گروه جهاد و مقاومت حلقه وصل - این مطلب را بارها از اشخاص مختلف شنیدهایم که دهه پنجاه و شصت دورانی بود که نوجوانان و جوانان آن دوره با توجه به انقلاب و جنگی تحمیلی هشتساله زودتر از سن خود بزرگ شدند. شاید این مطلب درست باشد اما واقعیت این است که خود نوجوان و جوان این روحیه را دارد که دنبال شور و نشاط باشد. نوجوان و جوان سرش را در مقابل هرکسی بهراحتی خم نمیکند. دنبال ماجراجویی است. تاریخ میتواند گواه خوبی برای این مطلب باشد. کتاب تاریخ را وقتی ورق میزنیم پر است از وقایعی که جوانان پرشور برای رسیدن به هدف خود جان خود را فدا کردهاند. اما آنچه مهم است هدف است. همان هدفی که معمولاً رهبران آن را تعیین میکنند. و چه رهبرانی که از این شور سو استفاده کردند.
کتاب تسخیرشدگان نوشته خانم مینا شائیلوزاده، بر اساس همین نگاه نوشتهشده است. ماجرا به اوایل دهه شصت برمیگردد. بهار دختر نوجوانی است که برگهای از جیب برادرش روزبه پیدا میکند و آن برگه او را وارد ماجرایی پر افتوخیز میکند. او بعد از رمزگشایی از برگه متوجه میشود روزبه عضو سازمان مجاهدین شده است. او این مطلب را از مدیر مدرسه میشنود. بهار با صحبت کردن با مدیر و مواجه با اتفاقهایی از سازمان شناخت کافی را پیدا میکند. سازمانی که هنوز آن زمان باطنش برای خیلی از مردم ناشناخته است و بهمرور با کشتاری که در کوچه و خیابان راه انداختند ماهیتشان آشکار میشود. خواننده از همان ابتدا وقتی کتاب را به دست میگیرد با بهار همراه میشود و قدمبهقدم وارد ماجرایی پر تعلیق میشود. ماجرایی که با باز شدن گرهای گره دیگر پدیدار میشود و این توالی تا انتهای رمان ادامه دارد و لحظهای از اوج نمیافتد. نقطه قوت دیگر رمان، نوجوان فهم بودن قصه است. نویسنده با داستان خود یک شناخت مقدماتی از سازمان مجاهدین برای نوجوان ارائه میکند.
البته باید به این مطلب هم اشارهکنیم که طرح جلد مناسب نوجوان نیست و شایسته بود که نشر طرح جلد مناسبی برای این کتاب پر کشش انتخاب میکرد.
شخصیتپردازی قابل قبولی از سوی نویسنده در این رمان شاهد هستیم. مخاطب بهار دختر دبیرستانی را درک میکند. همان دختری که دهه شصت در دبیرستان درس میخواند. با همان شوخیها و سرگرمیها دختران دبیرستان. اصل غافلگیری در رمان نویسنده جوان بهخوبی ملموس است. طنز پنهانی با حضور پیرزن فضول با لهجه اصفهانی از خستگی خواندن داستان میکاهد. در کنار همه این موارد انتخاب جایی غیر از تهران برای روایت این داستان است.
مینا شائیلوزاده با تسخیرشدگان به نکته ظریف روانشناسی اشاره کرده است. نوجوان و جوان از لحاظ روانشناسی روحیه پرنشاط و با تحرک هستند. اعضای سازمان مجاهدین اکثراً جوان و نوجوان بودهاند. نوجوان و جوان پرشور آن دوران تحت تبلیغات مسموم سازمانی قرار گرفتند که با شعارهای قشنگ خود، خود را ناجی خلق معرفی میکردند. البته این سوءاستفاده از شور جوانی و نوجوانی چیزی نیست که فقط در آن دوران اتفاق بیفتد. بلکه باگذشت زمان دو طول انقلاب افرادی آمدند و از همین شورونشاط جوانی در مسیر اهداف خود استفاده کردند و چه جوانهایی قربانی همین سیاستمداران شدند. ماجرای کوی دانشگاه سال ۷۸ یا فتنه ۸۸ از بارزترین مصادیقی است که بعد از فتنه سال ۶۰ اتفاق افتاد. اما آنچه در سازمان برجسته بود این بود که اگر کسی وارد این مسیر میشد وقتی به خود میآمد کار از کار گذشته بود و اگر میخواست توبه کند باید یا با ماهیت دیگری زندگی میکرد یا اینکه توسط سازمان تسویه میشد یا باید تا آخر مسیر میرفت.
شائیلوزاده نویسنده جوانی است که با خلق شخصیت بهار و واردکردن او به ماجرایی تاریخی سعی خود را کرده تا پرده از نقاب سازمان مخوف مجاهدین بردارد. او تا حدود زیادی توانسته با توجه به شرایط ویژه مخاطب نوجوانش این کار را بهخوبی انجام دهد ولی آنچه اهمیت دارد با یک گلبهار نمیشود. امید است باقی نویسندگان هم بهضرورت دراماتیزه کردن انحراف سازمان مجاهدین و دیگر دشمنان مردم بی برده و شاهد چاپ ده ها رمان ازایندست باشیم.
*مرتضی احمر/ نویسنده