به گزارش حلقه وصل، حرف زدن از چیزهایی که یک پای آنها در زندگی و روزمرههای ماست، میتواند جذاب باشد و حتما شنونده و مخاطب بسیاری خواهد داشت. پیکان یکی از آن چیزهایی است که ریشه در فرهنگ و سبک زندگی ایرانی دارد و هیچکس نمیتواند نقش پیکان در فرهنگ خانوادگی ایرانیان را انکار کند. ساخت فیلم (اعم از سینمایی و تلویزیونی) موسیقی و حتی تولید متن ادبی با محوریت این خودرو نشاندهنده جایگاه آن در فرهنگ و سبک زندگی ایرانی است. برای همین نوشتن و حرف زدن از این خودرو مخاطب بسیاری را به سمت خود جذب خواهد کرد.
کتاب «پیکان سرنوشت ما؛ با بهرهگیری از نوشتهها و خاطرات احمد خیامی» که نشر نی سال قبل آن را منتشر کرده و در مدت کوتاهی چاپ سوم آن نیز توزیع و تمام شده و در آستانه چاپ بعدی است، یکی از همان آثاری است که به خاطر خود سوژه برای مخاطب جذاب بوده و با اقبال روبهرو شده است. کتابی که در تبلیغاتش آن را «مناسب برای کارآفرینان» معرفی کردند تا ایدهها و پشتکار «احمد خیامی» بنیانگذار کارخانه «ایران ناسیونال» را به مخاطب نشان دهد.
کتاب در ابتدا نیز با همین ایده حرکت میکند؛ یعنی فردی را نشان میدهد که سختکوشی ویژگی بارز اوست و برای رسیدن به موفقیت از پا نمینشیند. فردی که حتی حاضر است از راحتی معمول زندگی (مثل خرید لباس برای محافظت در برابر سرما) بگذرد ولی بتواند کار و فکرش را گسترش دهد و موفقیت کسب کند.
او از هر حرکت و تلاشی برای رسیدن به موفقیت دریغ ندارد و خود را به آب و آتش میزند تا بتواند پیشرفت کند. در لابهلای کتاب نیز بارها برای جوانان وطنش آرزوی توفیق و بهروزی میکند و توصیههایی برای رسیدن به موفقیت در کنار روایت روزگار رفته مطرح میکند. این موضوع تا نیمه ابتدایی کتاب به قدری است که هر خوانندهای را مجاب میکند که احمد خیامی مصداق بارز «لیس للانسان الا ما سعی ـ هرکه نان از عمل خویش خورد» است! حالا زمان مناسبی است راوی (احمد خیامی) حرف اصلی را ـ که به خاطر آن بارها از تلاش و پشتکار خود سخن گفته ـ مطرح کند.
خیامی در خلال روایتش بارها به سادهزیستی خود اشاره میکند و حتی در روزهایی که درآمدهای چندصدهزار تومانی دارد هم زندگی خود را در پایینترین مرتبه نگه میدارد تا نشان دهد خیلی اهل تجمل و ریخت و پاش نیست. هرچند روشن نمیشود که قصری بزرگ در زعفرانیه را چطور با این سبک سادهزیستی ساخت که حتی هنوز هم بابت از دست دادن آن در روزهای انقلاب ناراحت است!
رویایی که بارها در نیمه اول مطرح میشود و حالا قرار است با پشتکار و تلاش شبانهروزی به حقیقت بپیوندد. رویایی که آن را رویای شاه ایران معرفی میکند و آرزو میکند بتواند آن را برآورده کند. رویای ساخت سواری در داخل، اتفاقی است که به عنوان رویای خیامی معرفی میشود و پیکان تعبیر این رویا است.
پیکانی که خاطره جمعی ایرانیان در زمینه خودرو را میسازد و کمتر ایرانی را میتوان سراغ داشت که سوار پیکان نشده باشد (البته نسل چهارم و پنجمیها را باید استثنا کرد) در این کتاب از صفر تا صد تولیدش به روایت بنیاگذار ایران ناسیونال بازگو میشود. موضوعی که عامل جذاب شدن این کتاب برای مخاطب است.
