به گزارش حلقه وصل، درست است که زندگی در خانواده کم جمعیت و داشتن فرزندان کمتر بار مسوولیت کمتری را روی دوش پدر و مادر قرار میدهد. اما یکی از نکات جالب در خصوص خانوادههای پرجمعیت این است که والدینشان معتقدند از کم جمعیتها وقت اختصاصی بیشتری برای خودشان دارند تا به علاقههایشان برسند و حتی مادری کردن را راحتتر میدانند. به طوری که دکتر مریم اردبیلی پزشک و فعال حوزه خانواده در گفتگویی گفت:«مادری برای 5 فرزند راحتتر از تک فرزندی است.» جملهای که واکنشهای زیادی را در پی داشت.
خانم زهرا صادقی متولد 1364 است و در حال حاضر هفت فرزند به نام ابراهیم، علی، نادیا، مجتبی، محمد، مهدی، ابوالفصل و سارا دارد. به همین بهانه از خانم صادقی پرسیدیم مدیریت زمان در خانواده 9 نفره چه شکلی است؟ تا با برنامههای این خانواده معروف آشنا شویم.
مدیریت یک خانواده 9 نفره شکل و الگوی خاصی دارد؟ آیا آموزش دادنی هست؟
یک سری از سوالها از نظر من مقداری حالت کلیشهای دارد. یعنی نمیشود یک عمل را در قالب گفتار آورد. مدیریت در خانه، آن هم مدیریت یک تعداد انسان که هرکدامشان هر روزی که بلند میشوند یک حالت متفاوت دارند، تصمیمات جدیدی میگیرند، نیازهای متفاوتی برایشان شکل میگیرد و حتی اتفاقات جدیدی برایشان رخ میدهد. پس من نمیتوانم دقیق بگویم که خانوادهام را چطور مدیریت میکنم. به نظرم اگر کسی بیاید و یک چارچوب مشخص را بگوید مقداری شعار دادهاست و وارد کلیشه شدهاست.
چرا به نظرتان کلیشهای است؟
ما در مدیریت خانواده با یک کارخانه مواجه نیستیم که مدیریتش کنیم که بخواهیم محصول مشخصی را به دست بیاوریم. بلکه با انسانهایی با سنها، جنیسیتها و حالات و روحیات مختلف روبرو هستیم. در این زمینه باید بگویم که حرف با عمل خیلی فرق میکند. اما برنامه تقریبا مشخصی داریم.
این برنامه مشخص به چه شکلی است؟ آیا بچهها از این برنامه خبر دارند؟ اصلا یک شبانهروز خانواده شما چه شکلی است؟
برنامه روزانه ما همیشه از این قرار است که پدر خانواده هر روز ساعت 7 سرکار میرود. بعد از بیدار شدن بچهها هر روز 2 نفر مامور هستند که بروند نان تازه بگیرند. 2تای دیگر در حال آماده کردن صبحانه هستند و به من در سفره انداختن و چیدن کمک میکنند. یکی از بچهها هم رختخوابها را جمع میکند و این روتین همیشه وجود دارد. بعد از خوردن صبحانه هم هرکدام سراغ کارهای مشخص خودشان میروند. بچههای کوچکتر با هم بازی میکنند.«علی» و نادیا تا ساعت 11 کلاس آنلاین دارند. «محمد» سه روز در هفته مدرسه میرود. من هم در این زمان اگر بتوانم کلاسی شرکت میکنم و یا متنی مینویسم. ظهر هم ناهار به همین شکل انجام میشود و همه جمع میشوند و در پهن کردن و جمع کردن کمک میکنند. در حقیقت برای بچهها مشخص است که هر روزی که بیدار میشوند باید یک کاری را انجام دهند و هرکدامشان یک سری کار و وظایف دارند. درست است بازی را دوست دارند ولی میدانند مثلا امروز باید به مدرسه بروند و یا کلاس آنلاین دارن و باید حاضر باشند. روزهایی هم که به طور مثال «محمد» به مدرسه نمیرود با کمک من یا خواهر و برادر بزرگترش تکالیف و کارهایش را انجام میدهد. پس یک زمانهایی هم لازم نیست من کار خاصی را انجام دهم. تفاوتش با ما این است که ما وقتی صبح بیدار میشویم، هرکس مشغول کارهای خودش است. آنهایی که درس دارند، سر درس، آنهایی که کلاس دارند سرکلاس هستند، منم آن زمان معمولا مشغول درست و کلاس خودم هستم یا ناهار درست میکنم یا به نظافت خانه میرسم تا وقت ناهار. بعد ناهار وقت بچهها آزاد است. بزرگترها به کمک درست و مشق کوچکترها میروند. درس هم که نداشته باشند باهم بازی میکنند. بازی و بازی و بازی. هیچ وقت از بازی خسته نمیشوند. باهم کاردستی درست میکنند. دنبال هم میکنند. رختخوابها را روی سر هم میریزند و هرکاری که فکرش را کنید انجام میدهند تا شب که پدرشان بیاید.
