حلقه وصل: حضرت آیتالله خامنهای روز سهشنبه ۱۳۹۶/۱/۸ ضمن بازدید از نمایشگاه آثار هنری و اسناد تاریخی مرتبط با واقعهی مسجد گوهرشاد که در حرم مطهر رضوی برگزار شده بود، در جمع برگزارکنندگان این نمایشگاه سخنرانی کردند.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR متن بیانات رهبر انقلاب اسلامی در این دیدار را در سالروز واقعهی خونین کشتار مردم معترض به کشف حجاب رضاخانی در مسجد گوهرشاد مشهد که در تیرماه ۱۳۱۴ به وقوع پیوست، برای نخستینبار منتشر میکند.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اولاً خیلی تشکر میکنم از برادران عزیز، همچنین از آقای جلیلی(۱) که واقعاً زحمت کشیدید، کار نویی را انجام دادید. این خیلی مایهی تأسف است که حادثهی مسجد گوهرشاد با این عظمت و با این اهمیت هیچ انعکاسی در تاریخ ما، در ادبیات ما، در کتابهای رمان ما نداشته باشد. خب الحمدلله خوب کار کردهاید. تا آن مقداری که بنده دیدم و آن مقداری که حالا فهم بنده اقتضا میکند، خیلی به نظرم جالب و خوب آمد؛ هم کارهای نقّاشی و گرافیکی و همچنین کارهای گزارشی و روایتی؛ خیلی خوب بود. من دو سه تا نکته را عرض بکنم:
اولاً راجع به مسئلهی مسجد گوهرشاد، غیر از آن کتابی که آقای وحید جلیلی اشاره کردند،(۲) باز هم کتاب هست. یک کتابی(۳) در قالب رمان یا داستان نوشته شده، اما تاریخ همین حادثه است و من آن را خواندهام و میدانم، و با اطلاعاتی که من در ذهنم بوده تطبیق میکند. همین داستان مسجد گوهرشاد است با مقدمات و مؤخراتش، و اسم همهی این شخصیتها در آن هست و ماجراها را درست تعریف کرده که من آن کتاب را دارم. یکی این کتاب است. یکی هم یک کتاب دیگری است که یکی دو سال پیش آن را خواندم. آن هم مشروح قضایای حادثهی سال ۱۳۱۴ مسجد گوهرشاد را با مقدمات و مؤخرات و جزئیاتش نوشته. مثلاً جلساتی که در منزل مرحوم آقازاده(۴) تشکیل شده یا فرض بفرمایید که آنچه در صحن کهنه -صحن انقلاب- اتفاق افتاده یا اینکه اول بهلول کجا رفت، بعد آمد کجا، بعد چه جوری شد؛ اینها همه هست. کمااینکه در خود خاطرات بهلول هم -در اولش- هست. البته من کتاب خاطرات بهلول را نخواندهام اما چون از خود ایشان شفاهاً شنیدم، میدانم که همان چیزهایی که شنیدم، در آن کتاب هست -البته آن کتاب مدتی دست من بود؛ قبل از اینکه چاپ بشود آن را به من داده بود- ایشان جزئیات حادثهی آن دو سه روزی را که در اینجا بوده و روی منبر بوده -اول مسجد گوهرشاد را، بعد صحن کهنه و صحن نو و باز دوباره مسجد گوهرشاد را تا وقتی که فرار میکند از اینجا و میرود- در مقدمهی کتاب به احتمال زیاد آورده. بنابراین کتابهای دیگری وجود دارد. البته همینطور که گفتم، یک کتابی هست که تاریخ و گزارش آن حادثه است. بخشی از آن کتاب یادداشتهای مرحوم شیخ احمد بهار است؛ شیخ احمد بهارِ(۵) رماننویسِ معروف مشهد که در همهی حوادث بوده و روزنامه هم منتشر میکرده و آن روزها هم به مناسبتی روزنامهاش را تعطیل میکند. داستان، در عین حال، متن ماجرا بوده. بخشی از آن کتابی که عرض میکنم خاطرات اوست. باید اینها را بگردید پیدا کنید.
