سرویس جهان حلقه وصل - در قسمت اول گفته شد که سعود السبعانی، در کتاب «عربده کش ریاض» تلاش می کند، به تبیین زوایای تاریک و ناگفته های زندگی «سلمان بن عبد العزیز»، پادشاه کنونی عربستان و فرزندش، «محمد بن سلمان»، ولی عهد این کشور بپردازد.
همچنین در قسمت اول زندگینامه ی پادشاه عربستان، گوشه ای از دوران کودکی ملک سلمان، لشکر خواهران و برادران تنی و ناتنی، بخشی از پیشینه پدرش (عبد العزیز) و مادرش (حصه السدیری) و اینکه چگونه مادرش بین پدرش و عمویش دست به دست می شد و انتصاب ملک سلمان به امارت ریاض در ۱۹ سالگی، استعفا از این مقام و ۳ سال بعد انتصاب مجدد در همین منصب روایت شد.
و حالا ادامه داستان:
«سلمان» تا سال ۲۰۱۱ بدون تغییر سمت یا ارتقای منصب، امارت ریاض را در دست داشت. تا اینکه در این سال برادر بزرگترش «سلطان» در اثر سرطان پروستات فوت می کند. سلطان در زمان مرگ، سمت وزیر دفاع را در اختیار داشت و بالطبع با مرگ وی، این سمت به «سلمان» می رسید.
اما پذیرش مجدد امارت ریاض توسط «سلمان» نشان داد که او به این ضرب المثل معروف رسیده که «سرکه نقد به از حلوای نسیه» است. به همین دلیل به امارت ریاض راضی شد و تصمیم گرفت، دیگر دست به دامان برادران بزرگتر و با نفوذش برای دست و پا کردن سمتی دیگر برایش نشود و با آنچه از منصب امیری ریاض به دست می آورد، به زندگی خصوصی و اجتماعیش سر و سامان دهد.
در این سال ها بود که بد مستی ها و عربده کشی های «سلمان» از پرده بیرون افتاد. در طول این سال ها «سلمان» بی پروا شراب می خورد، مست می کرد و از خود بی خود عربده می کشید. کار به جایی رسید که به مشروب اعتیاد پیدا کرد. اما ترس از اینکه مبادا خبر به گوش «مفتی های وهابی» برسد و آنها ملک سعود را وادار به گرفتن امارت ریاض از وی کنند، باعث شد، تا اندکی از شراب خواری و بد مستی هایش بکاهد.
علاوه بر شراب خواری «سلمان»، طی این سال ها پای به دنیای «زنان» و «روابط نامشروع» هم گذاشت. اما به حکم موقعیتش سعی می کرد، این امر پنهان و مخفی بماند. به ویژه آنکه فضای محافظه کارانه و مذهبی ریاض، با کوچه، پس کوچه های گِلیش و مردمان فقیر و مستمندش اجازه چنین روابطی را نمی داد.
در آن زمان چیزی به نام هواپیماهای سلطنتی و سفرهای تفریحی مصر و لبنان و مغرب، سیاحتگاه ها و کاخ های آل سعود در داخل کشور و خارج آن در کازابلانکا و سکوره و ماربلا نبود. رویاهای شاهزادگان سعودی در آن زمان کوچک و سقف خواسته هایشان پایین بود. طوری که از مرزهای «نجد» فراتر نمی رفت. چون ثروتی برای هزینه کرد چنین تفریحات و تفنن هایی نبود.
لذا، انحرافات اخلاقی «سلمان»، از جمله داشتن روابط نامشروع به محیط کوچک پیرامونش محدود می شد. همین باعث شد، خیلی زود رابطه او با «زنی هرزه» بر سر زبان ها بیفتد. طوری که همه در ریاض درباره این رسوایی حرف می زدند. حتی کار به جایی رسید که اشعاری در مزمت و نکوهش این رذالت «سلمان» نیز سروده شد.
تا وقتی این رابطه ادامه داشت، آن زن تنها از آن «سلمان» بود و کسی اجازه نداشت، به او نزدیک شود یا مزاحمتی برایش ایجاد کند. او را به خیمه «سلمان» می آوردند، تا آرامش روحی و روانیش را فراهم کند. «سلمان» در تمام این مدت شراب می خورد، مست می کرد و عربده می کشید، بدون اینکه کسی مزاحمتی برایش ایجاد کند.
