، این کار را انجام میدهد. درواقع آن را نمیتوان خواننده دانست، بیشتر میتوان گفت آهنگساز است و خیلی این با کار خواننده متفاوت است، او میتواند مفاهیم را به ما انتقال بدهد. من فکر میکنم شعرخوانی یک هنر است. درخصوص خودم هم فکر میکنم هنوز به آن نرسیدهام. هنر امروزی است. بهزعم من، هر خلأیی که در هر جایی از جامعه وجود دارد، هنرمند میتواند آن را پوشش دهد؛ خلأ اقتصادی، اخلاقی، فرهنگی و... بهطور کل آدم فرهنگی را میتوان علمدار یک جامعه دانست. در جامعه خودمان هم این قابل مشاهده است، مثلا میبینید سلبریتی در خصوص مطلبی نظری میدهد و جامعه هم دنبالهرو آن میشود، این به لحاظ تاثیرگذاری اتفاق میافتد. ما این تاثیرگذاری را میتوانیم در مسیر شعر اهلبیت(ع) انجام بدهیم که کلام نور است و کاملا مسیر روشن، درست و مستقیم را به ما نشان میدهد. صحبت من این است که صابر خراسانی میتواند با شعرخوانی دغدغه اقتصادی مردم را حداقل از لحاظ ذهنی درست کرده و آنها را آرام کند. همه دغدغههایی که ما در پیرامون خود داریم؛ این شکافها و خلأها را میتوان با شعرخوانی پر کرد. هرچه مشکلات بیشتر میشود، کار ما هم سختتر میشود.
* یعنی شما میفرمایید با خواندن شعر آیینی خلأها پر میشود، اگر فاز شعری تغییر کند و بشود فاز اجتماعی، چه اتفاقی میافتد؟
من اعتقادم این است که شعر اجتماعی زیرشاخه شعر آیینی است. وارد حرم امام رضا(ع) که میشوید، در نوشتهای آورده شده؛ ترازوی کسی از همه سنگینتر است که خوشاخلاقتر باشد یعنی اخلاق زیرمجموعه شعر آیینی است. اجتماع زیرمجموعه شعر آیینی است. احترام به پدر و مادر زیرمجموعه شعر آیینی است. خانواده زیرمجموعه شعر آیینی است. آیین یعنی چی؟ آیین ما چه میگوید؟ امیرالمومنین(ع) میفرماید دروغ نگویید، حق یتیمان را نگه دارید، این شعر آیینی است. مال یکدیگر را نخورید، این شعر آیینی است. رحم کنید حتی به دشمنان؛ این آیینی است، این کلیت شعر آیینی است. ما الان چند سالی است که به این فضا قدم گذاشته و کلیپسازی را شروع کردهایم. مثلا درخصوص مادر شعر گفته شده، کلیپ ساخته و پخش شده است؛ این شعر آیینی است. درخصوص فقر شعر ساختهایم، به صورت کلیپ درآمده و پخش شده؛ این هم شعر آیینی است. چون این دغدغه اهلبیت(ع) ماست. وجود اهلبیت(ع)، آمدن اهلبیت(ع) برای خوب زندگی کردن ما است. پس همه اینها میتواند زیرمجموعههای شعر آیینی باشد و میشود درخصوص همه آنها فعالیت کرد و باید این کار صورت بگیرد. اگر امروز سیدالشهدا بود، دغدغه ایشان چه بود؟ دغدغه ایشان حتما و مطمئنا فرزند من، فرزند شما، فرزند همسایه، بازاری محله و... مسلما این موارد بود. همانطور که در دوران خودشان هم این موارد دغدغه ایشان بوده است.
* دو تعریف کردید که پیش از این کمتر در این خصوص شنیده بودیم. یعنی شعر آیینی را عامتر از شعر مناسبتی تعریف کردهاید. با این تعاریف بهعنوان مثال شاید بسیاری از غزلهای حافظ، شعرهای سعدی و شاعران گذشته را میتوان شعر آیینی دانست. پس یک مرزبندی درخصوص شعر آیینی به وجود میآید.
