سرویس نقدهنری_مصطفی رزاقی: هاتف علیمردانی سازنده فیلم های «راز دشت تاران»، «یک فراری از بگبو»، «مردن به وقت شهریور» و «به خاطر پونه» که حواشی زیادی هم در زمان اکرانش داشت امسال «کوچه بینام» را راهی جشنواره فجرکرده است.
«کوچه بینام» دست پری از لحاظ بازیگر دارد: فرهاد اصلانی، فرشته صدرعرفایی، امیر آقایی، باران کوثری، پانتهآ بهرام، ملیسا ذاکری، ستاره پسیانی. این فیلم که در همین روزهای ابتدایی جشنواره جزء برترین فیلمها از دید تماشاچیان قرار دارد، ابتدا با نام «مشرف به کوچه بینام» پروانه ساخت گرفت و در خلاصه داستان آن آمده است: داستان دو خانواده است که در همسایگی هم در جنوب تهران زندگی میکنند و تفاوتهای فکری آنها باعث ایجاد تنش و بحران میشود ...
بینندهی«کوچه بینام» بیش از اینکه دغدغه پیش بینی ادامه داستان را داشته باشد مجذوب بازی خوب بازیگران آن میشود. فیلمی پرشخصیت که وقت برای پرداخت کافی همه شخصیتها نمی گذارد و حتی اصل سیر داستان خود را گم میکند. در واقع حواشی و قصه های فرعی فیلم به سیر اصلی آن غلبه کرده و حتی گره اصلی داستان به خوبی بیان نمیشود.
اگر گره داستان را كشته شدن يا زنده ماندن شخصيت اصلي فيلم يعني «حميد» بدانيم و اينكه قبل از رفتن، مادرش چه به او گفته كه با حالتي پرخاشگونه از خانه بيرون رفته، شايد این موضوع به تنهایی دلیل خوبی برای پيش رفتن قصه نباشد كه دست بر قضا اين گونه هم هست. شاخههای فرعی داستان هم گمراهی بیننده را دوچندان میکند: چه نیازی به این است که پسرک بازیگوش خانه در داخل چاه بیافتد و یا دختر دم بخت و دانشجوی خانه با مردی که حداقل ده سال از خودش بزرگتر است رابطه داشته باشد در صورتی که نه چیزی به داستان اضافه میکند و نه کم!
از طعنههای فیلم به مسائل مذهبی هم نمیتوان به سادگی گذشت. داستان طوری روایت میشودکه بیننده به جلسه مذهبی در داخل مسجد و یا نماز سریع پدر خانواده در کنار سفره بخندد یا در جای جای فیلم قصه تکراری خانوادههای مذهبی «بدبخت» تکرار میشود. مادر خانه با کفن بر روی تخت میخوابد و تلقین برای خود پخش میکند. نماز، مسجد، صدقه و حجابش ترک نمیشود ولی کاری با حجاب و رفتار بد دختر دانشجوی خود ندارد. تا جایی که او را در داخل ماشین پسری غریبه میبیند و تنها به بحثی کوتاه با دختر و گزارش رفتارش پدر اکتفا میکند و در طول فیلم هم دچار تغییر نگرش میشود و بعد از معرفی دختر به دوستان مذهبی خود میگوید: «هرکسی را داخل قبر خودش می گذارند و ما هرچیز که باید یاد میدادیم دادیم!»
انتهای فیلم بیننده ناگهان متوجه میشود، داستان گره بزرگ دیگری داشته که تا به حال در طول فیلم مطرح نبوده و با سوالاتی فراوان از گرههای فرعی همچون سرنوشت «حمید» گمشده، رابطه دختر خانه با مرد غریبه، جنون یا راستگویی «فروغ»، عکس العمل دیگران در مقابل راز پنهان و... رها میشود.