
سرویس تجربیات_ وحید کرایلی، محمدرضا انیسی آرانی: پس از شهادت دانشمندان هستهای کشورمان، مستندهایی با موضوع زندگی و شخصیت خانوادگی، اجتماعی و کاری این شهدای عزیز ساخته شد. در این بین اما رابطه عاطفی علیرضا و آرمیتا (فرزندان شهیدان احمدیروشن و رضایینژاد) بعد از حضور رهبر انقلاب در منزل این شهیدان بیشتر مورد توجه رسانهها قرار گرفت. ساخت مستندها، گزارشهای خبری و ... صدا و سیما با محوریت آرمیتا رضایینژاد تا جایی ادامه یافت که اصل ماجرا کمکم به فراموشی سپرده میشد. همین توجه خاص رسانهها به این موضوع منجر به تولید مستندهایی با موضوع شهید رضایینژاد شد که هرکدام نقاط ضعف و قوتی داشتند. شهید خوب، شهید دانش، فرزند کبیرکوه، بابا آمد، آرمیتا مثل پری و ... .
در هفته گذشته اما شبکه مستند سیما در اقدامی عجیب اقدام به پخش ترکیبی چند مستند ساخته شده با موضوع شهید رضایینژاد از شبکه تخصصی مستند کرد و در تیتراژ پایانی هم نام دو کارگردان را نوشت! به همین بهانه گپوگفتی خودمانی داشتیم با احمد عبدالرحیمی، کارگردان جوان مستند تاثیرگذار «آرمیتا مثل پری»!
چرا «آرمیتا» مثل «پری»؟
بعد از ترور شهید رضایینژاد، چند مستند برای آرمیتا ساخته شد، ولی از بین همهی آنها، مستند «آرمیتا مثل پری» از بهترین و جاندارترین کارها از آب درآمد. نقطهی قابل توجه و متمایزکنندهی این مستند هم حضور مقام معظم رهبری در مستند و به تصویر کشیده شدن رابطهی ویژهی ایشان با آرمیتا بود. حتی هنوز هم حساسیتها در مورد این کار وجود دارد و من گاهی بازتابهایی از آن را میبینم و میشنوم.
من چند ماه درگیر این کار بودم. سعی داشتم در این اثر از مصاحبه و بازیگری استفاده نکنم، هر چند در جریان تولید آن بنا بر اصول حرفهای از گرفتن مصاحبه هم غافل نبودم. من تلاش کردم در این کار، علیرغم آن که شاید بعضی کارگردانان مقید نباشند، استانداردهای مستند را رعایت کنم. بعضی دوستان هستند که صرفا یک گزارش تولید میکنند و نام مستند روی آن میگذارند. البته این گزارشها هم یک گونه مستند هستند، ولی نمیتوان همهی گونههای مستند را در یکی منحصر کرد. «آرمیتا مثل پری» با این دید ساخته شد که یک مستند محض باشد.
این کار در نهایت در قالب یک اثر حدودا 46 دقیقهای تولید شد و نامی بر آن نهاده شد که از بیان خود مقام معظم رهبری گرفته شده بود.
ایدهی کار از کجا آمد؟
قبل از این در ذهن داشتم که حادثهی ترور را بازسازی کنم، چند نفر از دوستان نیز اصرار داشتند این کار را انجام دهم. حتی قصد داشتم این صحنه را از دیدگاه آرمیتا بازسازی کنم. ولی با وجود ارتباطی که بین حضرت آقا و آرمیتا ایجاد شده بود، تصمیم خودم را گرفتم و با خودم قرار گذاشتم اگر مستندی برای شهید رضایینژاد میسازم، در مورد ارتباط او و دخترش بسازم. در قدم اول فیلم دیدار مقام معظم رهبری و آرمیتا را تماشا کردم. البته آن فیلمی که دفتر نشر آثار روی سایت منتشر کرده است، از لحاظ فنی ویرایش نشده است، ولی چون دو دوربین دیگر هم از آن دیدار فیلم گرفته بودند، من با اصرار فیلم آنها را هم تماشا کردم. بعد از آن بود که ایدههایی برای به تصویر کشیدن این ارتباط عاطفی در ذهنم شکل گرفت.
