به گزارش حلقه وصل، بازدید از اماکن تاریخی و به ویژه موزهها یک گردش و تفریح محسوب میشود زیرا شگفتی و زیباییهای این مکانها ما را به تاریخ و احوال گذشتگان متصل میکند و از گردشگردی که درباره چند و چون سفر و بازدیدش بپرسی معمولاً تو را با خاطرات خوشش همراه و در عین حال دیدن برخی اماکن تاریخی انسان را دگرگون میکند.
در روزهای پایانی قرن به بهانه پوشش خبری حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در یک مکان تاریخی به دیدن موزهای در قلب تهران رفتیم که «عبرت» نام داشت.
چرا نام این موزه «عبرت» است؟! مگر درونش چه چیزهایی پنهان دارد که باید عبرت بگیریم؟! وارد حیاط ساختمان که شدم دالانی بود که در سمت چپش درب کوچکی قرار داشت و بالای آن تابلویی با نماد شیرخورشید و عبارت «کمیته مشترک ضد خرابکاری»، «ساواک، شهربانی کشور شاهنشاهی» نصب شده بود و اینجا آغاز ماجرایی به شدت هولناک بود.
بنایی که سند ۴۱ سال جنایت رضاخان و پسرش است
قبل از هر مطلبی بهتر است ابتدا تاریخچه پیدایش این بنا را بگویم. در سال ۱۳۱۱ به دستور رضا شاه پهلوی، معماران آلمانی شروع به ساختن بنایی چهار طبقه و ضد زلزله در مجموعه نظمیه میکنند که در سال ۱۳۱۶ به عنوان بازداشتگاه، رسماً افتتاح میشود و بعدها به نام زندان موقت شهربانی و زندان زنان استفاده شد. در اوایل بهمنماه سال ۱۳۵۰ طبق دستور محمدرضا پهلوی، کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک و شهربانی در محل زندان موقت اطلاعات شهربانی تشکیل میشود.
۸ هزار و ۴۴۲ نفر زندانی در شکنجهگاه مخوف پهلوی
بازداشتگاه کمیته مشترک از اوایل سال ۱۳۵۱ مهمترین محل بازداشت شکنجه و تخلیه اطلاعاتی انقلابیون مسلمان بوده است و به گفته خود ساواک طی سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ شمسی، ۸ هزار و ۴۴۲ نفر از مبارزین انقلابی توسط عملیات کمیته مشترک دستگیر و بازداشت شدهاند و بدتر از همه آنکه تعدادی از بازجوها برای دیدن آموزش به اسرائیل و آمریکا رفته و ابزارآلات زیادی هم در اختیار آنها قرار داده شده بود.
وارد ساختمان زندان که شدیم هر طبقه را یکی از ۴ راوی موزه که خودشان از مبارزان و اسیران این زندان بودند، توضیح میدادند. در راهروی طبقه اول بر روی دیوار عکسهایی از شهدای شاخص انقلاب اسلامی و مبارزین انقلابی اعم از زن و مرد که با یک شماره در زیر آن گویای روزهای تلخ اقامت در این شکنجه گاه پهلوی بود، نصب شده بود و روی برخی قاب عکسها تصویری از گل لاله نصب شده بود به این معنی که آنها طعم شیرین شهادت را چشیدهاند.
در ورودی ساختمان بخش نگهداری لباسهای زندانیان بود که در هنگام ورود یک پیراهن و شلوار، یک لیوان پلاستیکی، ظرف غذا، یک جفت دمپایی، یک پتو و چشم بندتحویل زندانی میشد. راوی در مورد زنان زندانی با شرم گفت: برای زندانیان زن لباس با حجابی در کار نبود و همین شکنجهای برای این بانوان قهرمان بود.
پس از آن زندانی بلافاصله به اتاق بازجویی برده میشد و اولین پذیراییاش کتک و شلاق بود پس از آن زندانی زخمی را به طرف سلول می بردند. در ورودی هر طبقه درب فلزی محکمی با قرنیز ۳۰ الی ۴۰ سانتی نصب شده بود تا زندانی با چشم بسته در بدو ورود به سالن پایش به قرنیز گیر کرده و محکم به زمین کوبیده شود. زندانیان حتی در سلولهای زندان نیز شکنجه میشدند به طوریکه هر اتاق فقط ظرفیت شش نفر را به صورت جمع و جور داشت اما گاهاً تا ۱۵ نفر هم در آن جا میدادند و به قول راوی زندانیان با تن و بدن زخمی امکان نشستن در اتاق را نداشتند و مجبور بودند نوبتی بایستند.
وارد اتاقی شدیم که علاوه بر تخت فلزی دستگاهی به نام آپولو در آن دیده میشد یک صندلی با کلاهخود فلزی که زندانی را به آن صندلی میبستند و با شلاق به کف پاهایش میزدند اما زندانی نتواند دردش را فریاد بزند چرا که کلاه خود فلزی صدایش را در مغزش چند برابر کرده و شدت عذاب را مضاعف میکرد.
پس از آن به بازدید از سلولهای انفرادی زندانیان سیاسی تراز اول مانند رهبر معظم انقلاب، شهید محمدعلی رجایی، مرحوم هاشمی رفسنجانی، شهید سیدمحمد بهشتی، مرحوم آیتالله سیدمحمود طالقانی، علی شریعتی، مرضیه حدید دباغ چی و دیگر مبارزین انقلابی رفتیم، اتاقکی که برای مدتهای طولانی در آن نگهداری میشدند و تنها وسیله در این سلولهای تاریک فقط یک گلیم کهنه بود.
