
حلقه وصل: نشریه حلقهوصل تصمیم گرفته است تا به مناسبت سالگرد پرواز تلخ اردیبهشتماه به بازخوانی نشریه شماره 118 خود بپردازد.
شما سخنان محمدمهدی طهرانچی رئیس دانشگاه آزاد اسلامی را میخوانید:
حضرت امام در چهل حدیث خود درباره عُجب حدیثی آوردهاند که بیان میکند اگر کسی خودش را اصلاح نکند و به اصلاح جامعه بپردازد، باعث میشود خودش به هلاکت برود. حاجآقا در نقطه مقابل این تعبیر بود. او یک فرد خودساخته بود.
اسفندماه سال ۹۴ بود که حضرت آقا پس از سالها تولیت مرحوم طبرسی، به ایشان حکم دادند که به تولیت آستان قدس مشغول شوند و تحولاتی در آن ایجاد کنند. ایشان با نیت خالص عازم مشهد شدند. ایشان مشهدی بودند ولی خانهای در مشهد نداشتند؛ به همین دلیل، در خود آستان قدس، در یکی از ساختمانهایی که در نزدیکی حرم متعلق به آستان بود، ساکن شدند. ایشان به محض این که در اسفندماه حکم گرفتند، تیمی را فراخوان کردند تا روی تحول علم و فناوری، علم و فرهنگ در آستان قدس تدبیر کنند. تیمی تشکیل شد که من هم عضو آن بودم. ایشان به جریان علمی و مشورتی بسیار اهمیت میداد. حاجآقا خودشان هر چند وقت یکبار نتایج را خیلی خوب گوش میکردند. پس از مدتی، در اسفند ۹۵ که دوره مسئولیت من در دانشگاه شهید بهشتی و کار آن گروه مشورتی به اتمام رسید، یک روز مرا فراخواندند. از آنجا مواجهههای نزدیکم با حاجآقا شروع شد. کسی که میشد روی رفاقتش حساب کرد، نه روی سیاستش، حاجآقا بود. حاجآقا ویژگیهای ممتازی داشت: او اهل مراقبه بود و نَفسانیت خودش را بهشدت کنترل میکرد. آن دوره سهسالهای که در آستان قدس رضوی بودند، برای ایشان دوران سازندهای بود.
ایشان اهل شنیدن نظر تخصصی و مشورتپذیر بود. ایشان به نکات مشورتی خیلی خوب توجه میکردند. این روحیه مشورتپذیری در میان مسئولان کمتر دیده میشود… من میتوانم به جد شهادت بدهم، هیچ تفاوتی قبل از ریاستجمهوری و بعد از ریاستجمهوری در ایشان به وجود نیامد، بلکه خاکیتر و خاضعتر شدند. نکته دیگر، خستگیناپذیری ایشان بود که شهره عام و خاص است. من خاطرهای را بازگو کنم: در یکی از سفرهای خارج از کشور، برنامهای چهارروزه برای سفر چیده شده بود. ایشان دو روز اول، بهصورت فشرده و شبانهروز کارها را انجام دادند، بعد گفتند باید برگردیم. پروازی نبود ولی ایشان اصرار داشتند که برگردند. معمولاً کسی که به خارج از کشور میرود، برنامههایی برای بازدید هم تنظیم میکند، ولی ایشان اصرار داشتند که برگردند. بالاخره از ما جدا شدند و ما ماندیم. ایشان در مسیری پروازی با هشت-۹ ساعت مسیر طولانیتر، خودشان را به ایران رساندند. در زمان تولیت آستان قدس، وقتهایی که به من میدادند، آخر وقت بود. ولی در همان اوقات، اصلاً حاجآقا را خسته نمیدیدید، کاملاً هوشیار و سرحال بودند.
