به گزارش حلقه وصل؛ 22 اسفند 1398 روز درگذشت خادمالحسین(ع) سعید خورشیدی از فعالان فرهنگی استان قزوین است که به علت ابتلا به بیماری کرونا به دیدار حق شتافت. به همین مناسبت متن مصاحبه محمد مجید دائی دائی با این فعال فرهنگی که پس از چند سال منتشر میشود را با هم میخوانیم:
مجید دائی دائی:
برای پایاننامه با موضوع «طراحی الگوی تعامل هیأتهای مذهبی (مطالعه موردی هیأتهای قزوین)» باید با افراد مطلع و صاحبنظر مصاحبه عمیق میگرفتم. برای این موضوع، مرحوم سعید خورشیدی یکی از مهمترین مصاحبهشوندگان بود. برای معرفی وی در متن نهایی پایاننامه چنین نوشتم: «سعید خورشیدی از مسئولان هیأت انصارالصلاه قزوین است.
وی که کارشناس ارشد فقه و مبانی حقوق است، در دولت دهم، معاون جوانان در سازمان ملی جوانان (پیش از ادغام) بود و از ریزِ امور و اتفاقات سازمانهای مردمنهاد و هیأتهای مذهبی قزوین در اطلاع بوده است. مسئولیت وی در صداوسیمای مرکز قزوین، او را به رابط هیأتهای مذهبی با صداوسیما مبدّل کرده است. خورشیدی از نخستین برنامه «شب وداع» در آن حضور فعالیت داشته و دبیر دومین برنامه «شب وداع» بوده است. در همان سال پس از اجرای موفق «شب وداع» به عنوان مسئول کارگروه هیأت در ستاد مردمی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی انتخاب میشود.» بخشهایی از این مصاحبه تقدیم میشود.
حالا 2 سال از داغی که بر دل قزوینی ها نشست میگذرد، داغی که برای خیلی ها سرد شدنی نیست، 22 اسفند ماه 1398 در دورانی که هنوز واکسنی نبود و بی دفاع در مقابل کرونا، عزیزانمان را مظلومانه از دست میدادیم، ایشان که نماد یک مرد هیئتی و ولایی بود را از دست دادیم و به داغش نشستیم، برادر هیئتی و فاطمی، خادم الحسین (ع) کربلایی سعید خورشیدی.
کربلایی سعید خورشیدی:
ما متأسفانه غافل از این بودیم که این لفظی که اروپاییها به عنوان انجیاو تحویل ما دادند، مال خود ما بوده؛ یعنی ما شیعیان خودمان اولین سازمان مردمنهاد را بدون هیچ وابستگی به یک نهاد دولتی و این جور مسائل تشکیل دادیم. اگر بخواهم یک تعریف امروزی درباره هیأت بگویم، بهترینش همین است: سازمان یا نهادی که مردمنهادِ واقعی است، توسط مردم، با علاقه شخصی خودشان تشکیل میشود، هزینههایش توسط خودشان تأمین میشود و کاملاً هم تشکیلاتی دارد کار میکند.
کارکرد هیأت اینگونه نیست که مثلاً فقط بحث روضه و عزاداری و سخنرانی باشد؛ مبنای تربیتی خیلی از بچههای ارزشیِ ما، خیلی از شهدا از گذشته تا الان در هیأت شکل گرفت؛ از جهت اینکه بالاخره بچهها دور هم بودند، استاد داشتند، بزرگتر داشتند، حالا به قول امروزیها شاید خیلی تعریفشده و معرفیشده نبود ولی سرگروه داشتند، به هم وصل میشدند، کار اخلاقیشان آنجا انجام میشد، کار درسیشان انجام میشد و میشود.
من مبنای تربیتی برای مجموعه هیأت قائل هستم؛ یعنی میگویم هدف هیأت تربیت آن شیعه تراز باید باشد، آن آدمی باشد که به درد تشیع و به درد حکومت اسلامی و ظهور بخورد؛ این هدف هیأت است؛ حالا به این هدف میخواهد برسد قاعدهاش این است که فقط با عزاداری به این موضوع نمیرسد، باید سلسله مراتب تربیتی و... برای هیأت قائل بود تا به آن تربیت، به آن خروجی آدم به درد بخور برسیم.
