ده پانزده سالی هست که با محسن آشنا شدم. به گمانم اولین دیدارمان به نشست چهارم جنبش دانشجویی عدالتخواه در زیرزمین یکی از مساجد مشهد بر میگرده. آن موقع من دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان بودم. اسلامزاده موسسه فرهنگی آرمان را داشت که کارش تولید و توزیع محصولات جبهه فرهنگی انقلاب از جمله سخنرانیهای حسن عباسی، رحیمپور ازغدی و ...بود. قبل از دیدن خودش محصولات موسسهاش بدستم رسیده بود و الحق آنموقع مثل آرمان نداشتیم که بطور حرفهای در این زمینه کار کند.
محسن خونگرم خودمانی و با لهجه شیرین مشهدیاش دلنشین بود. خیلی زود به واسطه گرفتن دیگر محصولات آرمان با او ارتباط گرفتم.
فاصله دیدارهامون هم به برنامهها و نشستهای جنبش میرسید.
اولین باری که محسن را دوربین به دست دیدم نشست جنبش در زابل بود.
محسن از برنامهها و گعدههای دانشجویی و دیدار دانشجویان از مناطق محروم و... فیلم میگرفت. بعدها فهمیدم که قرار بوده از آن نشست یک مستند تهیه کند که گویا به سرانجام هم نرسیده.
محسن اسلامزاده وارد عرصه مستندسازی شده بود و گه گاه اخبار تولید فیلمهایش بگوش میرسید.
سال ۸۵ که از مقطع کارشناسی فارغالتحصیل شدم از آنجایی که به سینما و فیلمسازی علاقمند بودم و خودم رو صاحب دغدغه میدانستم در این زمینه برای حضور جدی در این عرصه نیاز به مشاوره داشتم. در یکی از سفرها به مشهد سراغ اسلام زاده را گرفتم, او مرا به دفتر آرمان دعوت کرد. ساعتی گپ و گفت داشتیم و بعد او که باید به مجلس دامادی یکی از رفقایش میرفت مرا آنجا با رایانه و آرشیوش تنها گذاشت و گفت هرچه دوست داری بردار!
واقعا کداممان همچین روحیهای داریم که بیدریغ اطلاعات و داشته هایمان را به اشتراک بذاریم؟! بعدها که از آوینی بیشتر خواندم و شناختم این روحیه در او نیز مشهود بوده گویا.
محسن مرا تنها گذاشت و در آن خلوت شب من ماندم و دنیایی از فیلمها و کلیپها.
چه شب خاصی بود برای من! ساعتی همراه با «کاغذهای بیجواب» که برای اولین بار آنجا دیدم گریستم. با «من از کوه گله دارم» با سید ابراهیم اصغرزاده آشنا شدم,
قسمتهایی از مستند «مرتضی و ما» را آنجا دیدم و...
صبح که اسلامزاده برگشت من هنوز پا سیستم بودم و تشنهتر! ...
محسن هر روز پیشرفت کرد و مشهورتر شد اما هر وقت که دیدمش همانطور خودمانی و خونگرم.
کارهای اسلامزاده خاص خودش هست.
«تنها میان طالبان» را که دیدم حدس زدم واکنشهایی به همراه خواهد داشت. چراکه با نگاه و قرائت رسمیای که در ذهن ما ساخته شده از طالبان خیلی همخوان نیست. او حتی در بین طالبان هم دنبال نقطه مشترک میگردد! کاری که باید بزرگان و مصلحان دینی انجام دهند تا بجای آنکه مذاهب و قرائتهای مختلف از اسلام، سینههای هم را نشانه بگیرند به تعامل و گفتگو بپردازند.
همین نگاه او در «اهل سنت ایران» که بیش از یک میلیون بار در یوتیوب بازدیدکننده داشته نیز وجود دارد.
«تنها میان طالبان» به دلیل دیدگاه متفاوت کارگردان، آنچه در رسانههای غربی به شکلی دیگر روایت میشود را به چالش کشیده است. او با نگاهی دیگر، تلاش میکند تا واقعیت را به تصویر بکشد و آن را ارائه کند و ما آگاهی داریم که فیلمساز در حال بازآفرینی حضور ذهن خویش در آن مورد [طالبان] است.»
این عبارتی است که جشنواره آتن در توصیف اثر اسلام زاده بیان کرده و به این دلیل جایزه بهترین مستند بلند را به آن اهدا کرده است. گویا این نگاه کلیشهای به طالبان در آن سوی زمین هم برقراره و کار یک مستندساز حرفهای کاربلد شاید شکستن همین کلیشهها باشد.
منتقدین وقتی به یک اثر هنری میرسند بلافاصله آنرا به وادی فرم و محتوا میکشانند و از این منظر شروع به اظهار فضل میکنند غافل از این اندیشه که پانزده روز تنها میان طالبان زندگی کردن یعنی چه؟! من شاید از «قیام صحرا» خوشم نیامده باشه ولی میفهمم خطر کردن و دوربین رو دست به لیبی پر آشوب بعد از قذافی رفتن یعنی چه! یا وقتی جسارت میکنی و به خط اول نبرد با داعش در عراق میروی و ترکش نوش جان میکنی و قصه تو و فرمانده ناتمام میماند یعنی چه! گرچه او آنجا هم «به دنبال صلح» میگشت.
«تنها میان طالبان» او این روزها به مصر و روسیه هم میرود. دیگر آقا محسن اسلام زاده یک فیلمساز بینالمللی اگر نگیم مولف، صاحب نگاه مستقل شده ولی همچنان خودمانی و دوست داشتنی. این نگاه متفاوت محسن را میتوان در پرداخت به مسائل مهاجرین افغان در تولید مجموعه «وطندار» به وضوح دید.
برای این دوست دوست داشتنی آرزوی توفیق روزافزون دارم و امیداوارم هر ساله آثار پیشرو در سطح داخل و بینالملل از ایشان ببینیم.