
ماجرای امامت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به عنوان یک انسان دویست و پنجاه ساله مطرح است. یعنی سیر امامت را نمیشود قطعه قطعه کرد. باید کل جریان امامت را در یک دوره بر حسب ظاهر دویست و پنجاه و چند سالهای دید. اگر اصل جریان امامت را به عنوان یک انسان دویست و پنجاه ساله نبینیم، اولین نقطه ورود و بروز شبهات ایجاد میشود که این تغییر رفتارها و تغییر روشها و سبکها در اهل بیت عصمت و طهارت(ع) چطور معنا پیدا میکند؟ نقطه مهم این تقابل را معمولاً در سیر تاریخی در زندگی امام مجتبی(ع) و حضرت سیدالشهدا(ع) گذاشتند. معمولاً امام حسن(ع) را مظهر قعود، صبر و سکوت و سیدالشهدا(ع) را مظهر قیام و حماسه و ایستادگی میدانند در حالی که رسول خدا(ص) فرمودند: «ان الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا» حضرت امام حسن(ع) شش ماه اول حکومت را جنگیدند و ده سال بعد دوره عمرشان را در صلح و سکوت به حسب ظاهر بودند و سیدالشهدا(ع) درست به همین میزان برعکس است یعنی ده سال از سال 50، 51 هجری تا سال 60، 61هجری سکوت و صبر است و شش ماه آخر جنگیدند. میزان صلح و قیام امام حسن مجتبی(ع) و سیدالشهدا(ع) یکی است اما چون ما امام مجتبی(ع) را جدای از سیدالشهدا(ع) در دو مقطع تاریخی به عنوان دو جزء از پیکره جدا تصور میکنیم، شناخت کاملی نه نسبت به امام مجتبی(ع) پیدا میکنیم نه نسبت به سیدالشهدا(ع).
زمینههای عزت حسینی در حرکتهای حسینی و در جامعه دینی و ولایی بر اساس همین نکتهها رقم میخورد یعنی هر کدام از این مسائل را متوجه نباشیم، راهی است برای اینکه انسان از آن خط و سطح جریان عظیم حرکتهای حسینی پایین بیاید و نگاه سطحی عوامانه و عوامگرایانه داشته باشد که خود آن زمینههای ذلت را فراهم میکند.
انسانِ مافوق یا مافوقِ انسان؟
نکته دوم اینکه ائمه اطهار(ع) آیا انسانِ مافوق هستند یا مافوقِ انسان؟ معمولاً زمینه نفوذ، جواب ندادن و حل نکردن این سؤال و شبهه است که اگر اینها را انسانهای مافوق بدانیم نه مافوق انسان، برخی از مسائل حل است. اگر آنها را مافوقِ انسان بدانیم، زمینه الگوگیری وجود ندارد چون آنها از جنس ما نیستند که بخواهیم آنها را زمینه الگوگیری و نمونهگیری و اسوه قرار دهیم. در بسیاری از مباحثی که در جامعه خودمان مطرح میشود آنها میشوند مافوق انسان. این مسئله مربوط به یکی دو قرن اخیر هم نیست. از ابتدا همین اتفاق افتاده است. با این دیدگاه، دیگر رفتن سیدالشهدا(ع) به سمت شهادت، برای ما الگو نمیشود تا در مسیر شهادت و شهادتطلبی قدم برداریم.
وقتی امام(ع) مافوق انسان شد، انسانها فاصله خودشان را از امام(ع) میبینند و برای اینکه به آن خصوصیات و روحیات برسند، رغبتی ندارند. تازه گاهی راجع به اصحاب امام(ع) چیزهایی میگوییم و به گونهای نقل میکنیم که انسانها دچار نوعی یأس و ناامیدی میشوند برای اینکه از اصحاب امام پیروی کنند، چه برسد بخواهند به سمت امام بروند.
مساله درست آن است که اینها انسانِ مافوق هستند. اما گاهی اوقات انسان مافوق هستند. چرا؟ چون علم امام و آگاهی امام همراهش هست اما گاهی معذور به استفاده از آن است. مثلا یک ماشین حساب در جیب من و شما هست و سر جلسه امتحان میرویم. گاهی به ما اجازه میدهند از این ماشین حساب استفاده کنیم. اما گاهی این اجازه را نداریم. تکلیف ما این است که مثل یک انسان معمولی، بدون ماشین حساب مسائل را حل کنیم. این مثال نادری است. اینجا بسیاری از شبهات در حوزه عاشورا و مسائل عاشورایی حل میشود. امام اگرچه علمش را دارد اما گاهی ملزوم به استفاده از علم نیست و میشود انسان معمولی. همان سیدالشهدا(ع) که در شب عاشورا بر اساس روایات مسلم امر به حفر چاه میکند و اصحاب وضو میگیرند و لباسهایشان را میشویند که فردا کفنهای آنها همین لباسهایشان باشد، همین امام عصر روز عاشورا جگرش از تشنگی میسوزد. آنجا میشود انسان معمولی، شب عاشورا میشود انسان مافوق.