در مرحله فیلمبرداری و تولید مستند به مشکل برنخوردید؟ با آرمیتا چگونه ارتباط برقرار کردید؟
من صدابردار و فیلمبردار فیلم را از خانمها انتخاب کردم و برای آن که با آرمیتا بتوانند ارتباط برقرار کنند، سناریوهایی را تدوین کردم. در همان دیدارهای اول به این نتیجه رسیدم که آرمیتا ارتباط خوبی برقرار نمیکند و این که چند نفر غریبه به منزل آنها رفت و آمد کنند، برایش سخت است. گویا قبلا هم چند گروه به منزل آرمیتا رفته بودند و مصاحبههایی را گرفته بودند و او از این اتفاقات اذیت شده بود و خاطرهی خوشی نداشت.
آرمیتا با هر کسی ارتباط برقرار نمیکرد و خیلی سخت دوست میشد! برای همین تصمیم گرفتم عوامل را حذف کنم و رویکردهای دیگر را در به کار گیرم. مثلا دوربینها را مستقر کنم تا به کار خودم برسم و آرمیتا هم کار خود را بکند. بعد از مدتی دیدم که آرمیتا علاوه بر این که متوجه دوربینها میشود، گاهی از آنها به صورت متهم سوال میپرسد! صحنهی بامزهای بود!
من اصلا نمیخواستم از او سوال و جواب کنم. برای همین من با او طرح رفاقت ریختم تا آن که موقعیتی پیش آمد و سفری به همراه خانم رضایینژاد به ایلام پیش آمد. کمکم که در کار پیش رفتیم حساسیت آرمیتا به دوربین کمتر شد و او بیشتر برای ساخت مستند با ما همکاری کرد.
در مدت بیش از یک ماهی که با آرمیتا ارتباط داشتید، تصاویر و راشهای زیادی را تهیه کرده بودید. ملاک شما برای انتخاب از بین آنها چه بود؟
در سناریویی که در ابتدای شروع کار نوشته شده بود، من قصد داشتم آرمیتا به مرور تمام لحظات دیدارهایی را که با مقام معظم رهبری داشت، از زبان خودش تعریف کند.
من از خانم رضایینژاد شنیدم که مواقعی که شهید رضایینژاد به شهر خود میرفت، آرمیتا را به مکانهای زندگی عشایر میبرد و او را در بین احشام آنان رها میکرد تا با آنان بازی کند. چون خود شهید رضایینژاد در بین عشایر و در سیاهچادرها به دنیا آمده است. من با این نگاه، آرمیتا را به همان جا بردم و مفصل از او فیلمبرداری کردم. طوری که اگر کسی بخواهد در این موضوع به صورت تخصصی کار کند، به اندازهی کافی راش در اختیار دارد! حتی او را در فصل میوه، به باغهای میوه بردم تا خاطراتی را که با پدرش در آن موقعیتها داشت، تداعی کنم. آرمیتا مفصل در باغهای انگوری که متعلق به یکی از بستگان نزدیک او بود میوه میچید و به فارسی و انگلیسی شعر میخواند!
چون ما از ابتدا خواستیم ارتباط آرمیتا را نشان دهیم، شیوهی انتخاب به گونهای شکل گرفت که در این راستا باشد. مگر این که میخواستیم در موضوعات دیگری برای زندگی آرمیتا مستند بسازیم. مثلا یکی از این موضوعات، خوابیدنهای آرمیتا بود: هر شب قبل از خواب، مادر آرمیتا مدت زیادی برای او قصه میگوید که ما مفصل از آن تصویربرداری کردهایم.
بازخوردهای کار چه طور بود؟
واقعیت این است که بازخوردهای خوبی را بعد از پخش این مستند شاهد بودیم. در همان زمان پخش، اگر روزنامهی جام جم را ببینید، تیتر زده بودند «آرمیتا مثل پری، مستندی که دیدنی شد.» این کار دو سال بعد از اولین پخش، در سالگرد شهادت شهید رضایینژاد بازپخش شد.
