به گزارش حلقه وصل، در سال های اخیر که کتب خاطرات و تاریخ شفاهی دفاع مقدس جای خود را به خوبی در بین مخاطبان پیدا کرده است، گاه پیش می آید که کتاب های خواندنی در این حوزه در هیاهوی این بازار، علی رغم این که به لحاظ محتوا و شیوۀ روایت بسیار قوی و خواندنی هستند، کمتر دیده می شوند.
"معصومه رامهرمزی"، نویسنده باسابقه حوزه دفاع مقدس، در سال ۵۹ و در حالی که ۱۴ سال بیش تر نداشت، به عنوان امدادگر از پشتیبانی هلال احمرِ جنوب به جبهه اعزام می شود. او خاطرات خود را در کتابی تحت عنوان «یکشنبه آخر» منتشر کرده است، اما قصد داریم در این مجال درباره کتابِ دیگر ایشان با عنوان «امدادگر کجایی؟» صحبت کنیم. این کتاب در سال ۹۷ برای اولین بار توسط انتشارات «مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس» منتشر شده است و خاطرات "علی عچرش" از امدادگران هلال احمر در طول دوران دفاع مقدس را دربرمی گیرد.
پیشکسوتان عرصه خاطره نویسیِ دفاع مقدس اعتقاد دارند اگر راوی و نویسنده ارتباط خوبی با هم داشته باشند، کتابی که ماحصل خاطرات راوی و قلم نویسنده است، خواندنی تر و یک دست تر می شود. جالب این جاست که خانواده علی عچرش، راوی کتاب، از اعراب آبادان و همسایه دوران کودکی خانواده رامهرمزی، نویسنده کتاب هستند. دوستی راوی با برادران نویسنده، کمک به خواهران رامهرمزی برای ورود به هلال احمر و آموزش امدادگری در روزهای حصر و در نهایت ازدواج با شهربانو، خواهر نویسنده، این رابطه همسایگی را به رابطه برادری و سپس فامیلی تغییر داده است و روز به روز مستحکم تر و صمیمی تر کرده است. از طرف دیگر، آشنایی نویسنده با خلقیات اعراب آبادان، موقعیت های مکانی و جغرافیایی، خاطرات مشترک و تسلط به لهجه و آداب و رسومِ محلی باعث همگونی بیش از پیش این خاطرات شدند.
با این حال اگر فکر می کنید تمام خاطرات این کتاب حول روزهای جنگ و عملیات های جبهۀ جنوب می چرخد، باید بدانید که اطلاع کافی از محتوای کتاب ندارید. بخش ابتدایی کتاب که خاطرات دوران کودکیِ علی عچرش است، یک آینۀ تمام نما از زندگی همسایگانِ بهمنشیر است. خاطراتی خواندنی و جذاب که شنا و کوسه و گاومیش و شط و کشتارگاه، عناصر پررنگ و جذاب آن هستند. توصیفاتی که در این کتاب درباره کشتارگاه و هوای دم کرده و گرم آن آمده، به حق فراتر از یک خاطرۀ معمولی است و کاملاً می تواند مخاطب را با خودش همراه کند، طوری که در تمام مدتِ خوانش این صفحات، بوی خون را حس کند.
در قسمت خاطرات روزهای مبارزه، بحث «سینما رکس» با جزئیاتی خواندنی مطرح می شود؛ اطلاعاتی مفیدی که خبری از آن ها در برنامه های سالگرد این فاجعه نمی بینیم و نمی شنویم. خاطرات طنزی چون حمله به انبار آبجو و شکستن تابلوهای نئون، کاملاً می تواند تلخی صحنه های دردناکی را که نفس را در سینۀ مخاطب حبس می کند، از بین ببرد. در قسمت دیگری از کتاب خاطرات، راوی از سفرهای حج به عنوان امدادگر نام می برد؛ خاطراتی تلخ و شیرینی که خواننده را از حجم سختیِ کارِ امدادگران در حج شگفت زده می کند. در قسمت هایی هم که به خاطرات خودِ جنگ مربوط می شود و بخش اصلی کتاب است، مأموریت هایی چون انتقال بیسیمِ مادر از آبادان به ماهشهر برای قطع نشدن ارتباط شهر در محاصره، انصافاً نفس گیر است. مجموع این خاطرات جنبی چیزی است که کمتر در یک کتاب گرد هم آمدند و یک دید کلی از وقایعی که یک جوان در شهری جنگ زده با آن مواجه شده به تصویر می کشد.
اما شاید مثبت ترین بخش کتاب، روایت صادقانه شخصیت راوی توسط نویسنده است. روایت شخص و تیپ شخصیتی علی عچرش به عنوان یک عربِ پرجوش و خروش، عصبی و از آن سو با مسئولیت و مهربان، باعث شده تا راوی کتاب در ذهن مخاطب به صورت یک موجود زمینیِ جذاب و دوست داشتنی نقش ببندد. نویسنده تلاش نداشته تا با تراشیدن ابعاد منفی شخصیت، کلام و رفتارهای جوانیِ راوی، از او شخصیتی اسطوره ای و بی عیب بسازد و این صداقت نقش زیادی در باورپذیری خاطرات و روایات این کتاب دارد.
کتاب با شنای پراسترس در بهمنشیر به دلیل جریانِ تندِ آب و سرکشی کوسه ها، پرهیجان شروع می شود و با خاطره پذیرش قطعنامه تلخ به پایان می رسد. صفحات ما بین این دو اتفاق اما روایت یک زندگی است؛ روایت منطقی و طبیعی از جریان سیال زندگی؛ پر از تلخی ها و شیرینی ها، پر از پیروزی ها و شکست ها، از ازدواج در میانه جنگ تا مرگ عزیزان. «امدادگر کجایی؟» به دنبال خلق کردن نبوده و تنها روایتگری کرده، همان طور که وقایع پیش رفته و زندگی در جریان بوده است. در رسالتِ خود هم موفق عمل کرده. کتاب را که تمام کنید و زمین بگذارید، امدادگران جنگ در نظر شما کمتر از سلاح به دوشان و فرماندهان نیستند. باور می کنید که امدادگران رزمنده بودند، فقط بی سلاح و با دست های خالی می جنگیدند. همین قدر دلیرانه و شجاعانه.
* سجاد محقق / مجله کتاب فردا