معرفت مغفول
معمولاً سه نوع معرفت تعریف کردهاند. معرفت اول معرفت شناسنامهای است. در جریان امامت معمولاً اول سراغ معرفت شناسنامهای میرویم و درست هم هست. تا این اتفاق نیفتد به قدمهای بعد نمیرسیم. کتاب «قصه کربلا»ی نظری منفرد، «کلمات امام حسین(ع)» مرحوم آقای نجیب، کتاب «ثارالله» آقای همدانی، «لهوف» سیدبن الطاووس و... کمک زیادی میکند.
قدم دوم، معرفت نسبت به رفتار و گفتار است. تاریخ اهلبیت(ع) را که انسان میخواند چیزهایی از رفتار و کردار اینها متوجه میشود. این معرفت هم لازم است. انسان فقط تاریخ را نمیخواند و برود. عبرتها و پندها و اندرزها و تجربههای تاریخی در جریان معرفت جای دارد.
معرفت سوم اینکه کلمه شیعه به او اقتضاء میکند. شیعه از چه میآید؟ از شیوع. یعنی کسی که فکر امام و رهبرش را منتشر میکند. یعنی انسانها در این معرفت به این سمت میروند که در رفتار و اعمال و مهارتهای رفتاری، به میزان خودشان قدم جای قدم اهلبیت(ع) بگذارند.
اما از یک معرفت غفلت شده است و آن روایتی است که در جلد 26 بحارالانوار امیرمومنان علی(ع) میفرماید کسی که ما را اینگونه نشناسد، مومن نیست. حتما این حدیث را دستمایه کار خودتان قرار دهید و در ایام محرم خودتان مطالعه کنید پیش از آنکه دیگران را توصیه به مطالعه کنیم و جزوه و بروشور کنیم. این جنس از معرفت است که مایه عزتمندی شخصیتها و اشخاص میشود. آنجا به سه ویژگی در رابطه با اهل بیت عصمت و طهارت(ع) میرسیم. اولا وجود ائمه(ع) «لاتعطیل لها فی کل مکان» است. هیچ جا از آنها تعطیل و خالی نیست. ثانیا اینکه آنها به اذن الله همه کاره عالمند. ثالثا هرچه خبر است، در خانه اینهاست. براساس این روایت، این سه ویژگی از جریان معرفت به نورانیت میآید.
سه هجرت سرنوشتساز
نکته مهم دیگر در بحث هیات آن است که جریان تاریخ را ناقص بررسی نکنیم. معمولاً از صبح روز اول محرم وقایع را از ماجرای مسلمابن عقیل شروع میکنیم و انتهای کار را به جریان کوفه و شام ختم میکنیم.
اگر سه هجرت تاریخی در جریان تاریخ سیدالشهدا مورد ملاحظه قرار نگیرد ماه محرم، محرم ناقصی خواهد بود و این سه هجرت، هجرتهای مهمی است. یعنی این سه مقطع تاریخی باید با هم مورد لحاظ قرار بگیرد. قدیمها یک آدم پیدا میشد از آدم ابوالبشر تا خاتم، تاریخ مینوشت. تاریخ سید الشهدا یک حادثه و واقعه نیست. پیشینه و پسینه دارد. مقدمه و موخره دارد. حداقل ماجرا این است که ما باید از جریان هجرت دوم یعنی شهادت امیرمومنان(ع) تاریخ را مرور کنیم و بدانیم و گرنه جریان عاشورا، جریان ناقصی خواهد بود. تاریخ سیدالشهدا(ع) را بدون دانستن تاریخ امام مجتبی(ع) و بدون داشتن نگاه دقیق به دشمنان سیدالشهدا(ع) معاویه، یزید و جریان اموی و بنیامیه نمیشود رقم زد. همچنان که زیارت عاشورا بدون این کلمات ناقص است. بدون آلابوسفیان و آلزیاد و آلمروان.
هجرت از مکه به مدینه، هجرت امیرمومنان(ع) از مدینه به کوفه و هجرت امام مجتبی(ع) از کوفه به مدینه. این سه هجرت تاریخی باید با هم دیده بشوند تا جریان عاشورا درست خودش را نشان بدهد.
ویکتور هوگو و کتابی برای امام حسین(ع)
حدودا پنج هزار کتاب در رابطه با سیدالشهدا(ع) نوشته شده است. از این میان، صد کتاب برگزیده هستند. یعنی دو و نیم درصد آثار مهم هستند. کتابهای دیگر یا مفید هستند اما مهم نیستند و یا نه مفیدند و نه مهم. اما نکته مهم تاسفآور این است که جمع آثار گذشتگان تا پایان قرن دهم درباره امام حسین(ع) 12 عنوان کتاب است. این مطلب یعنی فاجعه. هم کمکاری شده است و هم بیمبالاتی در نگهداری. چرا دهها کتاب مقتل در دسترس نیست.