نکتهی دوم اینکه ببینید اصلاً قضیهی مسجد گوهرشاد برای چه به وجود آمد؟ این را فراموش نکنیم. نکتهی محوری، مرحوم حاج آقا حسین قمی است.(۶) مرحوم حاج آقا حسین قمی سر مسئلهی کشف حجاب گفت من میروم با رضا شاه صحبت میکنم و مجبورش میکنم که گوش کند. با همین نیت از مشهد بلند شد رفت تهران، که البته وقتی رسید تهران، ایشان را از طرف دولتیها هدایت کردند به شاه عبدالعظیم و آنجا در یک جایی نگه داشتند و شاه هم ملاقات نداد. البته ایشان گفته بود میروم و به او میگویم؛ اگر گوش کرد که هیچی، اگر گوش نکرد همانجا خودم خفهاش میکنم، میکشمش مثلاً؛ با این نیت رفته بود و نشد که ملاقات کند و بعد هم از همانجا ایشان را تبعید کردند به عراق. وقتی که ایشان در تهران بود، علمای مشهد در مسجد گوهرشاد جمع شدند برای اینکه بگویند که اولاً آقای حاج آقا حسین برگردند به مشهد؛ ثانیاً حرفهایی که ایشان خواستهاند، باید تحقق پیدا کند. اصلاً اجتماع علما در کشیکخانهی مسجد گوهرشاد که بعد منجر به اجتماع مردم شد، برای این بود. یعنی عنصرِ مرحوم حاج آقا حسین قمی فراموش نشود؛ یک ملّای واقعاً مجاهدِ فیسبیلاللهِ نترسِ آمادهای که حاضر بود برود در دهان شیر دیگر، یعنی هیچ اِبایی نداشت. از اینجا هم که بلند شد رفت، تنها رفت؛ با خودش مثلاً حَشم و خَدم و اینها نبرد، فقط دوتا از پسرهایش ظاهراً رفتند. این نکتهی قابل توجهی است.
نکتهی بعدی این است که مرحوم آقازاده فراموش نشود. آقازاده در قضایای مسجد گوهرشاد دخالتی نداشته، لکن دستگاه دربار، او را متهم کردند. بعد هم به خاطر همین اتهام، آقازاده را که در مشهد دارای شأن خیلی زیادی بود -اصلاً کسی تصور نمیکرد که مأمور دولتی به خانهی آقازاده برود، یعنی تا این حد که مأمور جرأت کند برود خانهی آقازاده- مأمورین رفتند در خانه گرفتند او را، کشیدندش بیرون، بدون اینکه اجازه بدهند حتی لباس مرتبی تنش کند، برش داشتند از مشهد اول بردند یزد و مدتی آنجا بود، بعد هم به تهران و بعد از یکی دو سال مسمومش کردند و شهیدش کردند. ببینید اینها عناصر مهم قضیهی مربوط به مسجد گوهرشاد است.
یک نکتهی دیگر این است که ببینید یک وقت قضیهی مسجد گوهرشاد را از نگاه یک فاجعهی تاریخی که اتفاق افتاده نگاه میکنید؛ آن همین است دیگر، همینی است که تصویرهایش این جوری کشیده میشود؛ یعنی یک عده مردم مؤمن برای خاطر مقصودی در یک جای مقدسی جمع شدند، مأمورین دولتی ریختند اینها را کشتند. البته کشتار فقط در مسجد هم نبوده، بلکه بیرون، در فلکه -آن فلکهی قدیم که البته حالا دیگر نیست- بست پایین خیابان، جلوی آن باصطلاح خیابان تهران، یعنی خیابان امام رضا (علیهالسلام) اینجاها همه آدم کشته شده. همین درِ جنوبی مسجد گوهرشاد که الان آن درِ جنوبی بسته است و در محلش صحن قدس را درست کردهاند، آنجا به عوض صحن قدس یک راهرویی بود که میآمد در مسجد گوهرشاد و در همان راهرو عدهی زیادی کشته شدند که قضایایش را من نمیدانم کجا خواندم و الان واقعاً یادم نیست که این را خواندم اما مطلعم که همانجا عدهای را کشتند. کسانی میگویند ما از بالاخانه نگاه میکردیم و میدیدیم که مردم را میکشند و نیمهجان سوار کامیون میکنند و میبرند و در منطقهی عَلمدشت هم دفن میکنند؛ همان حرفهایی که معروف است. پس بنابراین یک نگاه، این نگاه است؛ نگاه یک فاجعهای که در مشهد به مناسبت حجاب اتفاق افتاده.