بله. این مرزبندی را میتوان آورد. نظر من این است که شعرخوان باید مجموعهای از شعر و منبر، یعنی سخنران و خواننده داشته باشد. یعنی مجموعهای از اینها را داشته باشد. اسم آن شعرخوانی نیست. درحقیقت اسمی هنوز برای آن پیدا نکردهایم. من باید شاعر زمانم باشم، باید دغدغهمند باشم تا شاعر خوب اهلبیت(ع) هم باشم. من همیشه این را گفتهام اگر ما شناخت خوبی نسبت به جامعه نداشته باشیم، نمیتوانیم کار فرهنگی انجام بدهیم. من نمیدانم مثلا این دوست من که تیپش با من متفاوت است، دغدغه او چیست، زندگی را چه رنگی میبیند. بنابراین میآیم نسخه خودم را برای جامعه مینویسم و اینجا کار خراب میشود. ما در بارانی از اطلاعات رسانهای قرار گرفتهایم؛ دشمن، دوست، معاند. شما وقتی امروز به بچه من، به بچه خواهر، دوست و... خوراک ندهی، خودش برای خودش خوراک تهیه میکند. ما آرایشمان شبیه یکسری کشورهاست، لباس پوشیدنمان شبیه یکسری از کشورهاست ولی ادعایمان بر تمدن ایرانی است، که با هم جور درنمیآید. بعد میرویم سراغ مردم و آنها را مواخذه میکنیم. نه، ما باید خودمان را مواخذه کنیم. باید بگوییم صابر خراسانی، شما چه کار کردهای؟ جامعه برای شما هزینه کرده است. بعد هزینهای که برای من صرف شده، از کجا آمده؟ بدون تعارف، از بیتالمال. من یک آدم معمولی کوچه و بازار بودم، بیتالمال هزینه کرده، جامعه هزینه کرده، من بشوم صابر خراسانی و این توقع درست هم هست. من باید خوراک تهیه کنم. ما الان در بحث لباس، موسیقی، سینما، میگوییم چرا این را خوانده، چرا اینطور میپوشند، اما باید بگوییم چرا ما تولید نکردهایم، چرا صابر خراسانی محتوا ایجاد نکرده است. این باعث شده که هر کسی هر شعری را بخواند و به جامعه تحویل بدهد. من خواستههای او را برآورده نکردهام و آنها هم دچار برهنگی فرهنگی شدهاند. خب اینطور میشود دیگر. مثلا اگر من از خانه بیرون بیایم و کفش نداشته باشم، بالاخره چیزی پیدا میکنم و به پایم میبندم و با آن بیرون میآیم که پایم کثیف نشود. خب من مقصر نیستم، شما که کفاش محله ما هستی، مقصری! شما باید برای من کفش تولید میکردی که نکردی! حالا یک نفر به من کفش داده ولی این کفش برای من بزرگ است. صحبت من این است که امروز باید از صابر خراسانی تقاضا شود. من اول این را برای خود درنظر میگیرم و میگویم این ایراد به من هم وارد است، نباید کمکاری بشود، من نباید تفریح کنم، نباید به خانوادهام برسم، من باید فقط کار کنم. چون امام رضا(ع) میتواند همه آنچه را که به من داده، از من بگیرد و بدهد به کسی دیگر. البته اینها را بهطور قطع نگفتم. به هر حال هر کسی باید دارای خانواده باشد که در جامعه تاثیر بگذارد. میخواهم بگویم دغدغه من نباید تفریح باشد که بگویم فلان ساعت باید حتما استراحت کنم، در این صورت من از جامعه عقب میمانم. همانطور که گفتم ما در سیلی از رسانهها قرار داریم. خب کجا باید دیده بشویم؟ مثلا عربزبانی به من گفت، ما شما را خیلی دوست داریم، چرا عربی نمیخوانید، یا انگلیسیزبانی به من گفت چرا انگلیسی یاد نمیگیرید، خب، درست میگوید. ولی من در زبان خودم ماندهام، در شهر خودم، در کشور خودم ماندهام، نتوانستهام کاری بکنم و نمیتوانم و واقعا یک نفر هم کم است. در یک مجموعهای بودیم و من آنجا هم گفتم که ما هزار نفر شعرخوان کم داریم؛ هزار نفر. شعرخوان آیینی با دغدغه فرهنگی، که در جامعه تاثیرگذار باشد و یک روندی را ایجاد کند. یک مسیری را روشنگری کند و نشان بدهد.