زبان انقلاب
ایشان متناسب با شغل قضاوت، یک خصلت جدی داشتند: خودشان باید به علم میرسیدند. همین ویژگی ایشان را مشورتپذیر کرده بود. یک قاضی برای این که به علم برسد، بایستی همه جهات را ببیند. بارها شده بود تصمیم حاجآقا چیز دیگری بود، ولی پس از آن که مشورتی به ایشان میدادیم، تغییر مسیر میدادند. در شورای انقلاب فرهنگی ایشان نظر خود را اعلام میکردند، بعد از همه نظر میخواستند. بعد در جمعبندی، نظر همه افراد لحاظ میشد. در تصمیم با همه مشورت میکردند: «و شاورهم فیالأمر» و پس از اتخاذ تصمیم توکلشان به خدا بود و محکم عمل میکردند. در عمل ایشان اتقان و استحکامی خاص دیده میشد. در واقع کسی که خودساخته است و در چارچوب ایمانی قرآنی رفتار میکند، جلوههای مختلف مدیریتش نیز منطبق بر مدیریت قرآنی و مومنانه است. همین میشود که زبان این فرد، زبان انقلاب اسلامی میشود.
مشی مدیریت حاجآقای رئیسی را بایستی بر اساس منظومه فکری حضرت آقا و امامین انقلاب تحلیل کنیم. مشی مدیریتی حاجآقا برای جوانان ما، سالهای سال آموزنده خواهد بود. در این مشی مدیریتی، شخص ایشان به هیچوجه مطرح نبود. یعنی همه این خستگیناپذیری و مردممحوری، برای این است که ایشان خودشان را به حساب نمیآوردند. این شیوه مدیریتی نیاز امروز نظام اسلامی است.
جوانها شهید رجایی یا شهید بهشتی را در تاریخ میبینند ولی واقعیت این بود که جمع شهید رجایی و شهید بهشتی، حاجآقای رئیسی بود.
پس از شهادت حاجآقای رئیسی، کشاورزی جلوی مرا گرفت و جمله تکاندهندهای بیان کرد. گفت: حاجآقای رئیسی مال طبقه اشراف نبود؛ آنها که کار خودشان را میکنند و با بقیه کار ندارند، حاجآقا مالِ ما بود و به فکر ما بود! یک نفر در یک روستا چنین برداشتی را با همه وجودش بیان میکند، به این خاطر که مردم در این سه سال دیدند که ایشان خودش را وقف مردم کرد و عبادت خدا را در خدمت خلق دید. خداوند هم در دل مردم این گونه محبت او را قرار داد. اگر شرایط را نگاه کنیم، فضایی توأم با فشارهای اقتصادی میبینیم. مردم علیرغم این فشارها از ایشان مردمی قدردان هستند و درک میکنند که ایشان مسبب سختیها نیست.
برای فردا فکر نمیکرد
ایشان در آستان قدس، کل حق تولیت خود را به بنیادی اختصاص داده بودند تا برای ساخت درمانگاه و خدمت به مردم مورد استفاده قرار گیرد. ایشان برای فردا کار نمیکرد، برخلاف همه شایعاتی که منتشر میشد. من خودم از ایشان شنیدم که خدمت حضرت آقا عرض کردهاند: بعضی از کارها در جمهوری اسلامی فدایی میخواهد و من حاضرم انتخابات ریاستجمهوری یکدورهای شود ولی کاری از پیش ببرم. دیدید که دوره ریاستجمهوری ایشان به چهار سال هم نرسید!
یکی از ویژگیهای ایشان این بود که کاری را که به ایشان ارجاع میشد، به فردا نمیانداخت. سهشنبه قبل از شهادت حاجآقا، ایشان را در جلسه شورای انقلاب فرهنگی زیارت کردیم. خدمتشان رسیدم و مسئلهای را نقد کردم. ایشان را توجه دادم که نظر حضرت آقا در این مسأله چگونه است و آن مسأله چگونه اتفاق افتاده. به من گفتند: این موضوع را فردا از دفتر من پیگیری کن. من از شورا حرکت کردم و به خانه رسیدم. قرار بود فردا زنگ بزنم و پیگیری کنم. یکی از عزیزانی که از طریق ایشان با حاجآقا ارتباط داشتیم و هر وقت کاری میخواستیم انجام دهیم در عرض چند ساعت به آقای رئیسی دسترسی پیدا میکردیم، وقتی رسیدیم زنگ زد. گفت: حاجآقا آمدند و فلان مسأله را به ما گفتند… ایشان روی لحظههای زمان حساب میکردند و اگر میدیدند کاری امرِ ولی است، دیگر خودشان را نمیدیدند و برای تحقق آن دست از پا نمیشناختند. این ویژگی حاصل مراقبه، اصلاح نفس و معنویت بالاست. در واقع، خادمی امام رضا برای ایشان عزت آورد؛ سرمایهای شد که نتیجهاش را امروز شاهد هستیم.