یک مسئله که به نظر من از این دایرهاش خیلی وسیعتر و مهمتر است، خود اصل مسئلهی حجاب است. حالا من دیدم که دوستان اینجا «روضهخوانی ممنوع» را مطرح کرده بودند، اما «حجاب ممنوع» یک موضوع خیلی مهمی است، که حالا خاطراتی هم که شما اینجا نقل کردهاید، غالباً دربارهی همین مسئلهی حجاب است. البته در این دو سه تا خاطرهای که من خواندم، خیلی چیزهای برجستهای نبود. خیلی چیزها را میشود پیدا کرد؛ حالا در ذهنیات خود ما حرفهایی هست و کسانی که در سنین ما هستند از بزرگترهایشان شنیدهاند، از مادرهایشان مثلاً که خودشان مواجه بودهاند و از خواهرهایشان مثلاً شنیدهاند؛ هستند هنوز افراد زیادی از این قبیل. مسئلهی حجاب دیگر مخصوص مشهد و مسجد گوهرشاد هم نیست. یک قضیهی وسیعِ همهجایی سراسری است در کشور و اقدامی که رضا شاه کرد و مواجهههایی که با رضا شاه شد. اینقدر هم دربارهی قضیهی حجاب، خاطره و داستان و اینها میتوانید پیدا بکنید که من خیال میکنم مجموعهاش یک چیز عظیمی خواهد شد. حالا شما گفتید مثل اینکه یکی از آقایان هم -نمیدانم کدام یکی از آقایان بودند- بنا دارند رمان بنویسند. خیلی به نظر من مسئلهی مهمی است که باز این هم از همان مسائلی است که درست رویش کار نشده و توضیح داده نشده.
یک مسئلهی دیگر آنهاییاند که نقشآفرینی کردند. ببینید شخصیتهای فرهنگی معروف زمان رضا شاه، مثلاً علی اصغر حکمت(۷) -اینها چهرهها هستند دیگر- در قضیهی کشف حجاب نقش ایفا کردند، نقش استعماری ایفا کردند، یعنی آن پشت جبههی حقیقی رضا شاه اینها بودند. رضا شاه تفنگ دستش بوده و اینها کسانی بودهاند که فکر میساختند و به رضا شاه جهتگیری میدادند که او تفنگ را کجا به کار ببرد. به نظر من این شخصیتهای فرهنگی خیلی مؤثرند، چهرههای اینها شناخته بشود. رضاخان فقط یک سفر خارجی رفت و آن هم به ترکیه بود در زمان آتاترک. آنجا زنهای بیحجاب را آوردند به او نشان دادند. ایدهی بیحجابی را به او تزریق کردند و بعد این دُور و بریهایش گفتند راه تمدن و اینها همین کاری است که آتاترک کرده و از آن وقت او به فکر فرو رفت و مقدماتش را شروع کرد. بعد ۱۳۱۴ دیگر اجباری شد اما قبلاً چیزهای دیگری بود.
نکتهی دیگر شخصیتهاییاند که اقدام کردند و کار کردند و میشود از آنها اسم آورد. امام (رضواناللهعلیه) یک بار به ما گفتند که من هیچکس را به شجاعت مرحوم آقای کاشانی ندیدم، ایشان مدرس را هم دیده بودند، اما درعینحال گفتند کاشانی. بعد سه قضیه از مرحوم کاشانی نقل کردند که دو تایش مربوط به همین قضایای مربوط به پهلوی است و متأسفانه سومیاش را من یادم نیست. آن قضیهای که بهطور مشخص مربوط به قضیهی حجاب است این است که گفتند خانهی ایشان در پامنار بود، مأمور کلانتری آنجا آمد پیش آقای کاشانی و گفت که مثلاً فرماندهمان سلام رساندند و گفتند که شبِ مثلاً سهشنبه، شما و خانوادهتان در فلان مجلس دعوتید -دعوت میکردند دیگر که با زنهایشان سربرهنه بیایند؛ حالا آمده بوده از آقای کاشانی دعوت میکرده- آقای کاشانی یک تشری به او میزند و تندی میکند. او میگوید که آقا فرمانده گفتند. آقای کاشانی میگوید -نزدیک به این تعبیر که- خیلی غلط زیادی کردند فرماندهتان!(۸) بعد او دستپاچه میشود، میگوید آقا مقامات بالا این را گفتند. آقای کاشانی باز میگوید مقامات بالا -نزدیک به این تعبیر که- خیلی غلط زیادی کردند این حرف را زدند! پا شو برو گمشو! میآید به رئیس کلانتری میگوید. او میگوید بابا نزدیک این سید نروید، خطرناک است. غرض، از این جور قضایا هست در مسائل مربوط به حجاب.