* همه اینهایی که گفتید، مستلزم این است که آموزش را در این زمینه شروع کنیم، چرا شما شروعکننده این آموزش نمیشوید؟
صحبت من هم این است. ما حدود ۱۳، ۱۴ سال است که وارد عرصهای شدهایم که غیرهیاتی بود. یعنی فقط برای سازمانهای مردمنهاد، همایشها، وزارتخانهها و... کار تهیه میکردیم. البته چندین سال است که وارد عرصه مذهبی شدهایم، یعنی هیاتها، مراسم و... که بتواند نگاه جدیدی داشته باشد. که البته به قول معروف گیر کردیم. یعنی الان سالهاست به من میگویند کارگاه بگذار ولی من میگویم این کار من نیست. فرهنگ جامعه باید این دغدغه را داشته باشد. من الان فراخوان بزنم، هزار نفر هم ثبتنام کنند، کجا اینها را ببرم، کجا بخوابند، چی بخورند، به چه صورتی کلاسها را اجرا کنم؟ این پژوهش میخواهد، جامعهشناسی میخواهد، فکر میخواهد، روانشناسی میخواهد، زبان میخواهد، زبان بدن میخواهد. هزار تا حرف دارد. شعرخوانی واقعا مقوله سادهای نیست. این را برای آگاهی شما میگویم، مثلا یک شعر را احتیاج است که ۱۰بار بخوانید تا حفظ شوید. من یک شعر را ۱۰۰ تا ۲۰۰ بار میخوانم، همیشه، نه یک بار، سالهاست. به لطف خدا و حضرت رضا(ع)، چرا؟ برای اینکه بتوانم. مثلا میگویم بیایید اینجا من برای باران میخواهم شعر بخوانم، شما باید با چتر بیایید تا خیس بشوید. این یعنی تصویر کلماتی که در لحن باید به مخاطب انتقال پیدا کند. ما چه مقدار در آن موفق بودهایم؟ تئاتر را باید شناخت، روانشناسی را باید شناخت. من سالی یک بار تئاتر کار میکنم، من مجریگری کردم، پیشنهادم داشتم که بیا مجری بشو، بیا بازیگر بشو، بیا خواننده بشو، سالها پیش همه این کارها را کردم که به شعرخوانی کمک کنم. چون این را دوست دارم، چون فکر میکنم این کم است، چون فکر میکنم مردم صدا را زیاد شنیدهاند؛ هم خوانندهها را و هم سبکهای مختلف را. من دنبال موارد تازه هستم. مردم نوبرانه را دوست دارند.
شعر خوانی صابر خراسانی در محضر رهبر انقلاب
* و اگر هم این موارد تکرار شود، چه اتفاقی میافتد؟
اگر بهروزرسانی نشود، مشکل ایجاد میشود. ما سالها فقط شعر میخواندیم. بعد به شعر داستان اضافه کردیم، بعد هم در داستان مفاهیم را ایجاد و سپس موسیقی اضافه کردیم. اوایل موضع گرفتند. میگفتند چرا؟ میگفتیم برای اینکه باید پوستاندازی کنیم، وگرنه مردم ما را پس میزنند، مردم تعارف ندارند، به همین راحتی انتخابت میکنند، چون در این همه صدا تو را انتخاب کردند. ببینید، ما داریم کار مذهبی انجام میدهیم، در این همه صدا، شما چه بخواهید و نخواهید زیبایی دارد، هم در موسیقی، هم در لحن، هم در اجرا و... در همه اینها باید شنیده بشوید. یک زمانی ما دو تا شبکه داشتیم، الان ۳۰۰۰ تا شبکه داریم شاید ۳۰ هزار تا شبکه داریم در فضای مجازی. شما بین ۳۰ هزار تا ۴۰ هزار باید شنیده و دیده بشوید. خب این کار را سخت میکند. درخصوص این کار خیلی باید پژوهش و مطالعه صورت بگیرد.
* رقیبهای خیلی جدی هم دارید که بیشتر از قبل شدهاند. البته منظور من افراد نیست، منظورم رسانهها است.
بله، البته این خوب است. من استقبال میکنم. البته افراد کمی هستند و دغدغه هم ندارند. میخواهد بهعنوان مثال صابر خراسانی بشود، نه، باید خودش بشود. خب اشکالی ندارد، من خودم هم تقلید کردم. حضرت آدم هم که آمد زمین و جنازهای روی دستشان ماند، کلاغ آمد، زمین را کند و گفت اینطور خاکش کن. یعنی انسان باید با تقلید از طبیعت، انسانها و... وام بگیرد. ولی مثلا دو سال، سه سال، بعد باید خودت باشی. حالا رقیب بله، در فضای رسانهای خیلی هم زیاد است. من هم این بار سنگین را بر دوشم حس میکنم. گاهی اوقات خانواده هم شاکی میشوند که این چه کاری است؟ ولی من چارهای ندارم. من باید جوابگوی مردم باشم. این تجربه چندین ساله من است. مردم ما بسیار شریف هستند، بسیار متین، بسیار قدرشناس، بسیار فهیم، ولی ما بلد نبودیم در فضای فرهنگی برایشان کار کنیم، کم کار کردیم، یا یک جا هزینه کردیم، یک شکل. مثلا در فضای رسانه نگاه کنید، من یک شعری را میخوانم، یک رسانه دیگر، شخص دیگری را میآورد، به همان شکل برنامه اجرا میکند. این در همه مسائل پیش آمده و تاثیرگذار نیست. بعد شبکههای خارجی با هزار رنگ و لعاب و هزار زیبایینمایی درست میکنند و شما را جذب میکنند.
