به گزارش حلقه وصل، محمدرضا کائینی در کانال تلگرامی خود نوشت: اردشیر زاهدی در این روزها، مانند کسی است که می خواهد چیزی را فریاد کند، اما از سوی دیگر نمی تواند در گفت و گوهای رسمی، همه چیز را هم روی دایره بریزد یا جزئیات بسیاری از قضایا را باز گوید! تکیه کلامش در خلال این بحث ها این است که: "دهان مرا باز نکنید!" همه می دانند که او و پدرش، در عداد بازکنندگان پای آمریکا به ایران، به مفهوم موسع این عبارت بوده اند و ایضا کمتر کسی مانند خود اردشیر، با رجال سیاسی، اقتصادی و حتی هنری آمریکا پالوده خورده و حتی با آنان مراودات نزدیک و آمد و شُد خانوادگی پیدا کرده است.با این همه جای این پرسش است که او در پی این بُر خوردن دهها ساله، از چه چیز بیم دارد که در نود و چهار ساله گی آن را به هر بهانه ای فریاد می کند؟ (نگاه کنید به آخرینِ آنها در مصاحبه دیروز چهارشنبه سی و یک اردیبهشت با روزنامه جام جم). به این پرسش می توان دو پاسخ داد.یکی به سبک دایی جان ناپلئون های وطنی که: طرف در صدد باز پس گیری املاک مصادره ای خود یا مُردن در ایران است که البته منطقی است سخت لَنگان! چه اینکه اردشیر نه معطل و نیازمندِ اموال برجای مانده خود در اینجاست و نه حتی در این سنین-که پائین آمده از چند پله، برایش به قیمت زمین خوردن و شکستن کتف و تحمل بخیه های مختلف تمام می شود-آمادگیِ وزر و وبال مهاجرت را دارد!
سویه دیگر ماجرا اما، منطقی تر به نظر می آید.او سالیان دراز شاهد تحمیل و استیلای آمریکا و انگلیس بر این مُلک بوده و جوانبی در پرده از آن را، در ذهن دارد که بسا از آنها را هنوز باز نگفته است.هم از این روی است که این قلم دو جلد خاطرات نشر یافته از وی را چندان جدی نمی گیرد و یا دست کم بخشهای نانوشته یا منتشر نشده آن را، مهمتر از آنچه عرضه شده می بیند.البته سیر کلی سلطه انگلیس و آمریکا بر این دیار را همه گان می دانند، اما یحتمل او در جزئیات قضایا، شاهد داستان ها و ماجراهایی بوده که پس از سال ها، تداعی آن ضمیر و وجدان وی را به درد می آورد.
و کلام آخر این قلم خطاب به نهادهای رسمی تاریخ پژوهی کشور و برای چندمین بار، آن است که بودن وی را قدر بدانید و برای ثبت دانسته هایش بکوشید، پیش از آنکه زمان را از دست بدهید.
تصویر فوق از آلبوم شخصی زاهدی است که او را در گفت و گو با هنری کیسینجر در حضور محمدرضا پهلوی نشان می دهد.