جزو همین فهرست دستگیرشدگان یکی هم مرحوم آشیخ هاشم قزوینی است دیگر که استاد ما بود. ایشان مدرّس درجهی یک بود در مشهد و ما سالها درس ایشان میرفتیم. ایشان میگفت که وقتی کشف حجاب شد، خب همه ناراحت بودند. دیدیم یکی از آقایان خیلی خوشحال است. گفتیم شما چطور [این قدر خوشحالی]؟ گفت خیلی کار خوبی شد، بگذار مردم بفهمند من چهل سال با چه کسی زندگی کردهام!(۹) غرض، حرف و گفت و نقل در حواشی مسئلهی حجاب خیلی زیاد است. من البته سالی که کشف حجاب شد، در دنیا نبودم؛ بنده متولد ۱۳۱۸ هستم یعنی چهار سال بعد از کشف حجاب، ولیکن خب مادرم و اینها نقل میکردند قضایا را و اینکه در خانه میماندند، مدتها بیرون نمیرفتند و برای بیرون رفتنهای اضطراری چه مشکلاتی را تحمل میکردند. هم از مادرم شنیدیم و هم از زنهای دیگر شنیدیم. خیلی قضایای واقعاً دردناکی است که اتفاق افتاده. اینها همه باید دیده بشود. یعنی اگر واقعاً مسئلهی حجاب بحث میشود، این قضایا دیده بشود. پس مسئلهی حجاب یک مسئلهای شد جدای از قضیهی مسجد گوهرشاد، یعنی یک مسئلهی فراگیر بزرگِ مهم. به هر حال ما از زحمات آقایان خیلی متشکر هستیم. خداوند انشاءالله موفق و مؤیدتان بدارد.
روایت وحید جلیلی از بازدید رهبر انقلاب از نمایشگاه
ماه رمضان سنهی ۱۳۹۳ هجری خورشیدی، در افطاری حسینیهی هنر تهران اعلام کردیم که عملیات جدید دفتر مطالعات جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی، آواربرداری از یک حماسهی مظلوم و مهجور یعنی هفت سال دفاع مقدس مردم ایران از فرهنگ دینی در برابر کشف حجاب رضاخانی (اوایل ۱۳۱۴ تا اواخر ۱۳۲۰) است که قیام گوهرشاد نگین آن محسوب میشود.
چند ماه بعد ظرفیت معاونت فرهنگی اجتماعی شهرداری مشهد هم به کمک آمد و کار با جدیت بیشتری ادامه پیدا کرد و صدها نفر از نخبگان و اساتید حوزه و دانشگاه و هنرمندان و چند صد نفر از معمّرین و ... هم در این آواربرداری همراه شدند.
در همایش علمی گوهرشاد بیش از ۱۰۰ مقاله ارائه شد که نیمی از نویسندگان، دانشیاران و استادیاران دانشگاه بودند. در همایش سروهای فیروزهای، آیتالله واعظزاده که خود از شاهدان قیام بود و تعداد زیادی از معمّرین، علیرغم کهولت سن شرکت کردند.
آریا عظیمینژاد روی شعری که مهدی سیار گفته بود، آهنگی ساخت؛ حجت اشرفزاده خواند و عبدالله حاجیمحمدی نماهنگش کرد.
در رشتههای نقاشی، انیمیشن، داستان، نمایشنامه، شعر، موسیقی، تصویرگری، مستندسازی، فیلم کوتاه، مجسمهسازی و ... در مجموع، صدها اثر تولید شد.
از دکتر مهدی محقق که پدرشان از رهبران قیام بوده است تا کاظم چلیپا تا آیتالله خزعلی که خودش بالای سر دو نفر از شهدای قیام رسیده بود و خاطرهشان را ضبط کردیم، مشتاقانه پای کار آمدند.
* آقا گفتند ای کاش این کار ۳۰ سال پیش شروع میشد
در حاشیهی یکی از ملاقاتهای رهبر انقلاب با هنرمندان فرصتی شد تا گزارش مختصری از کارهای صورتگرفته تقدیم شود. آقا، هم اظهار خشنودی کردند و هم ابراز تأسف؛ که «ای کاش این کار بیست سی سال پیش شروع میشد. مادر و خواهران من هروقت جمع میشدند یکی از نَقلهای اصلیشان مرور خاطرات دوران کشف حجاب بود ولی امروز نه آنها و نه بسیاری از خاطرهداران آن سالها در قید حیات نیستند.»