* حالا درخصوص همین که بهعنوان آفت میفرمایید، جایی کسی را دیدم که گفتند این صابر خراسانی است با رقم کمتر. البته من میدانم که شما رایگان برنامه اجرا کردید و هزینهای هم نگرفتید، ولی بحث رقمها هم خیلی موضوع مهمی است.
نه، خیلی هم اینطور نیست. ما آدم رایگان نیستیم. من الان خدمتتان میگویم. میخواهم شعار نباشد، حرف درست و راست باشد. مثلا خیریهها بله رایگان انجام میشود که چیزی هم نیست. ما دو حوزه داریم؛ یکی حوزه هیئات، یادوارهها و... است، یکی هم حوزه کار ملی است. ما در فضای ملی، چارتی داریم که طبق آن چارت جلو میرویم. فضای هیاتها، یادوارهها، سازمانهای مردمنهاد و... نه. ببینید، کار ما هزینهبر هم هست. مثل این میماند که همه دنیا با پهپاد کار رسانهای انجام میدهند، ما میخواهیم با تفنگ چوبی برویم مبارزه. واقعا نمیشود. یک کلیپ یک میلیارد هزینه دارد، من چطور با یک میلیون تومان کلیپ بسازم و جلوی آن بایستم. اصلا خندهدار است. درست است که صنعت دارد، درست است که هزینه میشود، ولی وقتی برای کار فرهنگی هزینه میشود، هزار جای دیگر هزینه نمیکنیم. ما خیلی از معضلاتمان با مسائل فرهنگی حل میشود. من سه سال است که درخصوص پدر و مادر شعر میخوانم، همین محبت و نزدیکی فرزند به پدر و مادر، اگر همه بیایند در این پکیج کار کنند، ما خیلی از مشکلاتمان حل میشود. چون ما خیلی از مشکلات جوانانمان دوری از پدر و مادر است. یا دوری مادر و پدر از جوانان. به همین راحتی؛ یعنی ما قبلا اگر گرهی داشتیم به مادرمان میگفتیم مادر برای من دعا کن، گره من باز بشود. نوع برخورد، نوع ادبیات قدیمیها با پدر و مادرشان چگونه بوده است. نوع ادبیات ما الان چگونه است؟! همین موارد ما را دچار چالش میکند، دچار انحراف میکند، این یک نوع کار فرهنگی است. من اعتقاد قلبیام این است که بزرگترین مراکزی که میتوانیم در آن کار فرهنگی انجام بدهیم، هیاتها هستند. با اینکه کار من غیرهیاتی است؛ یعنی استیجی انجام میشود. ما این را پرورش بدهیم، بگذاریم استحکام پیدا کند. بگذاریم در ریشه خود مردم باشد، از هزینه خود مردم باشد، برای خود مردم باشد، ما فقط کمک کنیم. بهش خوراک بدهیم، از لحاظ شعری، از لحاظ رسانهای و... .
* آن دستمزد را جای دیگر خرج میکنید که نمیشود گفت؟
ما جای دیگر خرج نمیکنیم. ما یک دستمزدی داریم که میگیریم. اصلا بحث گفتن نیست. چیز خاصی نیست. میلیاردی نیست. ولی حضور شما عرض کنم که در فضای عمومی که در حال کار کردن هستیم، مشخص است. شما وقتی یک خواننده را باید دعوت کنید، چه کار میکنید؟ یک قاری را میخواهید دعوت کنید، چه کار میکنید؟ یک سخنران را میخواهید دعوت کنید، چه کار میکنید.
* در بخشی اشاره کردید به تصویری که در ذهن مخاطب درست میشود. معنایی در بخشی از تاریخ اتفاق افتاده است که ما میگوییم عاشورا و این معنا تداوم دارد. شاعر آن را تصویر و مکتوب میکند. تصویری ساخته میشود. شعرخوان هم آن را بازآفرینی میکند. این تصویرسازی از طرق مختلف امکانپذیر است، بر منبر و مجلس وعظ به شکل دیگری ارائه میشود. مداح هم همینطور. قبل از شما مداح این کار را انجام داده است. چه فرآیندی در شعرخوانی وجود دارد که متفاوت ارائه میشود و تداعیکننده تصویر دیگری برای مستمع است؟
عقیده من این است شعری که مداح میخواند با شعری که شعرخوان میخواند فرق دارد، یعنی قواعد آن هم متفاوت است. حتی نوع گفتن آن و مخاطبش متفاوت است. با ذائقه مردم جلو میرویم.
