
20 فروردین سالروز شهادت چهره واقعی هنر انقلاب اسلامی است. شهیدی که توسط مرادش سیدشهیدان اهل قلم نام گرفت. همزمانی این روز با شب نیمه شعبان، بهانه خوبی است تا نگاهی کنیم به دیدگاههای شهید سیدمرتضی آوینی در باب آینده جهان و ظهور امام عصر(عج).
آوینی از چند دهه قبل به پیشگویی و تحلیل وقایع امروز و ارتباط آنها با ظهور نشسته است و این نشان از نگاه ملکوتی و اندیشه ژرف کسی است که پردههای ظواهر را دریده و جرعه ای از حقیقت نوشیده است.
انتظار و مبارزه
شهید آوینی مکتب انتظار را مکتب مبارزه می داند و این را از بزرگمرد عرفان و عشق و مبارزه آموخته است و اوست که درست این درس را از خمینی کبیر فراگرفته است. او در مقالهای که همزمان را عروج روح خدا می نویسد بر این مساله تاکید می کند که: «یک بار دیگر این مهدی است که در حجاب غیبت رفته است. دست ما اگر به نخل بلند وجود او نمی رسد، دست خمینی که می رسید. او آمد تا معنای «انتظار» را به این امت بیاموزد، در آینه وجود خود که اسوه مصادیق منتظران بود؛ و اکنون دیگر دور افلاک را مرادی نیست جز آنکه منتظر مهدی باشد. امام«ره» به ما آموخت که «انتظار در مبارزه است» و این بزرگترین پیام او بود، و پس از او، اگر باز هم امیدی ما را زنده می دارد همین است که برای ظهور آخرین حجت حق مبارزه کنیم.» (آغازی بر یک پایان، نشر ساقی، ص 7)
فجر بیبامداد
آوینی یک گنجینه آسمانی کشف کرده و هر بار بخشی از این گنجینه را برای مخاطبانش به نوشته تبدیل می کند. بخشی از گنجینه همان دیدگاه آخرالزمانی است که کسی چون آقامرتضی می تواند بوی یار را از وقایع روزگار خودش استشمام کند. او فجر انقلاب اسلامی را به دلیل پیوند با مساله ظهور، بیغروب می داند: «چه روزگار شگفتی! تاریخ آینده کره ارض، بارور حوادثی بس شگفت است، حوادثی که مجد و عظمت جهانگیر اسلام را در پی خواهد داشت و این همه را تنها کسی درمی یابد که منتظر است و بوی یار را از فاصله ای نه چندان دور می شنود و هر لحظه انتظار می کشد تا صدای «اناالمهدی» از جانب قبله بلند شود و او را به سوی خویش فرا خواند. هیبت آنکه خواهد آمد و انتظار انسان را پایان خواهد داد از هم اکنون همه قلبها را فراگرفته است. انقلاب اسلامی فجری است که بامدادی در پی خواهد داشت.» (کتاب گنجینهی آسمانی / ص 63)
ما مرده و شما زنده
شهید آوینی بر اساس آموزه های دینی و انقلابی هم قائل به مبارزه همیشگی میان حق و باطل در طول تاریخ است و هم می داند که پیروز این صحنه چه کسی است. به همین دلیل هم با خیال راحت، با همگان به محاجه برمی خیزد و پیروز میدان مبارزه را از قبل، پیشگویی می کند. همچون کسی که صحنه حوادث آینده را دیده و خیالش از نهایت این مقابله راحت است. «خلاف آنکه بسیاری می پندارند، آخرین نبرد ما – به مثابه سپاه عدالت- نه با دموکراسی غرب که با اسلام آمریکایی است. که اسلام آمریکایی از خود آمریکا دیرپاتر است، اگرچه این نیز ولو « هزارماه» باشد به یک «شب قدر» فروخواهد ریخت و حق پرستان و مستضعفان وارث زمین خواهند شد. حتی اگر هیچ برهان دیگری در دست نداشتم، ظهور انقلاب اسلامی – و بهتر بگویم، بعثت تاریخی انسان در وجود مردی چون حضرت امام خمینی(ره)- برای من کافی بود تا باور کنم که عصر تمدن غرب سپری شده است و تا وضع موعود که انتظار اوست ، فاصله چندانی باقی نمانده است.