گفتم با اینهمه تا به حال با صدها نفر مصاحبه شده که خاطراتِ دست اول یا با یک واسطه از آن سالها داشتهاند و میشود حرکت را تا دهها هزار مصاحبه گسترش داد چراکه شاید خانوادهای در ایران نباشد که خاطرهای از آن سالها در ذهن مادربزرگ و پدربزرگش به یادگار نمانده و نقل نشده باشد. و اضافه کردم اگر شما کمک کنید و این دغدغهی شما رسانهای بشود، میشود نهضتی به راه انداخت و این خاطرات را گرد آورد و به تواتر رساند و از دلش هزاران کتاب و فیلم و مستند و قصه و نمایشنامه و نقاشی و ... برکشید.
پسندیدند و فرمودند: «من چه کمکی میتوانم بکنم؟» و تأکید کردند: «البته ابعاد این واقعه را فقط سینما میتواند نشان بدهد. کاری مثل یتیمخانه ایران لازم است؛ فیلم آقای طالبی را دیدهاید؟» آن موقع هنوز ندیده بودم و آقا تأکید کردند: «خیلی خوب بود، خیلی خوب بود، خیلی خوب بود.»
رخصتی خواستم برای تأمل و گفتم پیشنهادهایم را خدمتتان میدهم.
مدتی بعد یکی از مسئولین اجرایی دفتر اعلام کرد که حضرت آقا با پیشنهاد بازدید از آثار هنری مرتبط با حماسهی گوهرشاد و ملاقات با هنرمندان این عرصه موافقت کردهاند.
* بازدید از نمایشگاه و گفتوگو با هنرمندان
بالاخره در روزهایی که رهبر انقلاب در مشهد بودند (فروردین ۹۶) نمایشگاهی برپا شد و با اینکه تعطیلات عید بود، تعدادی از هنرمندها خودشان را رساندند.
آقا برای بازدید تشریف آوردند، یک ساعتی وقت گذاشتند و آثار را دیدند. پای هر تابلوی نقاشی ایستادند و نکاتی بین ایشان و هنرمندان از جمله سیدرضا صفوی، حسن روحالامین، خشایار قاضیزاده، پرویز حاصلی، جواد مدرسی و افسانه مرادی رد و بدل شد.
اولین کار، اثر درخشان حسن روحالامین بود که دقایقی آقا را مشغول صحبت با نقاش کرد. وقتی که آقا تابلوی مدرسی را میدیدند، گفتم ایشان کتابی هم راجع به فلسفه و نشانهشناسی مزارهای شهدا نوشتهاند که تأملات جالبی دارد و تقدیم خواهیم کرد. آقا متواضعانه و با لبخند فرمودند: «باشد، میبینم ولی معلوم نیست که ما خیلی سردربیاوریم از این چیزها!»
تابلوی بعدی، قیام فیروزهای کار خانم مرادی بود که گفتم ایشان همسر آقای مدرسی هستند. آقا لبخندی زدند و به مدرسی گفتند همدیگر را کجا پیدا کردید؟ محجوبانه گفت دانشگاه. آقا با لبخند محبتآمیزی به تابلو نزدیکتر شدند و با دقت، جزئیات نقاشی را مرور کردند و از خانم مرادی پرسیدند متن کتیبه را عین واقعیت مسجد کار کردید یا نمادین است؟ که گفت عین کتیبه را کار کردم. آقا کار را تحسین کردند.
کار بعدی اثر محمود آزادنیا هنرمند ذوفنون مشهدی بود که هم کاریکاتورهایش در فضای بینالمللی معروف است و هم نقاش چیرهدستی است.
بعد سراغ تابلوهای بعدی رفتند که برعکس قبلیها نه از آنِ رویشها و نسل جوان که از آنِ پیشکسوتان نقاشی انقلاب بود؛ کاظم چلیپا و پرویز حاصلی و خشایار قاضیزاده و ... .
دو کار نگارگری اثر سیدرضا صفوی و حسین افشار هم مورد توجهشان قرار گرفت.