جنس مدیریت هیأت با مدیریت سازمانی خیلی متفاوت است. هیأت، دلی است. مثلاً من توی سازمانم مدیر هستم، ابزار دارم، رئیس هستم، هیأت مدیرهام، ابزار دارم، اضافهکار کم میکنم، مرخصی نمیدهم، پاداش نمیدهم، طرف را بالاخره با این ابزاری که دارم مجبور میکنم که با من همنظر بشود، کاری که من مدیر میخواهم، انجام بدهد. جنسِ این ابزارها در هیأت متفاوت است. جنسش دلی است، محبتی است؛ یعنی اگر شما نتوانی طرف را متقاعد بکنی، قطعاً نمیتوانی مجبورش بکنی آن کاری که شما میگویی را انجام بدهد؛ یا انجام نمیدهد یا اصلاً کلاً میگذارد میرود. یک دفعه میگوید دلم هم نمیخواهد دیگه بیایم، دلم هم نمیخواهد این کار را انجام بدهم، هیچ کس هم نمیتواند مجبورش کند؛ اگر هم مثلاً منِ مسئول اخم میکنم، آن عضو میترسد و کارش را انجام میدهد؛ از روی ارادت است، از روی محبت است نه از روی آن ترسی که بگوید... خب مگر من با او چه کار میخواهم بکنم؟
من فضای هیأت را با تغییر نسل طور دیگری میبینم. تکنولوژی و فضاهای دیگر جنس آدمها را عوض کرده است. برای هیأت باید یک تدابیری مبتنی بر همین نسل بیندیشیم؛ وگرنه بودنِ نسلِ جدید در هیأت تعریفی ندارد تا ما به تحولش فکر بکنیم؛ ما اتفاقاً صبح داشتیم در همین موضوع صحبت میکردیم. من میگفتم درباره سخنرانیها باید بیاییم فکر بکنیم. یک مدت میگفتیم آقا به طرف اطلاعات کپسولی بده، اطلاعات از حالت کپسولی هم خارج شده نمیدانم اسمش را چی باید بگذاریم دیگر.
من تصورم این است که یک ذره بچههای هیأتی آن هدف اصلی را گم کردهاند؛ مثل این استقلال و پرسپولیسیها که طرفدار هستند. برای طرفدار، این تیم دهتا گل بخورد یا بدترین رفتارها را هم بکند، بهترین است. بعضی وقتها یک عِرق غیرمنطقی نسبت به مجموعهها پیدا کردهایم که ما خودمان هستیم و ما از همه بهتر هستیم و... کسی را هم برنمیتابیم که بیاید کنار ما قرار بگیرد، یا بالای سر ما قرار بگیرد، تا به هم وصل شویم. یک ذره من احساسم حداقل درباره هیأتهای قزوین این است. یعنی به وفور دیدهایم مثلاً یک هیأت دوتا شده، دوتا سهتا شده؛ ولی اینکه چندتا هیأت با هم جمع بشوند به هم وصل بشوند، نمونههایش چند ماه بیشتر طول نمیکشد... من فکر میکنم که موضوع «من» هستم، موضوع اسم است؛ این وسط آن هدف گم میشود، این خب دلائلش خیلی نیاز به بررسی دارد. ولی یک بخش آن میخواهم بگویم این است که در قزوین خیلی بد این اتفاق میافتد به واسطه منیتها، چه منیت شخصی، چه منیت گروهی.
روشن بودن چراغ اهل بیت در هر کوچه و خیابان و محلهای لازم است و باید این اتفاق بیفتد؛ من اصلاً معتقد به این نیستم که ما باید همه هیأتها را تعطیل کنیم و یک جا جمع و ادغام کنیم. هر محله برای خودش هیأتش را -هر چند محلی یا خانوادگی باشد- نیاز دارد. یک چراغ است. ولی اینکه مفاهیم و محتواهایمان با هم یکی باشد، این خیلی لازم است. اگر نباشد، آن اتفاقِ اصلی که میخواهد بیفتد، نمیافتد. مثلاً در یک محلهای، یک هیأتی دارد یک حرفی را میزند، من در جای دیگر، دارم چیز دیگری میگویم. در نتیجه ما برآیند لازم را از مستمعمان و از آن جامعهمان نمیگیریم؛ و آن اثر مطلوب را نداریم. چرا! اثر جزئیاش در حد اینکه یک نفر میآید در جلسه، ثواب و روضه، و بعد هم بلند بشود برود، اتفاق میافتد. و این نتیجهاش آن میشود که مثلاً در جاهای حساس که نیاز داریم آن آدم بصیرت داشته باشد، تفکر داشته باشد، تصمیم بگیرد، چون با او کار نکردیم، حرف با او نزدیم، همان آدم سینهزن میآید آن کاری را میکند که نباید بکند.
من به این که بگوییم همه هیأتها را با هم ادغام کنیم معتقد نیستم چون تعدد مجموعهها خودش یک نیاز است. ولی خب یک وقتی میبینیم نه مثلاً ادغام دوتا مجموعه باعث تشکیل یک مجموعه قوی، یک مجموعه استخواندار میشود که میتواند یک کار اساسی و بزرگ انجام بدهد: اینجا ادغام بد نیست؛ یعنی نفی نمیکنم. ولی خب یک نسخه هم نیست که بپیچی بگویی آقا حالا همه مثلاً هیأتها را بیاییم به هم وصل کنیم، این دوتا با هم بشوند، این سهتا با هم بشوند. به جایش مورد بررسی است یعنی میشود به آن پرداخت.
اگر ما معتقد هستیم که به صورت جبههای دارند علیه ما کار میکنند، در مقابل ما جبهه تشکیل دادند، ما هم باید قبول کنیم که باید شبکهای و جبههای کار کنیم؛ و اگر قرار است شبکهای و جبههای کار کنیم تا به هم وصل نشویم، همپوشانی نداشته باشیم، یک هدف را نزنیم، بالاخره هرکسی کار خودش را نکند، قرارگاهی عمل نکنیم، با سیستم فرماندهی عمل نکنیم، نمیخواهم بگویم هیچ بازخوردی ندارد ولی قطعاً بازخورد مطلوبی برای آن جامعهای که داریم در آن کار میکنیم اتفاق نخواهد افتاد.