به گزارش حلقه وصل، اوایل سال ۹۹ بود که گزارش مرگ مرد جوانی به نام مسعود در یکی از کمپهای ترک اعتیاد تهران به پلیس اعلام شد. خانواده او با ثبت شکایتی از مسئول کمپ شکایت کردند. پدر مسعود مدعی بود که پسرش قبل از مرگ به طرز وحشیانهای مورد شکنجه قرار گرفته است.
با این شکایت مأموران پلیس تحقیقاتشان را آغاز کردند و در نخستین گام به سراغ دوربینهای مداربسته کمپ رفتند هر چند همه فیلمها پاک شده بود اما مأموران توانستند تصاویر یکی از دوربینها را پیدا کنند که صحنههای هولناک شکنجه و ضرب و شتم پسر معتاد را ثبت کرده بود. در تصاویر به دست آمده مشخص شد که مسئول کمپ به همراه پنج مرد دیگر مسعود را به طرز وحشیانهای کتک میزدند.
با افشای این ماجرا مدیر کمپ و پنج متهم دیگر بازداشت شدند و پرونده آنها به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای جلسه وکیل اولیای دم گفت: موکلان من حاضر به گذشت نیستند و تقاضای قصاص دارند.
پس از آن مدیر کمپ که با وثیقه آزاد بود، به جایگاه رفت و با رد اتهامش عنوان کرد: پنج متهم دیگر این پرونده همگی در کمپ بستری بودند و با قربانی خصومت داشتند. به همین خاطر او را کتک زدند. من فقط دو ضربه به او زدم. چند روز بعد از اینکه خانواده مسعود او را برای ترک اعتیادش به کمپ آوردند، او برای خروج از آنجا مدام داد و فریاد کرد که متهمان هم او را کتک زدند. ماجرای مرگ مسعود هیچ ارتباطی به من ندارد و من بیدلیل متهم شدهام. کمپ را هم چند روز بعد از این حادثه بستم.
قاضی پرسید: فیلم دوربین مداربسته نشان میدهد شما به طرز وحشیانهای قربانی را کتک زدهاید. من در تمام سالهای کارم در حوزه قضایی و قتل هرگز چنین جنایتی را ندیده بودم حتی وقتی من و همکارانم این فیلم را دیدیم، حالمان از این همه قساوت و بیرحمی به هم خورد و در تعجبم که شما چطور این عمل را انجام دادید؟ حتی اگر قبول کنیم شما نقشی نداشتید که البته داشتید و مدارکش هست، چطور تحمل کردید تا دیگران او را بزنند؟
متهم که پاسخی نیافت، فقط گفت اشتباه کردهام.
در ادامه دومین متهم به جایگاه رفت و گفت: من برای ترک اعتیادم به این کمپ رفتم اما متوجه شدم که در آنجا رفتار بیرحمانهای با مددجویان دارند. خانوادههای ما هر ماه مبلغ کلانی پول به کمپ میدادند که ما را ترک دهند و از ما مراقبت کنند اما آنها رفتار بسیار فجیعی با ما داشتند. مدیر کمپ ما را کتک میزد و آزار میداد و اگر از شکنجهها به خانوادههایمان حرفی میزدیم و التماس میکردیم که ما را از آنجا ببرند،او میگفت ما دروغ میگوییم و دچار مشکلات روانی شدهایم و خانوادههایمان را میترساند که اگر با این وضع ترخیص شویم، ممکن است کسی را بکشیم یا جایی را آتش بزنیم و همین حرفها باعث میشد که خانوادهها از ترسشان، ما را ترخیص نکنند.
پس از آن متهم آثار بریدگی و زخم روی دستهایش را به قضات نشان داد و گفت: مدیر کمپ، معتادان را بشدت کتک میزد و دست و پای آنها را میشکست و ما هم از ترسمان سکوت میکردیم.
قاضی گفت: در آن کمپ حدود ۳۰ تا ۱۰۰ معتاد بستری بودهاند، چرا فرار نمیکردید؟
متهم پاسخ داد: مدیر کمپ قدرت تصمیمگیری را از ما گرفته بود و نمیتوانستیم هیچ تصمیمی بگیریم. ما چندبار تصمیم به فرار گرفتیم اما نتوانستیم. بعد از آن هم بشدت کتک خوردیم.
سپس دو متهم دیگر هم با رفتن به جایگاه تأیید کردند که مدیر کمپ به هیچ کس رحم نمیکرده است.
با پایان دفاعیات این متهمان، قضات ادامه جلسه را برای شنیدن دفاعیات دو متهم دیگر که وکلای آنها در دادگاه حضور نداشتند، به روزهای بعد موکول کردند.