نتیجه نهایی را باید در سرنوشت موعود جهان جستجو کرد. ما مرده و شما زنده. خواهیم دید که بالاخره چه کسی پیروز خواهد شد و چه کسی زمین را به ارث خواهد برد؟ حق یا باطل، امام حسین علیه السلام یا یزید، حزب الله یا صدام، حضرت امام و یا غرب و شرق، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف یا دجال.
ما به وعدههای خدا یقین داریم که «ان الارض یرثها عبادی الصالحون» این ماییم که زمین را به ارث خواهیم برد.» (مقاله «دولت پایدار حق فرا می رسد»)
سخت میگذرد
شهید آوینی نگاهی دقیق به آینده دارد و مسیر ادامه تاریخ را مسیر پیوستن عاشقان تازه موعود به کاروان انتظار می داند. انتظاری که هویت واقعی آینده بشریت است و دیری نمیپاید که منتظَر رخ بنماید. آقامرتضی زلزله نابودی غرب و غربباوران را از حالا احساس میکند: «در ميان بيداردلان سراسر كره ارض هستند بسا دلدادگاني كه اين عهد تازه را دريافته اند و به خيل منتظران موعود پيوسته اند. منتظران موعود اهل مبارزه اند و مي دانند خلوص عشق موحدين جز به ظهوركامل نفرت از مشركين و منافقين ميسر نخواهد شد اما از آن فراتر اهل ولايت و اطاعتند و انتظار مي كشند تا فرمان چه در رسد. بسيجي خود را در نسبت ميان مبدا و معاد مي بيند و انتظار موعود با اين انتظار هويت تاريخي انسان را بازيافته است و خود را از روزمرگي و غفلت ملازم با آن رهانده. او آسايش تن را قرباني كمال روح كرده است و خود را نه در روز و ماه وسال و شهر و كوچه و خيابان كه در فاصله ميان مبدا و موعود تاريخ بازشناخته است.
بوي ظهور در شامه جهان پيچيده است. صداي گامهاي كسي كه آمدني است در گوش گيتي طنين افكنده است. آينه ها تمام قد، به صيقل زنگارهاي خويش ايستاده اند، طلايهدار نرگس انتظارند و ظهور فرزند عشق و مهرباني را لحظه مي شمرند.
سروها بيقرار سرك مي كشند و خط افق را پيوسته دوره مي كنند. بيدها كمرهاي خميده از انتظار خويش را راست مي كنند تا بلكه اولين طليعه هاي فجر را بتوانند ببينند. آنان كه الفباي ظهور نخوانده اند، گمان مي برند كه بناي الحاد شرق، كاخ شرك غرب را محكم مي كند، غافل از اين زلزله با تماميت استكبار درآويخته است و شرق و غرب نمي شناسد .اين زلزله بناست كه سدهاي ستم را بشكند، دره هاي فاصله را پر كند و برج و باروي غلو و استكبار را از ميان بردارد. آري! تا درخت انتظار كهنه نشود، ميوه فرج نميرويد و اكنون عطش ظهور، لبهاي همه مظلومين جهان را كويري كرده است .
اما ...
اما اين لحظه هاي آخر انتظار هميشه سخت مي گذرد، اين ثانيه هاي مشرف به ظهور چه كندتر عبور مي كنند. و ... (سخت ) و (شيرين) يعني همين، يعني در آستانه ايستادن معشوق. خداوند اين چشمان خسته ما را به ظهور عزيزش و عزيزمان روشن كند انشاءالله.»