یکی از تفاوتها میتواند این باشد که بگوییم مداح صحبتش را با روضه میگوید. شعرخوان داستان را میگوید که به شعر برسد و شعر را بخواند.
خب یک مورد این است. مورد دیگر هم این است که مداح در جایی که شعر میخوانیم نمیتواند شعر بخواند. من در مسابقات پرش اسب شعر خواندم که مسلما مداحی چنین فضایی را نمیطلبد. این کار یک آدم دیگر را میخواهد. من در مسابقات سرود، شعر خواندم. در جشنهای سینمایی شعر خواندم. در تجلیل از سریال مختار، شعر خواندم. خب معلوم است که مداح نمیتواند این کار را کند. خب این روضه را نمیطلبد. عموم جامعه، درصدی که هیاتی هستند را کنار بگذارید، عموم جامعه دستاویزی را میخواهند. خب چه کسی باید فراهم کند؟
حتی شعرش هم باید متفاوت باشد.
خدمتتان گفتم. بله، حتی شعر باید متفاوت باشد. حتی زمانی که ما برای اولینبار برای امام زمان شعر سفارش دادیم، این بود که گفتیم یک امام زمان بگو که هرکسی به آن یک نگاه داشته باشد. گفتند مگر میشود؟ گفتم بله. شعری آیینی بگو که اسمی از امام زمان در آن نباشد، ولی امام زمانی باشد، مثل حافظ. هرکسی که کتاب حافظ را باز کند، تصویری در ذهن دارد، هرکسی یک نقش را از حافظ در ذهنش دارد. من فکر میکنم شعری که برای جامعه است، باید چنین شکلی داشته باشد. یعنی نباید برای آن الگو و چارچوبی باشد. بعضی از چارچوبها را باید برای مردم توضیح داد. خب مداح میتواند در جلسه هیات مداحی کند. من در وجود خودم نیازی نمیدیدم ولی دو، سه سالی است که وارد کار مذهبی شدهام. چون دیدم واقعا در این عرصه موفق هستم. ولی برای بقیه جامعه چه کار کنیم؟
یعنی نیازی وجود داشته است؟
بله و هر روز این نیاز بیشتر میشود.
* این آزمون و خطایی که در لحن، شما فرمودید قصه اضافه شد، موسیقی اضافه شد و... این وابسته به همان نیاز است که شکل گرفته بود؟
بله، ولی باید بهروزرسانی شود. ما نسبت به آن خوراک رسانهای که به جامعهمان میرسد باید پدافند ببندیم. باید نسبت به آن عملکرد داشته باشیم. اگر قرار باشد در مسیر خودمان کاری را انجام دهیم، از طرفی هم رسانهها کار خودشان را انجام دهند، خب این کار به هدف نمیرسد. من باید ببینم جامعه چه میخواهد. جامعه چه چیزی را گوش میدهد. من چهکاری انجام بدهم که جامعه بهسمت من جذب شود. ما گفتیم چون جامعه به سمت موسیقی میرود، خب به تهمایه موسیقی اضافه کنیم. کردیم و موفق هم شدیم. بعد دیدیم که انگار شعر تنها کافی نیست چون جنس شعر خشک است که موسیقی، تر و تازهاش کرد. ولی باز هم احساس کردیم کلام هم لازم است. یعنی اینطور بهتر است که این بیت را حتی در قالب داستانی کوتاه توضیح بدهیم و این را هم اضافه کردیم.
* شما اشارهای هم کردید به اینکه در فضای مجازی صابر خراسانی پنج و ۶ ساله داریم. خود آقای صابر خراسانی از چه کسی تقلید کرد؟ اولینبار گفتید مرحوم آغاسی؛ این درست است؟
قبل از شعرخوانی من مداحی میکردم. در شهری بودم که فضای مذهبی داشت، رفقای مذهبی، گرایش هم به این سمت داشتم. یک سال تا یک سالونیم بعد دیدم مداحی در صدای من نمینشیند. بعد احساس کردم میتوانم شعر بگویم، کلاسهای مختلفی رفتم، با اساتید مختلف و انجمنهای مختلف آشنا شدم. به من میگفتند نوع صدایت برای گویندگی خوب است. شما بخوان. دوستان، رفقا، شروع کردم به خواندن شعر. وقتی شروع به خواندن شعرها کردم، کمکم با لطف خدا و استعدادی که داشتم به سمت جلو رفتم. در دانشگاه صداوسیما اجرا خواندم، بعد مطالعه داشتم، که با چه لحنی، چه موسیقیای وارد بشویم، حتی برای لباس فکر کردم که با چه لباسی وارد بشویم، هر کسی یک لباس دارد، لباس شعرخوان باید چگونه باشد؟ مردم او را چگونه بشناسند، نگاهش به مردم باید چگونه باشد و... حالا کسی که منسوب به امام رضا(ع) است چگونه باید باشد، این خیلی سخت است و کار را خیلی مشکل میکند. تو باید مهربان باشی چه بخواهی چه نخواهی. باید مهربان باشی. اینها مواردی است که در مسیر بهدست آمد.
