
به گزارش حلقه وصل: معجزه پرهام برای هیچکس قابلدرک نبود. حتی برای مجریان برنامه محفل که سال قبل پرهام همراه با مادرش مهمان برنامهشان شده بود.
مادر گفت پسرم معلول ذهنی است و به طور اتفاقی فهمیدیم حافظ کل قرآن شده. مجریها مادر را سؤال پیچ کردند که چطور و چه شده و چه نشده؟ مادر ماجرا را روایت کرد. گفتند اجازه بدهید باور نکنیم. خودمان بپرسیم. پرسیدند. با هم قرار گذاشتند سختگیرانه هم بپرسند. مجری اول، مجری دوم. یکی آیه کامل میخواند و دیگری دوکلمه از یک آیه را میخواند و پرهام فیالبداهه و بلافاصله نشانی دقیق آیه را میگفت و هر بار حیرت و اللهاکبر مجریان و صلوات و تشویق بیامان تماشاچیها و.... همه بهاتفاق گفتند حفظ کل قرآن در چشم برهمزدن آن هم توسط نوجوانی که معلولیت ذهنی دارد هیچ توجیهی ندارد جز معجزه قرآن. برنامه محفل و حضور پرهام یک نشانی بود برای ما که نباید گمش میکردیم و چه فرصتی بهتر از ماه رمضان که ماه آشتی باخدا و ماه بیداری است. با چند واسطه و چند روز پیگیری راه ارتباطی برقرار شد با خانواده پرهام فروتن.
پرهام؛ کلکسیونی از همه معلولیتهای ذهنی
6ماهه به دنیا آمد و2 ماه در دستگاه بود. بدون اکسیژن نمیتوانست زنده بماند. با نوزادان معمولی فرق داشت. دید مرکزی چشمانش ایراد داشت. روند رشدش کند بود. اما هیچکدام از این مشکلات به چشم مادر نمیآمد. اما بالاخره وقتی بعد از مدتی معاینات پرهام را آغاز کرد، دکتر آب پاکی را روی دستش ریخت و گفت پسرتان یک طرف مغزش فلج است، نشانههایی از اوتیسم، نشانههایی از عقبماندگی ذهنی.
معلولیتهای حرکتی. فقط یککلام بگویم که این پسر کلکسیونی از همه معلولیتهای ذهنی و حرکتی است. دنیا روی سر مادر خراب شد. اما ناامید نشد! لب به شکایت باز نکرد که چرا من! چرا بچه من! تصمیم گرفت پرهامی که چهارسالگی راه افتاده بود و در ششسالگی بهسختی و کلمه به حرف افتاده بود را به اجتماع ببرد؛ بین همسنوسال هایش. برایش زمان میگذاشت. از کاردرمانی و گفتاردرمانی تا حضور در میان بچهها. پرهام را به مدرسه فرستاد. اما با همه این تلاشها پردازش حافظه پرهام حتی طوری نبود که بتواند یک غزل حافظ را هم از حفظ بخواند حتی با بارها تمرین. هیچکس بهاندازه مادر پرهام نمیتواند راوی خطبهخط معجزه زندگی نوجوان معلولی باشد که یکشبه حافظ کل قرآن شد.
معجزه در زنگ قرآن
از مدرسه زنگ زدند. گوشی را که برداشت، آقایی نفسنفس زنان گفت چرا به ما نگفته بودید پرهام حافظ کل قرآن است. مادر میخکوب شد و حیران شد از شنیدن این جمله. پرهام؟ حافظ کل قرآن؟ روایت آن لحظههای شیرین اعجاز قرآن را به زهرا فرازنده فر؛ مادر پرهام میسپاریم؛ « نفهمیدم چطور فاصله بین خانه تا مدرسه پرهام را دویدم. در آن لحظهها، همه 13 سال زندگی پرهام از روزی که نارس به دنیا آمد و وقتی دکتر گفت معلول ذهنی است تا سالهای سختتر و خشککردن بچه معلول ذهنی با علایم اوتیسم و بیقراریهایش از جلوی چشمم گذشت. به مدرسه که رسیدم، دیدم معلم قرآن پرهام در دفتر مدیر نشسته و سرش را در میان دستانش گرفته. منمن کنان پرسیدم. پرهام من؟ حافظ قرآنه؟ معلم وقتی فهمید مادر پرهامم گفت دارم دیوانه میشم خانم. زنگ زدیم کارشناسان قرآن از اداره آموزشوپرورش بیایند و از پرهام تست بگیرند. گفت که متحیر مانده. گفت که سر کلاس حرف یک فیلم بوده به نام ملکوت. پرهام گفته آقا ... من میخوام بازیگر فیلم ملکوت بشم. بعد گفته آقا میدانید کلمه ملکوت کجای قرآن آمده؟
معلم با تعجب پرسیده کجای قرآن؟ پرهام جواب داده سه جای قرآن. وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ. سوره انعام. معلم هاج و واج نگاهش کرده که پرهام آیه بعدی و آیه بعدی را هم خوانده. معلم پیش خودش گفته حتماً اتفاقی است. فکر کرده من این آیهها را با پرهام کار کردم. معلم کتاب را آورده و یک آیه از سوره بقره را خوانده. پرهام بلافاصله اسم سوره، شماره آیه و جزء را خوانده. آیه قبلش، آیه بعدش. من گفتم اما آقای معلم پسر من یک سوره کوتاه را هم از حفظ نبوده چه برسد به کل قرآن! خلاصه کارشناسان قرآنی هم از اداره آمدند و سؤالهای پیدرپی و پاسخهای فیالبداهه و بدون فکر پسر معلول ذهنی من از همه قسمتهای قرآن. از همه جزءها و سورهها. کارشناسان قرآن اداره هم حافظ قرآن بودن پرهام را تأیید کردند و آن روز در مدرسه چشمهای همه بارانی بود. آیههای کتاب آسمانی دست من و پسرم را گرفتند.»