این باعث شد، «سلمان» دوباره به مشروبات الکلی معتاد شود، آن قدر می خورد که چند روز گیج و منگ بود. همچنین خیلی زود اطرافش را افرادی دائم الخمر، زن باره و فاسد گرفتند که به پشتوانه او دست به هر بی اخلاقی می زدند.
** رسوایی ییلاق «معیزیله»
یکی از مهمترین حوادث این دوره از زندگی «سلمان» رسوایی معروف به ییلاق «معیزیله» بود که نه تنها صدای آن در تمام ریاض پیچید، بلکه پیامدهایش تا سال های سال دامنگیر او بود. ماجرا یکی از دختران منطقه «درعیه» باز می گردد که قرار بود، به چادر «سلمان» در منطقه ییلاقی «معیزیله» در شرق ریاض آورده شود.
خیلی زود خبرهای ضد و نقیضی در این باره پیچید. درحالی که برخی خبرها می گفتند، «سلمان» دختر را از خانه اش دزدیده، خبرهای دیگر، عنوان می کردند که آن دختر با «سلمان» از قبل قرار و مدار داشته و در قبال دریافت مبلغی به میل خود به چادرش سلمان آمده بود.
وقتی خبر به گوش خانواده دختر رسید و متوجه ناپدید شدن وی شدند، مسئولان محلی را از موضوع با خبر ساخته و گفتند که کسی او را دزدیده است. این سرآغاز رسوایی بزرگی شد که اگر بار آن را کس دیگری بر دوش نمی کشید، بی تردید «سلمان» را تا آستانه سقوط پیش می برد.
«سلمان» که حساب کار را کرده بود، از یکی از افراد حلقه بسیار نزدیکش می خواهد، مسئولیت این رسوایی را برعهده بگیرد. به این ترتیب، یکی از دوستان نزدیکش بار آن رسوایی را بر دوش کشیده و به خاطر آن بهای بسیار سنگینی از جمله آبرو و اعتبار خود و خانواده اش را پرداخت می کند، طوری که مجبور به ترک ریاض و مهاجرت از عربستان می شود.
در این میان «سلمان» نقش «شریک دزد و رفیق قافله» را بازی می کرد و اگر «محمد بن ابراهیم»، مفتی وقت عربستان وارد قضیه نمی شد و «سعود بن عبد العزیز»، پادشاه وقت عربستان او را مامور تحقیق در این قضیه و بازرسی از اردوگاه «سلمان» نمی کرد، معلوم نبود، چه بر سر «سلمان» می آمد.
** عربده کش ییلاق معیزیله
گفته شد، «سلمان» در منطقه ییلاقی «معیزیله»، اطراف ریاض برای خود اردوگاهی دایر کرده بود، تا آنجا با دوستان نزدیکش خود خلوت کند و به دور از چشم هیأت امر به معروف و نهی از منکر به کارهای نامشروع و غیر اخلاقی خود بپردازد.
به این ترتیب، این اردوگاه به دور از چشمان کنجکاو اهالی ریاض و هیأت امر به معروف به مرکز زن بارگی و شراب خواری و عربده کشی و بدمستی «سلمان» تبدیل شده بود و از آنجا در آن زمان «سلمان» گزینه های چندانی برای تفریح و تفنن این چنینی خود نداشت، لذا تلاش می کرد، از داشته هایش تا جای ممکن و به دور از فضای محافظه کار سنگین حاکم بر ریاض بهره ببرد و احداث این اردوگاه ییلاقی یکی از گزینه های محدود و اندک بود.
«سلمان» در این اردوگاه با افرادی از حلقه ی نزدیکش آزادانه هر آنچه می خواست می کرد و بیش از هر چیز شبیه پدرش، ملک عبد العزیز در اقامتگاهش در کویت بود.
حلقه نزدیک اطراف «سلمان» را معمولا فرزندان شیوخ قبایل و عشیره های بیابانگرد صحرای نجد تشکیل می دادند و «برادر» یا «داداش» خوانده می شدند و به عنوان رفیق و پیشکار و راز دار به امرای سعودی خدمت می کردند. هر امیر نیز سعی می کرد، افرادی در حلقه پیرامونش باشند که با روحیات او سازگار باشند و علاوه بر فرمانبرداری، وفاداری و رازداری، او را در هر شرایطی و هر کاری از جمله عیش و نوش ها و مشکلات و گرفتاری هایش همراهی می کردند.