* این «باید مهربان بودن» را از کجا بهدست آوردید؟
مثلا شما خواننده را با یک خصیصه میشناسید، این خواننده با این اثر معروف است. خب وقتی شما منتسب به امام رضا(ع) باشی، این خصیصه حتی در خانواده شما را مستلزم به بسیاری شئونات میکند. شما را دارای چارچوب میکند. مردم به هیچ هنرمندی التماس دعا نمیگویند. شما وقتی برای دیدن تئاتر میروی، نمیتوانی به هنرپیشه بگویی بچه من مریض است، برایش دعا کن. موسیقی گوش میکنی. خط میبینی. معماری زیبا میبینی. ولی کسی که منسوب به اهلبیت باشد مردم به او میگویند التماس دعا. یعنی برای ما دعا کن. مردم اعتقاد دارند شما بهجایی وصل هستی، یا میتوانی آنها را به جایی وصل کنی.
* پس از یک جایی به بعد، تغییر رفتار در شما ایجاد شد، منظورم همان اکسیر است که ابتدای صحبتها بیان شد.
بله، تغییر ایجاد میشود و تغییر را باید از خود آغاز کرد. چون عقیده قلبی من این است که دروغ تاثیرگذار نیست. یعنی اگر من میگویم پدر و مادر در جامعه تاثیر میگذارد، علت آن این است که من به پدر و مادرم احترام میگذارم. ولی اگر این اتفاق نمیافتد یعنی اینکه من دروغ گفتهام، به همین راحتی. شعار دادم. اگر میگویم امام رضا(ع) معجزه دارد، باید این را لمس کرده باشم، باور داشته باشم، تا یاور من باشد. تا به دل مردم بنشیند. یعنی این مساله دوطرفه است. یک طرفه امکانپذیر نیست.
* جاهایی شما میخواهید شعر را بازآفرینی کنید، حتی کلام هم کم میآورد. مثلا گفتن از کرامات، غیب و... وقتی شما در چنین ساحتی قدم میزنی و میخواهی این مولفه تاثیرگذار باشد، چه کار باید کرد؟ منظور این است نگویند که اغراق یا خیالبافی میکند. در آن زمان حس چگونه است؟ آیا از گفتن پرهیز میکنید؟
خب، خیلی از موارد گفته نمیشود. مثلا به من گفته شده است این شعر را بخوان، گفتم وقتی به این شعر اعتقاد ندارم، نمیخوانم. چون باید به چیزی که میخوانم اعتقاد داشته باشم. در این صورت است که مردم میپذیرند. باید این را خودم لمس کرده باشم. امام رضا(ع) واقعی است. من این را لمس کردهام. اگر لمس نکرده باشم، نمیتوانم این را به مردم بگویم. اصلا یکطرفه نمیشود. اگر راست باشد خب این تاثیرگذار خواهد بود. من برای ارامنه روز تاسوعا در میدان هفت تیر برنامه اجرا میکنم. اینکه میگویند هر چه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند، درست است و تاثیر خود را میگذارد. اگر تاثیر کوتاهمدت باشد، مشخص میشود که حقیقت پشت آن نیست. تکیه به حقیقت ندارد. قطعا اینطور است.
* حالا تصور کنیم شما در مجلسی هستید که از درک این مطلب خارج است...