برنامه و روتینی که خانواده 9 نفره شما دارد با بقیه کسانی که تک فرزند هستند چه تفاوتی دارد؟
اگر شما مرا با زندگی خواهرم که تنها یک فرزند دارد مقایسه کنید، روی این گونه است که او صبح از خواب بیدار میشود، تا ظهر مشغول رسیدگی به درس دختر است و یا کاردستیهایی که معلم دخترش گفته را درست میکند. بعد حوصلهشان سر میرود و با بچههای من تماس تصویری میگیرند و صحبت میکنند. ظهر در یک محیط ساکت و آرام ناهار میخورند و دوبار دنبال این هستند که چه کاری انجام دهند که حوصلهشان سر نرود. در کنار این خواهر مشغول کار خانه و نظافت هم میشود تا جایی که فرصت انجام یکسری کارها را ندارد. دخترش هم گوشی دستش دارد و بیشتر مشغول حرف زدن با بچهها من است تا پدرش بیاید.
برنامه بچهها بعد از آمدن پدرشان به چه شکل است؟
ما معمولا قبل از آمدن پدر خانواده، یک برنامه تمیز کردن خانه داریم و چون بازی بچهها خانه را بهم ریخته باید قبل از ساعت آمدن پدرشان که حدود 7 است و همه آن زمان را میدانند خانه مرتب شود و همه در این کار مشارکت میکنند. بعد از آمدن پدر هم یک دورهمی داریم و دور هم جمع میشویم و چای یا میوه میخوریم و صحبت میکنیم. اگر فرصت باشد بازی میکنیم. بازیهای دسته جمعی که بسیاری از خانوادهها نمیتوانند انجامش دهند. اگر نه که سراغ شام میرویم. و بعد باهم جمع میکنیم و آماده خواب میشویم. اگر فرصت باشد من برای کوچکترها قصه میخوانم تا بخوابند.
برای خیلی از افراد سوال است آیا مادری که 7 فرزند قد و نیمقد دارد اصلا میرسد که برنامههای شخصی خودش را داشته باشد؟ اصلا وقت خالی پیدا میکند که بخواهد صرف خودش بکند؟ یا اینکه دائم درگیر بچههایش میشود؟
خیلی اوقات بچهها به من احتیاجی ندارند و بیشترین نیاز را کوچکترها دارند که بیشترش در کنار خواهر و برادرهای بزرگشان برطرف میشود. کوچکترها ساعتهای بیشتری خواب هستند و آن 2تا 3 ساعت فرصت خوبیست که من برای خودم دارم. وقتهایی هم که برای خودشان مشغول کار و بازی هستند هم من به کارهای خودم میرسم. مدیریت این فرصتها با من است که آنها را صرف چه کاری کنم. کار شخصی انجام دهم یا کار خانه. خیلی وقتها ترجیح میدهم برای خودم وقت بگارم. مطالعه کنم یا حتی استراحت کنم و یا با کسی تلفن حرف بزنم.خلاصه هرکاری که به خودم مربوط میشود. طبعا اگر این کار را انجام ندهم از نظر روحی کم میآورم و ممکن است سر بچهها خالی شود یا نتوانم با همسرم یا بچهها خوب رفتار کنم. همه آنها از من روحیه خوب میخواهند.
