تاریخ انتشار: 08:37 - 29 مرداد 1399
کد خبر: 219639
روایتی از یک روز عجیب:

کتابخانه سیار در تاکسی اینترنتی/ راننده ای که زودتر از مسافر رسید!

راه طولانی بود. ولی نفهمیدم چطور گذاشت. ماشین سبک می‌رفت. نه ترمز یهویی. نه سبقت و نه لایی. راننده با آرامش می‌رفت و می‌گفت. از فداکاری‌های بزرگ شهدا. و از زندگی کوچک خودش. از خانمش که واسه کمک خرج خونه بافتنی می‌بافت و قیمت کامواش باز دوبرابر شده بود.