خب شناخت جامعه که میگویم همین است، هارمونی همین است. شما هر جایی که میروید باید خوراک آنها را فراهم کنید. من در مسابقات پرش اسب، در تجلیل از فیلم سینمایی، در هیات و همچنین پارک برنامه داشتم که این مکانها با هم متفاوت بود. همین موضوع است که کار ما را جدی، سنگین و سخت میکند. هر گروهی خوراک خود را لازم دارد. نمیشود یک نسخه را برای همه پیچید. ممکن است بعضی از نسخهها برای بعضی دیگر ضرر هم داشته باشد. اینکه من خدمتتان عرض کردم، باید شناخت داشته باشیم بعد برنامه را اجرا کنیم که البته کار بسیار دشواری است. اگر برگرفته از حقیقت باشد راه پیدا میشود. ببینید میگویند حتی اگر قرآن بلد نیستید، کتاب را باز کرده و به آن نگاه کنید. چون راست است، در شما تاثیر میگذارد. مغناطیس حقیقت در انسان تاثیر میگذارد. مردم دروغ را برنمیتابند، ولی راست و حقیقت در دل مردم مینشیند. سیدالشهدا ۱۴۰۰سال پیش راست گفته است. امروزه وقتی اول ماه محرم میشود در واشنگتن پرچم حسین(ع) را میچرخانند. یعنی چه؟ یعنی جامعهشناسی، روانشناسی، حقیقت. حسین(ع) راست گفته است و مردم سخن راست را میپذیرند.
* زیرمجموعههای شعر آیینی در کنار شعر عاشورایی، شعر فاطمی، شعر مهدوی، انگار شعر رضوی گفتنش هم محبوب است هم مظلوم، گفتنش سهل ممتنع است، واژههایی دارد مثل کبوتر، مثل گنبد، حوض، یکسری کلیدواژهها دارد که هر شاعری گمان میکند این ساده است. فکر میکنم که انتخاب و خواندن آن نیز سخت باشد. شعر رضوی زیاد گفته میشود، بیشتر از شعرهای دیگر است، ولی ماندگاری کمتری داشته است.
ببینید من گفتهام که مثلا در مجموعه فرهنگی آستان ما باید هزار کار خوب از امام رضا(ع) داشته باشیم. چند تا داریم؟ پنج تا هم نداریم؟ البته بلاتشبیه میگویم. شما ببینید بهعنوان مثال یک خواننده ۱۲ آهنگ ارائه میدهد و یک کار آن خوب است. ما باید خیلی پرکار باشیم که جامعه را بتوانیم بگیریم. تا بتوانیم صاحب یک کرسی باشیم. بتوانیم بگوییم که در شعر اهل بیت و شعر آیینی دارای یک کرسی هستیم. کرسی را ثابت کنیم، آدمش مهم نیست.
* درخصوص شعر رضوی توضیح میفرمایید. بهعنوان مثال من یک کار ۸۰۰ صفحهای از شعر رضوی دیدهام ولی شاید چهار، پنج شعر خوب از آن درنمیآمد. ملاک چه چیزی است؟
یکی از علتها تصاویر تکراری است. باید نوع نگاهها به حضرت رضا(ع) جدید باشد.
* یعنی از پشت میز و خانه نمیتوان شعر رضوی خوب درآورد؟
چرا، میشود. قطعا همینطور است. هر جایی میشود شعر خوب رضوی گفت.
* تجربه میخواهد؟
نگاه متفاوت میخواهد. ما درگیر فرم هستیم و از محتوا عقب میافتیم. آنقدر به فرم میپردازیم از شعر عقب نیفتیم که از محتوا عقب میافتیم. اگر درگیر این باشیم که ردیف را چه بگویم، قافیه را چه بگویم، مضمون را گم میکنیم. ما فکر میکنیم ردیف و قافیه، مضمون را میکشد، الان برعکس شده است. ما باید چیزی را بیاوریم که ردیف و قافیه شکل پیدا کند، ولی داریم این را به آن پیوست میکنیم. در فرم شکل گرفتیم و از محتوا عقب افتادهایم. بهعنوان نمونه قدیمیها قبل از شعر خواندن، پندیات میخواندند. سالهاست که ما از پندیات چیزی نشنیدهایم. پندیات زیرمجموعه شعر آیینی است که میگوید باید اخلاق داشته باشید. بازاریها هم مکاسب میخواندند، آیینی بوده است، برای فضای کشور این کار صورت میگرفته است. میخواهم بگویم که از این نوع نگاه، نمیتوان برای همه نسخه پیچید. منظور کلی من این است.
* سفارش میدهید تا شعری بگویند؟ خواندن این شعر تاثیرگذار است یا شعری که خودتان میگویید؟
ببینید ما خودمان در شعری که سفارش میدهیم، دخیل هستیم. مضمون و موضوع را ما میگوییم. ما ساعتها درخصوص این موضوع، شعر و موسیقی بحث میکنیم. بهعنوان مثال میگویم داستان باید اینطور باشد، این شخص از اینجا راه میافتد و به اینجا یعنی مقصد میرسد. در مسیر چنین اتفاقهایی برایش میافتد. درمجموع میخواهم چنین نتیجهای از این شخصیت بگیرم. بعد تبادل نظر اتفاق میافتد. گفتوگو میکنیم که این بیت خوب نیست، این بند جایش اینجا نیست و... حتی گاهیاوقات در کلمهها به ایشان کمک میکنیم. باز هم برمیگردیم به آن قضیه که چون از دل برآمده و بر دل مینشیند. ولی اینکه شما بخواهید از دل یک کتاب این را پیدا کنید، این کار را سخت میکند. تا حدی میشود این کار را کرد ولی تاثیر آن کمتر است. دخل و تصرف در شعر مهم است.