هیچ وقت با پرهام قرآن کار نکردم
از زهرا فرازنده فر میپرسیم حتماً هر روز برای پرهام قرآن میگذاشتید یا سورههای کوچک قرآن را با او کار میکردید؟ جواب خیر مادر اما حیرت را بیشتر میکند. هر قدر در زندگی پرهام دقیق میشویم نشانهای از انس هر روزه او با قرآن پیدا نمیکنیم. خاطرات مادر فقط یک نشانه سرراست برایمان دارد؛ «هر وقت قرآن از تلویزیون پخش میشد پرهام در نزدیکترین فاصله جلوی تلویزیون میایستاد و از گوشه چشم نگاه میکرد چون دید مرکزی نداشت. به خواهر و برادرهایش هم میگفت ساکت باشند تا او بتواند به صدای قرآن گوش بدهد. همین!»
تماس خانوادههای فرزندان معلول با پرهام
خیلی از خانوادههایی که فرزند معلول دارند بعد از حضور پرهام در برنامه محفل، از طریق بهزیستی شماره خانواده پرهام را پیدا کردند و تماس گرفتند و گفتند اینکه خدا معجزهاش را در یک بچه معلول نشان داده پیام روشنی برایشان داشته، گفتند پرهام را که دیدند خجالت کشیدند از خودشان که گه گهگاهی بهخاطرداشتن فرزند معلول به درگاه خدا ناشکری کردند. غر زدند. از خدا گله کردند. گفتند معجزه پرهام نشان داده یک بچه معلول، اول بنده خداست بعد فرزند ما.
نقشه یابی مسیر گنج به مکتب خانه ملاابراهیم رسید
پرهام برای مادر مثل نقشه گنجی است که باید رمزگشاییاش کند. گنج، پرهام است و نقشه گنج، هم راز اعجاز قرآن در ذهن پرهام. در این ماهها هر روز از خودش میپرسید که کجا؟ کدام کار خیر؟ کدام دعا؟ کدام عمل صالح او و فرزندش را مستحق این لطف الهی کرده است. خودش میگفت اگر من یا پدرش حافظ قرآن بودیم یا مونس شب و روزمان قرآن بود پیش خودم میگفتم شاید مزد این انس را با معجزه قرآن در ذهن پرهام گرفتیم. اما اینطور نبود. روزمرگیهای زندگی و مشکلات و سروکله زدن با بچه معلول ذهنی فراغتی برای مادر باقی نمیگذاشت که بخواهد مرتب قرآن بخواند یا....
