حلقه وصل: مجید صادقی.
امروز در همه جا، از مسائل مختلفی سخن به میان میآید، از اقتصاد و اجتماع گرفته تا آن چه به سیاست و حکمرانی مربوط میشود، اما به برآیند آنها و پیامدهایی که حاصل در هم تنیدگی مسائل است، کمتر پرداخته شده است.
از جمله مهمترین این پیامدها، نومیدی و یاسی است که در طبقات مختلف جامعه، به اشکال متنوع بروز میکند، یاسی که میتواند علتالعلل بسیاری از ناملایمات بعدی شود، از جمله انزوا و سرخوردگی آگاهان، عدم تعلق نخبگان، مهاجرت سرمایههای انسانی و حتی بغض و آشوب بازندگان و ناپایداری کیان مملکت...
در این میان، از مهمترین رسالتهای نخبگان جامعه، تمهید راهکارهایی برای بازگرداندن امید به جامعه است. اما تزریق امید به جامعه، لزوما منوط به حل مشکلات موجود نیست، بلکه متضمن یک راهبرد کلان است: رؤیاپردازی و ترسیم تصویر آینده! تصویری که هرچند رؤیایی است، اما باید دستیافتنی، واقعی و ملموس و مسیر رسیدن به آن به روشنی مشخص باشد.
بیراه نیست اگر بگوییم مسأله امروز جامعه، زدودن ابهام از افکار عمومی و قلوب متحیر است. همه باید بدانند انتهای این راه کجاست!
فیالمثل اگر راهبرد اصولی، مقاومت است، باید تعیین کرد که مقصود کجاست؛ یا اگر چشمانداز ۲۰ ساله، تبدیل شدن به قدرت اول منطقه است، باید نسبت آن با شرایط موجود تبیین شود.
نومیدی وقتی حاصل میشود که هدف و مقصود، موهوم، دستنیافتنی و دور از ذهن باشد، به ویژه آن که مقصدِ رقیب، کاملا ملموس و در آن سوی مرزها، تجربهشده و پیش روی افکار عمومی باشد.
یکی از سادهترین تصویرسازیها، بهرهگیری از قیاس است، همان طور که در طول سالیان گذشته، برخی مقصد را ژاپن اسلامی و نظیر آن برشمردند و عدهای نیز ما را از ونزوئلایی شدن یا این همانی با کره شمالی برحذر داشتهاند!
نومیدی آن زمانی است که تار و پود وضع موجود چنان به هم گره خورد که از عبور ذرات نور افق جلوگیری کند. زمانی که مشکلات بدیهیِ انباشته در طول زمان، چنان فضا را مهآلود کند که محدوده دید به کمترین حد خود برسد، هنگامی که ثبات، چنان دستنیافتنی شود که قدرت پیشبینی، نه برای چند دهه و چند سال، که برای ماه و روز نیز از دست رود، زمانی که فریاد تغییر در حنجره خاموش شود و نقد دلسوزانه با تشر و خشونت پاسخ داده شود، آن هنگام است که شایستگان منزوی میشوند و ناکارآمدیها پشت ارزشها پنهان میشود.
انتظار بیجایی نیست که آحاد مردم بدانند بابت چه چیزی هزینه میدهند و اگر کشور درگیر جنگ تمامعیار اقتصادی و امنیتی و فرهنگی است، در ازای این مقاومت قرار است چه دستاوردی داشته باشد و اگر سختی به جان میخرند، برای محافظت از کدام گوهر و ارزش ناب است.
اگر این گونه بود، چه مالها و چه جانها و هست و نیستها که نثار آن ارزش و آرمان و تصویر رؤیایی میشد! کما این که تجربه ملت در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس نیز شاهدی بر این مدعاست.
به نظر میرسد امروز آن چه بیش از همه از نخبگان فکری و فرهنگی جامعه انتظار میرود، روشن کردن همین تک به تک چراغهای روشناییبخش و زدودن زنگار از تصویر مقاصد و پاسخ دادن به این ذهنهای پرسشگر است.
نخبگان جامعه یا خود باید به ترسیم تصویری روشن از آینده همت گمارند، یا توان خود را صرف مقابله با حافظان وضع موجود و مطالبه از متولیان امر کنند برای ارائه پاسخی روشن و قانعکننده به افکار عمومی، زیرا راه دیگری برای ادامه مسیر متصور نیست.
حلقه وصل در دهه دوم فعالیت خود، اگر میخواهد دردی را از جامعه و فرهنگ دوا کند، باید رویکردهایی جامعهمحورتر داشته باشد، هم مطالبهگر باشد، هم تبیینکننده. حلقه وصل برای این که موثر باشد، باید در دهه دوم حیات خود تصویرساز و مطالبهگر باشد؛ راهی هم جز این نیست!