* قشنگترین شعری که درخصوص امام رضا(ع) گفتهاید را هم برایمان بگویید.
به تاریخ ۸۸.۸.۸ در خانه نشسته بودم. با خودم گفتم یک چیزی را با لهجه مشهدی برای امام رضا(ع) میگویم. شعری که هزاران بار من خواندم و مردم هم آن را شنیدهاند. هر باری هم که خواندم به دل خودم هم خیلی نشسته است. امامرضا(ع) هم میداند که من راست میگویم. نشستم و شروع کردم به گفتن شعر درباره امام رضا(ع). شعر خیلی کوتاه بود. شعر در اجرا حتما باید به تعدادی (از لحاظ بیت) برسد که انتقال مفاهیم صورت گیرد. یعنی اینطور نیست که مثلا شما چند بیت، ۶، هفت و به این صورت کار را انجام دهید. ببینید شاعرها به این صورت پیش میروند، قبلا هم خدمتتان گفتم که حتی در شعر گفتن هم تفاوت وجود دارد، منظورم این بود. حداقل باید ۱۶، ۱۷ بیت باشد که البته قالب آن هم متفاوت است. اگر بخواهیم روایی بگوییم باید مثنوی باشد، اگر بخواهیم عاشقانه بگوییم باید غزل باشد. این شعری که من نوشته بودم در مجموع هشت بیت شده بود، هر کاری کردم به آن بیتی اضافه کنم، نشد. خب این باید حداقل به ۱۶، ۱۷ بیت میرسید که قابل اجرا میشد. درست در روز تولد امام رضا(ع) که تاریخ آن سال شده بود ۸۸.۸.۸. با این تمام میشد که «مث کفترات دلم برات پر مزنه اگه رخصتش بدی میاد بهت سر مزنه» دیدم که خود امام رضا(ع) شعر را تمام کرده است و دیگر لازم نیست آن را ادامه بدهم.
* این شعر را در دیدار با حضرت آقا خواندید. چون یکی از نقاط عطف حضور شما در آن دیدار بود. کمی هم از آن دیدار بگویید؟
بله، آنجا قرار بود من یک شعر بخوانم. در حدود ۱۰، ۲۰ روز قبل از مراسم، به من گفتند امسال قرار است شما شعر بخوانید. گفتم حتما انجام میشود. گفتم درخصوص چه موضوعی باشد. گفت درخصوص حضرت صدیقه(س) مطلبی را آماده کنید و بخوانید. کارهای متفاوتی هم به من پیشنهاد شد. برآورد من این بود که اینها (در وجود) صابر خراسانی نیست. اگر بخواهم نقش بازی کنم، هم به دل اربابم نمینشیند، هم در جلسه اتفاقی نمیافتد. خودم باشم بهتر است. با الحمدلله و با اذن امیرالمومنین شروع کردم. کار حضرت صدیقه(س) را خواندم که با خدا شروع میشد و با حضرت صدیقه(س) ادامه پیدا میکرد و تمام میشد. اگر در خاطرتان باشد، ایام عید بود که با ولادت حضرت زهرا(س) مقارن شده بود. در آن جلسه برای من وقت تعیین کردند، با این حال که شما میدانید در این جلسات وقت تعیین میشد، حالا تصور میکنم که خدایی شد، مولا را خواندم، حضرت صدیقه(س) را هم خواندم. بعد دیدم که واقعا دور از انصاف است و نامردی است که نانخور کسی باشی و از آن نامی به میان نیاوری. من شعر را خواندم، اگر در خاطرهها باشد یا دسترسی به فیلم آن باشد، قسمت تاثیرگذار آن کار -هم حضرتآقا و هم مردم- اشک همراه با شوق داشتند، هم خودم، هم مخاطب خیلی درگیر شدیم. اجرای من که تمام شد و خدمت حضرت آقا رسیدم، ایشان به من گفتند بسیار هنرمندانه اجرا کردید. دو، سه مطلب دیگر هم به من گفتند که بماند، اما برایم بسیار جذاب بود.