مادر، گنج پرهام را که رمزگشایی کرد به یک نشانی رسید، به روستای پدربزرگ پدریاش؛ به ملا ابراهیم؛ پیرمرد باصفای روستایی که سالها قبل در روستایی که اهالیاش بیسواد بودند مکتبخانهای راه انداخت و به مردم روستا قرآن یاد داد. میگویند اثر کار خوب تا 7 نسل بعد باقی میماند. شاید معجزه پرهام برداشت دانههای معرفتی بوده که پدربزرگ سالها قبل در آن مکتبخانه در دل روستاییان کاشته بود
پول ساخت مدرسه از فروش قرآن
مادر در ریشهیابی مسیر گنج از هر مسیری میرود به نشانههایی از قرآن میرسد و میگوید که ماجرای مدرسه پرهام یکی دیگر از این نشانهها است. روایت این نشانه و رمزیابی هم شنیدنی است؛«مدرسه پرهام در نطنز از آن مدرسههای قدیمی بود که هر لحظه ممکن بود یک دیوارش بریزد و جان بچهها به خطر بیفتد. خیری به نام مهندس رضا خواه همراه برادرش بانی شدند برای ساخت مدرسه برای بچهها. کار برادر مهندس رضاخواه چاپ و نشر قرآن و صادرات آن به کشورهای حوزه خلیج فارس بود.» مادر میگوید معجزه ذهن پرهام در مدرسهاش اتفاق افتاد؛ شاید این نسبتها تصادفی نباشد. شاید قداست و برکت پولی که از راه چاپ قرآن بهدستآمده و خرج خشت به خشت و آجر به آجر مدرسه شده بیتاثیر نبوده در حافظ قرآن شدن پرهام. ما نمیدانیم. شاید هم پرهام حافظ قرآن شده بوده و ما نمیدانستیم اما حتماً خیر و برکتی در مکان کشف این معجزه وجود دارد.
پرهام برای ما استخاره میگیره؟
از سال گذشته تا امروز که پرهام در برنامه تلویزیونی محفل شرکت کرد و مردم ایران اعجاز قرآن در پسر معلول ذهنی را دیدند، گذشته از خانواده فرزندان معلول، خیلی از مردم عادی به هر طریقی که شده راه ارتباطی با پرهام پیدا کردند. برخی از مادر میخواهند که به پرهام بگوید برایشان استخاره بگیرد. بعضی تماس میگیرند و میگویند میشود ما نیت کنیم و شما از پرهام بخواهید یک آیه را اتفاقی بخواند. چون آیهای که پرهام آن را فیالبداهه تلاوت کند، برای ما تعیینکننده است. نیت کردیم. سرنوشت ما به این آیه گرهخورده است. آخه پرهام نظرکرده خداست. مادر اما با مِهر و با احترام دست رد میزند به این درخواستها و یک جمله به تماسگیرندگان میگوید؛ «پرهامِ من، یک نشانی است نه مقصد. کتاب خدا، مقصد اول و آخر است.»
تاثیر حال خوب و مکان خوب در پردازش ذهن معلول حافظ قرآن
گفتوگو با پرهام فروتن که به اینجا میرسد، مادر از تأثیر مکان خوب و حال خوب و لقمهای که پرهام میخورد بر پردازش ذهنش میگوید: « اوایل وقتی یک آیه را برای پرهام میخواندند بدون آنکه لحظهای مکث کند، فی البداهه میگفت این آیه در این سوره است. سورهاش مکی است یا مدنی. آیه قبل و آیه بعدش را هم میخواند. گاهی سرش را رو به آسمان بلند میکرد. تندتند پلک میزد و فیالبداهه هر آنچه در مورد آن آیه وجود داشت را میگفت. بعضی وقتها که میخواست در مورد آیهای توضیح دهد به سمت شانه راستش بر میگشت و سریع جواب میداد؛ نمیدانم انگار کسی به او آیهها را منتقل میکرد. اما حالا وقتی از او سؤالی میپرسیم کمی فکر میکند، موتور جستوجوگر ذهنش شروع به پردازش اطلاعات میکند و همه آنچه در مورد آن آیه وجود دارد را به زبان میآورد. جالب است وقتی به امامزاده یا مکان مقدسی میرویم، پردازش ذهن پرهام و سرعتش در خواندن آیات بیشتر میشود و برعکس آن هم صادق است. اگر به مهمانی برویم یا به جایی برویم که ممکن است لقمهای که میخورد مشکلی داشته باشد ذهنش کندتر میشود در پاسخدادن به سؤالات قرآنی. این موضوع خیلی برای من جالب است.
حدود 15 ماه از روزی که فهمیدم پرهام حافظ کل قرآن شده است، میگذرد. حالا وقتی معجزه به این بزرگی در کنارت نفس بکشد، دنیا برایت هیچ میشود. خدا با پرهام خواسته عظمت و قدرتش را به رخ ما بکشد. الان اگر به من بگویند قصری برایت ساختیم در زعفرانیه تهران یا بگویند این خانه کاهگلی روستایی برای شماست به آیه آیههای قرآن که از ذهن پسر معلول ذهنی من تلاوت میشود بین آن خانه و این خانه کاهگلی هیچ تفاوتی برای من وجود ندارد. حضور پرهام نعمتی است برای همه ما.»
پرهام حتماً در روزگار غلبه دنیای مدرن و مادی، در روزگاری که همه چیز با متر و معیار مادی سنجیده میشود، حجت خداست و گواهی بر حقانیت کتاب آسمانی.... فبای آلا ربکما تکذبان...