به گزارش حلقه وصل، کانال تلگرامی خاطرات یک طلبه کرونای نوشت:
تو این اتاق تنهاست و بیمار دیگری کنارش نیست این بنده خدا خیلی از نظر روحی و عاطفی احساس نیاز می کنه و همش دوست داره که کسی کنارش باشه و باهاش صحبت کنه یه روز رفتم بالا سرش، بهش گفتم که:
حاج اسلام سلام بهتری ان شاالله...
برگشت گفت من حاجی نیستم، بهش گفتم فکر کنم کربلایی دیگه ۱۰۰ درصد هستی...
یه مکثی کرد و بعد چند دقیقه گفت: حاج آقا اگر شما بریی سر خیابان نازی آباد بگی اسلام سیمان کار همه من رو میشناسن.
حالا با اون لهجه شیرین ترکی میگفت:
من یه ساختمون خیلی بزرگی بود سیمانکاریش رو قبول کرده بودم و نذر کردم که با پول این برم کربلا ولی....
ولی ،صاحب کار دید من پیرمرد هستم،پول من رو خورد
من کربلا رو هم ندیدم حاجی آقا
گفتم بابا اسلام حلالش کن.
گفت حلالش نمیکنم،گفتم اون دنیا باهاش حساب کتاب کن.
گفت تو این دنیا نذاشت من کربلا را ببینم،منم وقتی حلالش میکنم که ببره من رو کربلا...
دیگه باهاش صحبت کردم و گفتم که آدم میتونه از همین جا سلام بده و دلش بره کربلا...
دیدم خیلی موقعیت خوب و عالی شده...
گفتم بابا اسلام من یه دونه مداحی قشنگ برای کربلا دارم پخش کنم با هم از اینجا یک زیارت کنیم.
گفت تو این اتاق فقط تو کنارم هستی هر کاری دوست داری انجام بده.رئیس شنا هستی حاج آقا
آهنگ رو پخش کردم.....
نمیدونم ترکی چه چیزهای میگفت زیر لب
خیلی با دلش بازی کرد...
تمام که شد، گفتم بابا اسلام زیارت قبول.
گفت زیارت تو هم قبول حاج آقا......
یادم رفت بگم بابا اسلام ۱۵ سال هست که نابینا شده
عکس مربوط به خاطره بالا
من و بابا اسلام عزیز
شب ولادت امام حسین علیه السلام هست دعا کنیم امثال بابا اسلام ها کربلا رو ببینن.