بهدنبال نقد منصفانه
یک ویژگی بارز حاجآقا، چه در آستان، چه در قوه قضاییه و چه در دوران سهساله ریاستجمهوری، اهمیت دادن به جریان علم بود. در آستان، بحث نظام موضوعات شروع شد و بعداً در دانشگاه آزاد نیز فرصت ادامه آن به دست آمد. ایشان بهدنبال این بود که در آستان قدس رضوی، یک شهر دانش رضوی به وجود آورد تا مرجعیت جهان اسلام را به دست آورد. طرح خادمی علمی در دوره ایشان راهاندازی شد و معاونت علمی تأسیس گردید. ایشان اصرار داشتند مسائل از طریق علمی حل شود. هنوز جریان علمی که ایشان در آستان قدس خلق کردند، ادامه دارد.
در دولت سیزدهم به تبع همان نگاه، نظام موضوعات و حل مسئله را دنبال کردند؛ اما نسبت به ایشان ظلم زیادی روا داشته شد. بسیار تلاش شد بین ایشان و جامعه نخبگانی فاصله ایجاد شود. هر وقت جریان اجرایی در بستر جریان انقلابی شکل گرفته، دشمن سعی کرده بین جریان اجرایی و دانشگاه فاصله بیاندازد.
ایشان نخستین کسی بودند که در سمت تولیت آستان قدس، در روز ۱۶ آذر در دانشگاه فردوسی حاضر شدند. آن زمان دولت دیگری در رأس کار بود ولی ایشان با روی باز و از سر دغدغه در دانشگاه حاضر شدند. ایشان تحصیلاتشان را در دانشگاه گذرانده و همسر و دخترخانمهایشان همه مراتب دانشگاهی را پشت سر گذاردهاند. در واقع، در یک خانواده روحانی، همه مراتب دانشگاهی را طی کرده بودند. همین موضوع نشان میدهد ایشان تا چه حد برای موضوع علم جایگاه قائل بودند.
سعی حاجآقا این بود که جامعه علمی بهعنوان یک جامعه کارآمد، پاسخگو و مسئلهمحور ظاهر شود. سه سال زمانی است که بهسرعت میگذرد. امیرکبیر دارالفنون را به این کشور آورد و آن را بنیان گذاشت ولی در روز تأسیسش، زنده نبود. امیرکبیر هم سه سال صدراعظم بود. سه سال مسئولیت امیرکبیر را هنوز یادمان هست. سه سال ریاستجمهوری حاجآقا هم باعث شد مردم رضایتمند شوند و خدمات شهید رئیسی را به خاطر بسپارند.
گاهی افق دید کسی که مدام از مردم سخن میگوید، این است که برایش هورا بکشند؛ ولی حاجآقا این حرفها برایش مهم نبود، خیلی هم حساس بود که امور به این سمت تمایل پیدا نکند.
رأفت در مدیریت
در حوزه علم، افق ایشان دانشبنیان کردن فعالیتها بود. بیشترین تعداد هیأت علمی در کابینه ایشان بود. وزیر آموزش و پرورش، وزیر اقتصاد و چند تن از وزرای ایشان، عضو هیأت علمی دانشگاه بودند. این نشان میدهد اعتقاد ایشان به علم و دانشگاه به چه میزان است. البته دانشگاهیان هم باید بیشتر تلاش کنند که وقتی دولتمردها به آنان رجوع میکنند، الگوهای اداره اجتماع را بهخوبی طراحی کرده باشند.
دانشگاه بایستی برای خروج از بحران حرفهای جدی داشته باشد. من فکر میکنم دانشگاهیان در مقابل رویکرد ایشان کم آوردند، وگرنه ایشان اعتماد کامل داشت و کاملاً پذیرا بود. شورای عالی انقلاب فرهنگی تا دولت سیزدهم، بیش از ۲۰ مصوبه داشت که ابلاغ نشده بود؛ ولی در روز شهادت آقای رئیسی، هیچکدام از مصوبات شورا امضانشده باقی نمانده بود.