جالب است این نکته را بگویم: سال گذشته جمعی از هنرمندان برای بازدید از لبنان از طرف حزبالله دعوت شده بودند. در اتوبوس در مسیر رفت و آمد به مناطق مختلف، هر بار فیلمی را پخش میکردند. در مسیر بازدید از قانا به طور اتفاقی همین مستند را پخش کردند که بسیار برای بنده قابل توجه بود.
نظرتان در خصوص نمایش اخیر این اثر در شبکه مستند؟
این مستند بارها از تلویزیون پخش شده بود. اما این دفعه، با توجه به مسائلی که در جریانات هستهای روی داد، این مستند را از شبکهی مستند بازپخش کردند. من موقعی که خواستم آن را تماشا کنم، با تعجب دیدم که حتی نام کار را عوض کردهاند، فکر میکنم نامش را «روایت دیدار» گذاشته بودند. بخشهایی از مصاحبهها، خصوصا مصاحبههای خانم شهید رضایینژاد در مورد ترور، تکهتکه و در سراسر کار پخش شده بود. به همین خاطر مدت اثر پنج شش دقیقه افزایش پیدا کرده بود. البته این اتفاق به کار لطمه زده بود و آن را از رنگ و رو انداخته بود. در اسامی تیتراژ پایانی، نام چند نفر را اضافه کرده بودند، حتا نام یک نفر را که اصلا من او را نمیشناسم، به عنوان کارگردان در کنار نام من نوشته بودند.
امثال این کارها در شبکههای سیمای ما، متاسفانه مرسوم است. من قبلا کار دیگری به نام «حاجی گلدی» ساخته بودم در مورد مرد سنی ترکمنی که به عشق دیدن مقام معظم رهبری با اسب از روستای خود، «جرگلان» تا بجنورد، 48 ساعت راه پیموده بود. این کار به سفارش اتحادیهی رادیو تلویزیونهای کشورهای اسلامی به سه زبان ساخته شده بود. همین چند وقت پیش این مستند از شبکهی افق پخش شد. این کار با کیفیت HD ساخته شده بود، ولی هنگام پخش متوجه شدم که کیفیت کار پایین آمده است. حتی دیدم تیتراژ کار کلا عوض شده است. در نسخهی اصلی تیتراژ با نواختن یک گروه موسیقی محلی در همان روستای ترکمن ساخته شده بود، اما در نسخهی جدید، تیتراژ با یک فونت بسیار بد اسامی عوامل را نوشته بود.
در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
سالی که گذشت، برای من سال سنگینی بود. کاری با عنوان «حس برتر» در موضوع اربعین تولید کردم که برای نخستین بار به اربعین نگاهی تکنیکی به لحاظ تصویری داشت. به لحاظ محتوایی هم تاریخ مسألهای به نام پیادهروی اربعین را بررسی میکرد و میخواست نشان دهد که این اتفاق، چه اهمیت و ارزشی دارد و دستاورد یک نفر که در اربعین به سوی حرم اباعبدالله(ع) پیادهروی میکند، در دنیا و آخرت چیست. این کار هنوز پخش نشده است، من آن را به شبکهی افق دادهام. در این اثر تاکیدی وجود داشت که پرچمهای ملیتهای مختلف را نشان دهیم تا اگر حتی کسی متوجه بیان اتفاقها نشد، از تصاویر به آن چه میخواهیم بگوییم پی ببرد. در «حس برتر» برای اولین بار از دوربینی استفاده کردم که با سرعت بسیار زیاد فیلم بگیرد، هشتصد فریم در ثانیه. کل این کار با تصاویر آهسته ساخته شده است.
سال گذشته «معراج روح» را به زبان عربی برای نصر تیوی کار کردم و نسخهی فارسی آن را به شبکهی افق دادم. این مستند در مورد زندگی آیتالله بهاءالدینی در 50 دقیقه ساخته شد و میتوانم ادعا کنم 50 دقیقه کلاس درس اخلاق است. حتی میتوانم ادعا کنم این مستند بر روی خود من هم تاثیر گذاشت. آخرین کاری هم که داشتم، در مورد زندگی عشایر بختیاری بود که اواخر سال گذشته از سیما پخش شد.
غیر از اینها یک طرح داستانی نیز با موضوع نامهی حضرت آقا به جوانان اروپا و آمریکای شمالی نوشته شده است که هنوز در مراحل اولیه قرار دارد.