«فلاح بن سلطان آل حثلین» یکی از این افراد بود که در حلقه مقرب «سلمان» بود. او از نوادگان شیخ «راکان بن فلاح آل حثلین»، امیر منطقه «عجمان» بود.
از قضای روزگار جد «فلاح» به دست «فیصل بن ترکی آل سعود»، جد دوم «سلمان» به قتل رسیده بود و دست سرنوشت نواده مقتول، به یکی از نزدیکان نواده قاتل تبدیل کرده بود.
در واقع قبیله عجمان با خاندان سعود دشمنی و خصومت دیرینه و شدیدی داشتند و همین باعث شده بود، بارها با آنها وارد جنگ شوند. ریشه این اختلاف به شکست «محمد عبدالوهاب» از قبیله «مکرم» نجران که به یاری قبیله عجمان در نبرد «الحائر» آمده بودند، باز می گردد و تا روزگار «ملک عبد العزیز» پدر «سلمان» ادامه می یابد.
در این دوره قبیله العجمان موفق می شود، در نبرد «کنزان» ملک عبد العزیز را از ناحیه شکم زخمی کنند و «سعد»، برادر کوچک عبد العزیز را به قتل برسانند.
عبد العزیز با زیرکی و به جای ادامه دشمنی با ابزار ازدواج با دختران شیوخ قبیله عجمان و ایجاد رابطه خویشاوندی توانست، این خصومت را از بین ببرد و باب مراوده با آنها را باز کند و سهم «سلمان» از این تلاش ها فلاح بن سلطان بود که در رسوایی ییلاق معیزیله قربانی «سلمان» شد و بار آن رسوایی بزرگ را با حراج کردن آبرو و حیثیتش تا پایان عمر بر دوش کشید.
این رسوایی و برعهده گرفتن آن از سوی «فلاح بن سلطان» پیامدها و بازتاب های بسیاری بر زندگی «سلمان» داشت که از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
یک: این قضیه، بعدها باعث ازدواجی مصلحتی در خانواده «سلمان» برای جلب فلاح بن سلطان شد که حاصل آن «محمد بن سلمان» بود.
دو: آنچه در اردوگاه «سلمان» در معیزیله رخ داد، موضوعی رایج و متداول بود. چون از برنامه های ثابت ییلاق معیزیله بود. در این بین اگر خانواده آن دختر بینوا، به نبودش در خانه پی نبرده بودند، خبر ناپدید شدنش در ریاض نمی پیچید و پای شیخ محمد ابراهیم و هیأت امر به معروف رسیدگی به قضیه باز نمی شد.
به نظر می رسد، نقشه بردن آن دختر به درستی پیاده نشده بود، موضوعی که باعث شد، خانواده متوجه ناپدید شدنش شوند و آن رسوایی را رقم زد. براساس برنامه قرار بود، وی پس از گذراندن شب با «سلمان» صبح روز، باز بدون اینکه خانواده متوجه شوند، به خانه باز می گشت.
اما پی بردن خانواده به ناپدید شدن دخترشان باعث می شود، موضوع را به مسئولان امر اطلاع داده، خواستار پیگیری شوند. از آنجا که آدم ربایی در آن زمان در ریاض متداول نبود، لذا پای شیخ محمد ابراهیم، مفتی عربستان و ملک سعود را به آن باز کرد.
ورود مفتی عربستان و ملک سعود به قضیه، «سلمان» را به شدت وحشت زده کرد. او تصور می کرد، با پرداخت مشتی پول به خانواده بینوای آن دختر قضیه را حل و فصل می کند. آنها موضوع را قبول خواهند کرد و دخترشان را به کنیزی او در خواهند آورد و قضیه پایان می یابد.
اما حالا همه چیز تغییر کرده بود. موضوع به آدم ربایی، تعرض به ناموس، تحت پیگرد بودن آدم ربا و اجرای حد تبدیل شده بود. «سلمان» وحشت زده از فلاح بن سلطان می خواهد، با دختر در اردوگاه بماند.
«سلمان»، دختر را از نقشه مطلع می کند و مقرر می شود، بگوید، به خواست خود و به خاطر علاقه ای که به فلاح بن سلطان داشته خانه را ترک کرده و هیچ قضیه ی آدم ربایی در کار نبوده است. بعد از آن هم «سلمان» با وساطت و پا درمیانی مانع اجرای حکم قتل تعزیری علیه فلاح بن سلطان می شود.