ممکن است برای عدهای سوال شود که داشتن یک بچه هم خانه را حسابی بهم میریزد و هرچه برای تمیز کردن خانه زمان میگذارند باز به همه کارها نمیرسند. حالا تمیز کردن خانهای با هفت فرزند چگونه است؟
برای بچهها خانه خیلی تمیز و مرتب اهمیت چندانی ندارد. همسرم هم اعصاب آرام را به خانه تمیز ترجیح میدهد. در کنار این مسائل من هم تلاش میکنم که دائم درباره تمیزی خانه تذکر ندهم. ما 2تا زمان برای تمیزی خانه داریم که اغلب خودم انجام میدهم اما بجهها در کارهای خانه خیلی مشارکت میکنند. یکی از محاسن زندگی در خانواده پرجمعیت این است که میتوانی بچه کوچکتر را به بزرگترها بسپاری و مدت زمانی بیرون بروی. اما مادر باید همیشه حواسش به زمانهای طلایی زندگیاش باشد و به بهانه کار داشتن یا هرکار دیگری آن را از دست ندهد.
این «زمان طلایی» که میگویید چه زمانهایی هستند؟
در زندگی هرکس زمانهای طلایی وجود دارد که افراد خانه به هم احتیاج دارند. بچه به مادر احتیاج دارد، زن و مرد به هم احتیاج دارند. اگر این زمانها صرف کارهای دیگری شود پشیمانی دارد. سر فرزند اولم خیلی برایم این اتفاق پیش آمد. متاسفانه وقتهایی که به من احتیاج داشت، من از روی بیتجربگی وقتم را صرف کارهای دیگری میکردم. الان که به آن زمان فکر میکنم میبینم آن کارها انجام شد و تمام شد و هیچ تاثیر خاصی هم نداشت و حتی اگر انجام نمیشد هم مهم نبود. ولی آن وقتی که من برای بچهام نگذاشتم دیگر بر نمیگردد و آن تاثیر اصلی را روی زندگی و روابط ما گذاشته است.
از این زمانهای طلایی مثال میزنید؟ اگر از دست بروند قابل جبران هستند؟
بچه تا حدود یکسالگی به آغوش مادر احتیاج داد و ارتباط لمسی را باید داشته باشد. این حرفها که میگویند بغلی میشود اشتباه است. یا اینکه مادر میگوید کار دارم نمیتوانم. این فرصت طلایی فقط تا یکسال است و کمبود آن در سن بالاتر خودش را نشان میدهد. یا اینکه بچه در سن 2 یا 3 سالگی یک سری خصوصیت دارد که دوست دارد مستقل شود. اگر من این شرایط را فراهم نکنم و ندانم باید چه کاری انجام دهم، آن زمان از دست رفته است. البته که میشود تا حدی جبران کرد ولی جای زمان اصلی را نمیگیرد.یا من باید در دوران نوجوان فرزندم او را درک کنم. باید متوجه باشم که وقتی او پرخاشگر شده و داد میزند. قصد بیاحترامی ندارد و آن اختلالات هورمونی و غلیان روحیست که در وجودش است و باعث بروز این رفتارها شدهاست. من باید صبر کنم و با او مدارا کنم و با خودم بگویم من خودم روزی نوجوان بودم و قرار نیست نوجوان من از همین سن همه رفتارهایی را که من دوست دارم انجام دهد. حالا وقت این است که من با او درست رفتار کنم و اگر این فرصت را از دست دهم خیلی بد میشود. اگر استفاده کنم جوان من در 20 سالگی آرامش روحی دارد و میتواند ارتباط خوب و موثری با من داشته باشد. اگر من سنگ صبورش باشم و حرفش را بشنوم و قضاوتش کنم این فرصت را از او و خودم گرفتهام. پس این زمانهای طلایی در زندگی خیلی مهم هستند. و میتوانند تا آخر عمر به ارتباط خوب و موثر با فرزند کمک کنند.