ایشان زمانی که در آستان قدس رضوی بودند، یک سخنرانی تحت عنوان مدیریت رأفتمحور داشتند. بحثشان این بود که در محضر امام رئوف هستیم و باید مدیریت آستان هم توأم با رأفت باشد. این شاکلهای است که ایشان از آقا امام رضا دریافت کرده بودند. مدیریت همراه با رأفت مدیریتی است که در اوج خستگی هم باید خنده بر لبها باشد. در اوج خستگی یا در اوج تندیهایی که به ایشان میشد، چهره ایشان را گشاده میدیدید.
در پیِ علم اقتدارآفرین
دولت سیزدهم علم اقتدارآفرین را به نیکی پاس داشت، از آن بهره بُرد و با عملکردش موجب اقتدار ایران شد. در حالی که گذشتگان علم را ذبح کردند و پای قراردادهایشان، دستاوردهای علمی را از بین بردند. این دستاوردها برای آنان، ارزش اقتدارآفرینی نداشت؛ بلکه ارزش مذاکرهای داشت. ولی حاجآقا دستاوردهای علمی را به نحو نیکو در ارتقای قدرت جمهوری اسلامی مورد استفاده قرار دادند.
بیشترین تعداد پرتاب ماهواره در زمان ایشان رخ داد؛ در حالی که پیش از آن تعطیل شده بود. بیشترین اقدامات برای پیشروی در صنعت هوافضا در دوره ایشان حاصل شد. اگر حمایت دولت از این مباحث نباشد و شخص اول دولت پشتوانه این امور نباشد، هیچوقت این حضور مقتدرانه علمی محقق نمیشود. این پیشرفتها بدون سر و صدا حاصل شد، زیرا حاجآقا این کارها را خرج خودش نمیکرد.
شاید یکی از دلایلی که حضرت آقا تأکید کردند کار رسانهای دولت بیشتر شود، نشان دادن همین دستاوردها بود. مردم تازه به بعضی از این دستاوردها پی میبرند.
آقای رئیسی یک مدیر تکرارپذیر نیست. شعار ایران قوی، شعار ایشان نبود؛ آرزوی ایشان بود! یعنی آن را با همه وجودش میخواست. سربلندی ایران و مرجعیت علمی ایران را هم در زبان، هم در عمل، دنبال میکرد.
خادم ملت با مدیر آقازادهپرور فرق دارد!
یکی از مسائلی که برای آقای رئیسی اهمیت داشت، نسل جوان و امیدواری آنان بود. بارها از من پرسیدند: دلیل اینکه موجب میشود این جوانها امیدوار نباشند، چیست؟ میگفتند: تو در دانشگاه هستی و با این بچهها سر و کار داری. گیر کار کجاست؟!
ما باید چه کار کنیم که این بچهها امیدوار بشوند به فردای ایران؟! اگر بررسی کنید، یک بار ایشان به یکی از خوابگاهها رفتند و با جمعی از دانشجویان مسئله امید را به بحث گذاشتند. همین یکی دو ماه قبل از شهادتشان، گفتند: یک گروه تشکیل دهید و بررسی کنید که چگونه باید دانشگاههای ما پیشرفت کند. با دوستان بنشینید ببینید من باید چه کنم!
جریانی به نسل جوان القا میکند که هرکس مدیر شد، از رانت استفاده میکند. در جریان شهادت این بزرگوار خیلیها فهمیدند که اینطور نیست. بله! آدمهایی داریم که آقازادهپرور هستند؛ ولی انسانهایی هم مثل ایشان، خودشان را وقف مردم کردهاند و خادم آنها هستند. با دیدن شهید رئیسی، باورهای مردم دوباره زنده شد و چیزهایی که شنیده بودند، دوباره به چشمشان آمد.
من این روزها را به روزهای مقارن با هفتم تیر سال ۶۰ شبیه میبینم. جوانها آن ایام را درک نکردند: دو مدیریت در کشور وجود داشت؛ مدیریتی که شهید بهشتی پرچمدار آن بود و مدیریتی که بنیصدر نماد آن محسوب میشد. با شهادت شهید بهشتی خیلی چیزها روشن شد. اصلاً یکی از ویژگیهای خون شهید این است!
حاجآقا همه توانش را گذاشت تا با مدیریت انقلابی به آینده کشور با امید نگاه شود و رسیدن به یک ایران قوی، هدف همه شود. من پس از شهادت حاجآقا در میان جوانها دیدم که به دور از هیاهوی رسانهای و فضای مجازی، به واقعیتها واقف میشوند.