به آثار بازاری میرسیم که سست و سطحی است و دخلی به تحقیق ندارد. بسیاری از آنها با چسب و قیچی فراهم آمده است. آثار بازاری در گذشته وجود نداشت و از هنگامی پدید آمد که از یک سو صنعت چاپ رواج یافت و از سوی دیگر مردم باسواد شدند. آنچه در این آثار دیده نمیشود توصیف درست، تحلیل علمی و نتیجهگیری منطقی است. بیهوده نبود که دانشوری چون محمدتقی جعفری آرزو کرده و گفته حاضر بودم تمام زندگیام را بدهم تا مردی چون ویکتور هوگو درباره امام حسین(ع) مطلب بنویسد.
«کتاب شناسی تاریخ امام حسین(ع)» آقای محمد اسفندیاری از نشر فرهنگیاب، در این زمینه کتاب خوبی است.
از توسل به تقرب
نکته دیگری که باید در هیات بر آن تاکید کرد اینکه، توسل مقدمه تقرب است. یا بهتر است بگوییم توسل باید مقدمه تقرب باشد. اگر این تقرب نیامد، روی توسل شک کن. اگر توسل مقدمه تقرب نباشد و با این دیده نشود، زمینه بروز خیلی از اتفاقات در فضای توسل میافتد. این ملاک، ملاک خوبی است که توسل، مقدمه تقرب است.
یکی از مشکلاتی که الان با آن مواجهیم، فاصله گرفتن هیئات و مجموعهها از مناجات است. کسانی که مسیر تقرب، یعنی ارتباط با خدا را درست فهمیدهاند و خواستند بفهمند، راه توسل را و عشق به توسل را و شوق توسل را بیشتر در وجود خودشان احساس کردند و بیشتر فهمیدند. شما در میان منبریها، مداحها و ذاکرها دقیقا میتوانید این نمونه را ببینید. کسانی که در میان اساتیدشان، اساتید مناجاتی و خراباتی داشتند اینها در زمینه توسل، حرفهای نشدند و همیشه آماتور باقی ماندند.
یکی از آسیبهای جریان هیأت، حرفهای شدن است در هیأت رفتن. استاد فاطمینیا میگفتند که بنده خدایی در حجرهای نشسته بود و کتابی را مطالعه میکرد. همین طور که داشت میخواند حالا در این کتاب چه بود ناگهان رسید به گوشهای از کتاب که نوشته بود هر کس ریش پهنی و سرکوچکی داشته باشد، علامت خنگی است. در تاریخ نقل میکنند که این بنده خدا برداشت و دستی به سرش زد دید خیلی سرش کوچک است، دست به ریشش زد دید خیلی پهن است. سرش را که نمیتوانست کاری کند. چراغی که آنجا بود را زیر محاسن مبارک گرفت که علامت خنگی را از خودش دفع و رفع کند. ریشش کامل سوخت. کنار کتاب نوشت این حرف مزخرف است. بچه هیأتی بعد از ده، پانزده سال میگوید تا ته خط هیأت را رفتهایم و خبری نیست. کجا رفتی؟ داخل کوچه بنبست سینه میزدی. توسل، مقدمه تقرب است.
نمک منبر
یکی از نکاتی که حتما در هیات باید به آن توجه کرد این است که روضه، نمک منبر است یعنی مزه آن نباشد، طعم ندارد. یک طلبه خوشذوق، کتابی از شهید مطهری منتشر کرده است به نام «مقتل مطهر». یعنی شهید مطهری که مقام معظم رهبری خود را شاگرد ایشان میداند، به مساله روضه و مقتلخوانی این همه تاکید داشته است. کدام یک از ما میتوانند بعدها مقتل متشر کنند؟ شهید مطهری آن موقع در حسینیه ارشاد که از جنس روشنفکری و دانشگاه بوده روضه میخوانده است. آیا شهید مطهری به روضه نگاه ابزاری داشته است؟ نه! روضه هدف و ملاک و معیار بوده است. روضه یک جریان عظیم تبلیغی است. این را فراموش نکنید که جریان دین، عاطفه و احساس صرفاً زمینه و بستر نیست، خودش یک بال است. اگر این بال بیفتد ما بیچاره هستیم. اگر فقط عاطفه باشد، بسیاری از خرافات و بدعتها و افراط و تفریطها پیش میآید.
تزریق با آمپول
یک نکته مهم دیگر در بحث هیات و مداحی آن است که ما خودمان تنها نیستیم که در کشتی بنشینیم و جای خودمان را سوراخ بکنیم. ما سوار یک کشتی هستیم که اگر جای خودمان را هم سوراخ کردیم، همه کشتی متأثر خواهد شد. نمیشود بگویی این دست، دست من است و این سر هم سر من است، تو چکار داری با دست و سر من؟ دست، دست خودت و سر، سر خودت نیست! مداحان باید مواظب سیدیهایی که از جلسات ضبط و پخش میشود باشند. فرهنگهای شهرهای مختلف را به زور آمپول نمیشود تزریق کرد. خطرناکترین ماجرایی که دارد در هیئتها اتفاق میافتد، ضبط شدن این برنامهها و تکثیر آن برای استانها و شهرستانهای دیگر بدون هیچ نظارت و بدون هیچ فرهنگسازی و فرهنگیابی و شناخت فرهنگها و مرز و بومها است.