تاریخ انتشار: 10:28 - 15 مرداد 1401
کد خبر: 587318

برادر شهیدم گرفتار گریه‌های ما شده بود!

یک بار خواب دیدم گفت که من دارم غرق می شوم، اینقدر گریه می کنید که من دارم غرق می شوم. یعنی پاهایش انگار نصفی در آب بود، گفت ببین روزگار من اینطوری شده، شما نمی گذارید من اینجا زندگی کنم.