از نیمه دوم، کتاب همان هدفی را دنبال میکند که دیگر کتابهای مرتبط در زمینه تاریخ معاصر (دوره پهلوی دوم) دنبال میکند. خیامی بارها از خدمات محمدرضا پهلوی سخن میگوید و اشتباهات و اشکالات موجود را به اطرافیان حواله میدهد و حتی در بخشی اشاره میکند که شاه دست خالی بوده و مجبور بوده با افراد تعطیل و پیاده کار کند وگرنه شاه هم به وضعیت کشور راضی نبوده و مطلوبش بهشمار نمیرفته است. برای همین خسته نمیشده چون حس میکرده در شرایطی قرار دارد که وقتی شاه شبانهروز برای کشور تلاش میکند او باید بیش از اینها تلاش کند تا بتواند باری از روی شاه ممکلت بردارد. او مصادیقی برای نشان دادن فساد در سیستم ارائه میکند که شاه نقشی در آن نداشته و حتی توانایی تغییر را نیز ندارد چون انسان مطلوب در سیستم موجود نیست.
این روال (سفید و تطهیر کردن چهره پهلوی) امری غیرطبیعی محسوب نمیشود، ولی نکتهای که وجود دارد و در خاطرات احمد خیامی جای خالی آن دیده میشود علت جداشدن او از برادرش محمود خیامی و واگذاری کارخانهای که برایش شبانهروزی تلاش کرده به او است. او حتی اشاره نمیکند که چطور میشود، کارخانهای که همهکاره آن خودش بوده را اینطور به راحتی به برادری که طبق روایت «پیکان سرنوشت ما» نقش زیادی در شکلگیری ایران ناسیونال ندارد، واگذار میکند؟ حتی بخشی که مشکوک است ولی آن نیز در پردهای از روایتهای فرعی خیلی روشن نمیشود سرپا شدن این کارخانه آن هم در روزگاری است که هنوز فروش نفت به مرحله زیادی نرسیده ولی خیامی با اشاره به تمام سنگاندازیها در پیش پایش در این مسیر موفق میشود زمینهای زیادی تهیه کند و سنگبنای اولین کارخانه مدرن خودروسازی ایران را بگذارد.
او بعد از آن که کارخانه را به برادرش واگذار میکند باز هم وارد یک فعالیت تازه میشود و آن را نیز مطالبه شاه ممکلت میداند و باز هم شاهدیم که یادآوری میکند هیچگاه خسته نمیشود و جوانها برای پیشرفت کشورشان باید همیشه تلاش کنند. او ساخت میز و صندلی با کیفیت را مطالبه شاه پهلوی میداند و برای رسیدن به آن تلاش میکند.
سوالی که حین خواندن این کتاب وجود دارد این است که او چطور و از کجا به منابعی دسترسی پیدا میکند و اعتبارهایی در بانکها برایش باز میشود که بسیاری در همان زمان پهلوی از چنین امکاناتی برخودار نبوده و مجبور بودند برای تامین برخی نیازهای مالی، اثاث منزل (مانند ظروف مسی، فرش، طلا و زیورآلات) را در بانک کارگشایی به امانت بگذارند و وام بگیرند. اینکه احمد خیامی بارها داد سادهزیستی میدهد ولی باغی با دریاچه مصنوعی در تهران دارد؛ تهرانی که حاشیهنشینهای آن حتی سقفی روی سرشان نداشتند.
خیامی بارها در کتاب از شاه دفاع میکند و تقصیر اتفاقات را به گردن اطرافیان نالایق میاندازد ولی از پاسخ دادن به یک سوال در کتابش میماند. او وقتی از افتتاح فروشگاه کوروش شعبه میدان خراسان توسط شاه و فرح حرف میزند به استقبال و شور و شوق مردم از حضور محمدرضا پهلوی اشاره میکند که برخی حاضر بودند خود را پیش شاه قربانی کنند و شعارهای شاهدوستانه سر میدادند، ولی در پایان روایتش از این اتفاق مینویسد: «عکس این ابراز احساسات بیحساب مردم را یکسال و نیم بعد، در اوایل شهریور ۱۳۵۷، در همان محل دیدم، همان مردم فریاد «مرگ بر شاه» سر داده بودند.» او نمیتواند برای این اتفاق پاسخ درستی پیدا کند و از کنار آن رد میشود!
در مجموع حرف زدن از پیکان، خودوریی که سالیان دراز با تعابیری نظیر «خودروی خانواده» و ... معرفی میشده، حتما جذاب است ولی باید در نظر داشت که کتاب «پیکان سرنوشت ما» ترکیبی از راست و دروغ است که با زبانی صمیمی پرداخت شده تا خواننده نتواند این دو را از هم تفکیک کند. در واقع احمد خیامی شاه را سوار پیکان تاریخ میکند و تصویری تکبعدی از او را به خواننده بیاطلاع از تاریخ نشان میدهد. تصویری که او را فردی مدافع پیشرفت و رفاه ملت معرفی میکند؛ در حالی که همین شاه دستش به خون جوانان وطن خویش آلوده بوده است.