به سلول شهید رجایی که رسیدیم راوی با نگاهی غمبار تندیس شهید رجایی را در داخل سلول نشان داد و گفت ایشان یکسال و ۳۶۰ روز در این سلول انفرادی بودهاند و هر روز هم یک یا چند نوبت، مستمر و بدون وقفه شکنجه میشدند.
زنان مبارز انقلابی هرگز تسلیم جلادان ساواکی نشدند
در طبقه دیگر بخش زنان قرار داشت و بر دیوارهای سالن آن عکس بانوان مبارز انقلابی نصب شده بود. تمام شکنجهها برای زن و مرد تفاوتی نداشت از کشیدن ناخن گرفته تا شلاق و ترساندن و دیگر شکنجهها، اما در این سالن شکنجه عمومی هم رواج داشت جلادان ساواکی با کشیدن موهای زنان جسم و روح دیگر زندانیان را هم میخراشیدند. به عنوان مثال «پروین سلیحی»، همسر شهید لبافینژاد که همراه شهید لبافینژاد به زندان افتاد و شکنجه شد اما او و دیگر زنان مبارز انقلابی هرگز تسلیم جلادان ساواک نشدند.
در بخش دیگری از زندان، به اتاق پانسمان رفتیم جایی که اسمش کمی امیدوارکننده بود اما آنچه شنیدیم جراحتی بر دلها میگذاشت زیرا شکنجهگران، زندانیان را پس از شکنجه فراوان در حالی که تنها بدن آنها زخمی بود پس از چند روز به این اتاق میآوردند و باندهای زخم آنها را با نهایت شدت از بدن جدا میکردند تا زخم کهنه دوباره تازه شده و خونریزی کند.
اغلب شکنجهگران ساواک سواد ابتدایی داشتند
به اتاق دکتر حسینی رفتیم. من هم وقتی نام دکترحسینی را شنیدم اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که او احتمالاً پزشک زندان بوده است اما راوی میگفت «محمدعلی شعبانی»، معروف به دکتر حسینی، متولد ۱۳۰۲ شمسی و تحصیلات چهارم ابتدایی بود. تابلویی به دیوار این اتاق نصب بود که عکس این شکنجهگر و سوابق او را نشان میداد. روی تابلو نوشته شده بود: خصوصیات بارز اخلاقی: خشن، فحاش، عصبی مزاج، آلت دست بازجویان، شبیه گوریل، استاد شکنجه و سمبل دیکتاتوری شاه که تا قبل از بازجو شدن در این زندان، گروهبان رکن ۲ ارتش بوده است.
شکنجهگران ساواکی با خودکشی به زندگی ننگینشان پایان میدادند
جالب اینکه در تابلو عنوان شده بود این شکنجهگر بیرحم بیش از ده بار مورد تشویق قرار گرفته و نشان ۳ کوشش و مدال خدمت درجه ۲ را دریافت کرده است ولی عاقبت، این جلاد زندان شاه در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۵۸ خودکشی میکند و این تنها سرنوشت او نبود بلکه اکثر شکنجه گران ساواکی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، موفق به فرار از کشور شده بودند دست به خودکشی زدهاند. راوی میگفت: نمیدانم چرا نام دکتر را برای این جلاد ساواکی قرار داده بودند و با این کار حرفه شریف پزشکی را لکهدار کرده بودند.
این شکنجه طاقتفرسا به این شکل بود که ابتدا دستهای زندانی را از پشت سرش با نهایت فشار به هم میرساندند و محکم میبستند که با این حرکت معمولا کتف زندانی از جا در میآمد، در ادامه او را به روی صندلی انداخته و با طناب به دور صندلی میبستند و زیر صندلی چراغ نفتی روشن میکردند تا داغ شود و برای اینکه زندانی از شدت سوختن تکان نخورد، بازجو خودش را به روی بدن زندانی میانداخت و به این ترتیب اندام تحتانی زندانی دچار سوختگی شدید میشد و بوی مشمئزکنندهاش زندان را پر میکرد.
دیگر طاقت شنیدنم نبود به حیاط زندان آمدم انگار صدای فریادهای دلخراش اسیران دربند از پشت دیوارهای بلند این زندان هنوز هم شنیده میشود. هر برگ از تاریخ وطن را که ورق میزنیم مملو از مبارزانی است که در طول تاریخ چند هزار ساله این کشور جانشان را فدا کردهاند تا ایران، ایران بماند و خورشید حق بر آن جاودانه بتابد.
امروز جمهوری اسلامی ایران به برکت خون شهیدان انقلاب و هشت سال دفاع مقدس است که توانسته ۴۳ سال در مقابل اسکتبار آمریکا و رژیم جنایتکار صهیونیستی ایستادگی کند و به فرموده رهبر معظم انقلاب این نظام به برکت خون شهداء و مبارزات رزمندگان در جهاد شناخته شده و باید با تبلیغات از بین برندۀ خون شهدا مقابله کنیم. بنابراین همه وظیفه داریم با احیای آرمانها انقلاب اسلامی و پیروی از فرامین رهبر فرزانه انقلاب پاسدار خون شهیدان باشیم.