* نام پدربزرگ حضرت آقا؛ در فهرست بازداشتیهای گوهرشاد
نوبت به بقیهی هنرها رسید ...
با منصور انوری نویسندهی جاده جنگ و سعید تشکری صاحب پاریس، پاریس راجع به داستاننویسی گوهرشاد گپ زدند؛ مسعود نجابتی و محمدحسین نیرومند از کارهای گرافیکی در این حوزه گزارشی دادند؛ دکتر وکیلی مختصری از همایش علمی گوهرشاد و اسناد تازه بهدستآمده -که بعضیهایش در نمایشگاه عرضه شده بود- گفت و آقا هم چند سند را با دقت مرور کردند. جالب اینکه اسم پدربزرگشان (سیدهاشم میردامادی) هم در فهرست بازداشتیهای قیام گوهرشاد آمده بود و آقا دیگر اسامی را هم میشناختند. بحث رجالی جالبی هم راجع به برخی نامها با آقای علمالهدی و آقای رئیسی شکل گرفت.
* خاطره رهبر انقلاب از یکی از نمایشهای داود کیانیان
مهدی نخعیراد تهیهکنندهی فیلم انیمیشن سینمایی «سفر به تاریکی» (که بهزودی رونمایی خواهد شد) نفر بعدی بود و بعد نوبت به محمد جهانپا رسید که نمایشی راجع به قیام گوهرشاد را در موزه زندهی «مشهد دوستداشتنی» روی صحنه برده بود. توضیح دادم که اکثر نقشهایش را از بچههای تئاتر مسجدی استفاده کرده است.
اسم تئاتر مسجدی که آمد، حضرت آقا از داود کیانیان ذکر خیری کردند که در سالهای دههی ۵۰ از شروعکنندههای این جریان در مشهد بود و خاطرهی جالبی تعریف کردند: در یکی از نمایشها شخصیت نمایشی که نماد مبارزهی ابوذری بوده، دیالوگهایی میگوید که بوی عدالتخواهی مارکسیستی میداده و عکسالعمل پیرمرد معمّمی در بین تماشاگران را برمیانگیزد. نزدیک بوده نمایش به هم بریزد که بازیگران وانمود میکنند این اعتراض هم جزو نمایش است؛ پیرمرد با عصبانیت صحنه را ترک میکند و آنها هم نمایش را ادامه میدهند!
نقل این خاطره با بیان گرم و جذاب آقا فضا را صمیمیتر میکند.
* محله طلاب مشهد، کوی طلاب قدیم نیست
بخش دیگری از نمایشگاه به نقاشیهای نوجوانان راجع به قیام اختصاص داشت که توجه ایشان را جلب کرد:
- «اینها کار بچههاست؟»
- بله آقا، نوجوانهای مسجدی! (و با حس ناسیونالیستی! اضافه کردم): تازه کجا، ته کوی طلاب!
آقا به دقت نقاشیها را ارزیابی کردند. دوباره که اسم کوی طلاب را آوردم، انگار تعریضی در سخنم حس کرده باشند؛ گفتند: «البته الان طلاب، کوی طلاب قدیم نیست ...» و اشاره داشتند به پیشرفتهای جنوب شهر مشهد که با لبخند و تأیید آقای رئیسی که از نزدیکانش در آن محل ساکن هستند، همراه شد.
بازدید که تمام شد اشاره کردم به جمع شصت هفتاد نفرهای که در این فرایند فعال بودهاند و اینکه مشتاق دیدار شما هستند. آقا گفتند میروم زیارت و برمیگردم.
* نهضت شهدای هفت سال دفاع مقدس
در جمع بچهها دقایق شیرینی در انتظار بازگشت آقا از زیارت طی شد تا ایشان برای نماز ظهر آمدند. نماز را به امامتشان اقامه کردیم و بعد از نماز -با اینکه در برنامه نبود- گفتند میخواهم صحبت کنم. گل از گل بچهها شکفت و دل سپردیم به صحبت صمیمانهی آقا که نکاتی داشت که علیرغم درگیری چندساله در این موضوع، نشنیده بودیم.
ملاقات که تمام شد، ما ماندیم و شیرینی یک دیدار شوقانگیز و تلخی یک مظلومیت تاریخی برای شهدای هفت سال دفاع مقدس. آقا به قولش برای راهاندازی نهضت عمل کرده بود و حالا این دیگران بودند که باید این ظرفیت را شکوفا کنند.