حلقه وصل: کتاب عقیق، زندگینامه داستانی سرداری است که با یک دست لشکری را فرمان میداد. این کتاب به بیان زندگی و خاطرات شهید همیشه در یاد، حاج حسین خرازی فرمانده دلاور لشکر امام حسین علیه السلام اصفهان می پردازد.
در این کتاب خاطرات همرزمان و سخنرانیهای شهید خرازی تدوین و مراحل ورود وی به جنگ و شکلگیری لشکر ۱۴ امام حسین علیه السلام و موفقیتهایش بازگو شده است. موسسه سیما فیلم با اقتباس از این کتاب زندگینامه شهید خرازی را به تصویر کشیده است همچنین این کتاب در سومین دوره کتاب سال دفاع مقدس، رتبه نخست را از آن خود کرد.
عقیق اثر «نصرتالله محمودزاده» است که خود از نویسندگان توانای ادبیات پایداری و دفاع مقدس و همچنین از یادگاران ۸ سال دفاع مقدس است و تاکنون آثار زیادی چون «سفر سرح»، «محمد مسیح کردستان»، «شبهای قدر کربلای ۵»، «بستر آرام هور»، «سنگرساز بیسنگر»، «جاده بهشتیان»، «حماسه هویزه» و… از وی منتشر شده است.
در جدول زیر با کتاب «عقیق» بیشتر آشنا شوید:
* برشی از کتاب عقیق
عملیات والفجر مقدماتی تعیینکننده بود. دشمن در منطقه حضور فعال داشت عبور از دل رملهای جنوب و غرب بستان بزرگترین مانع به حساب میآمد. منطقه فکه با انبوهی از لشکرهای سپاه و ارتش مواجه شد. حسین تعدادی از فرماندهان لشکر را فرخواند. عملیات که شروع شد، لشکره در وهله اول با مشکل روبرو شدند. حسین نگران عملیات بود که پشت بیسیم خبر شهادت حبیباللهی را به او دادند به حبیباللهی عشق میروزید. خواست لشکر فرماندهان را ترک کند. ردانیپور بلند شد که مانعش شود. حسین گفت: میدانی حبیباللهی را از دست دادن یعنی چه؟ ردانیپور با حالتی جدی گفت: شما فرمانده لشکر نیستید یک سپاه در اختیار شماست. من سپاه را هم در خط مقدم فرماندهی خواهم کرد.ردانی پور ساکت شد. گذاشت که حسین برود. حسین گفت که با تانک خواهد رفت برای عبور از آن منطقه تانک بهتر عمل می کرد. طولی نکشید که تانکی را آماده کردند. حسین سوار بر تانک به سمت خط مقدم حرکت کرد.
تیپ امام حسین در میان دود و آتش وارد خط شد و از همان محور به سمت خرمشهر حرکت کرد. حسین برای رسیدن به شهر سر از پا نمیشناخت. این را هم میدانست که درصورت مقاومت عراقیها در محور شلمچه، خرمشهر آزاد نخواهد شد. از آغاز عملیات، مردم در انتظار آزادی خرمشهر بودند. پس از نبرد سنگین تیپ محمد رسول الله، رادیو ایران محاصره خرمشهر را اعلام کرد. نگرانی تمام وجود حسین را فرا گرفته بود. موحد که کنار دستش بود، این نگرانی را حس میکرد، اما کاری از دستش ساخته نبود.
حسین که از همان فاصله دور ساختمانهای ویران شده شهر را میدید، به موحد گفت: «اگر خرمشهر آزاد نشود، چه جوابی برای مردم چشم انتظار داریم؟ ما در برابر آنها شرمنده میشویم. زمانی که خبر آزادی خرمشهر به امام برسد، چه خواهد شد؟ خوشحالی امام خستگی را از تنمان بیرون خواهد کرد.» هنوز دژ مستحکم خرمشهر در برابر حسین خودنمایی میکرد.
منا در نظر حسین به محشری میمانست؛ جماعتی یک پارچه سفید پوش در صحرا دنبال گمشده خود میگشتند و او در دل این جمعیت، اعمال حج را انجام میداد. از کنار قربانگاه که گذشت، چشمش افتاد به گوسفندهای سر بریده که پشته پشته روی هم افتاده بودند. رفت تا سنگهایی را که شب گذشته در بیابان جمع کرده بود، به سمت شیطان پرتاب کند.
او حضور فریبنده شیطان را در تمام مراحل زندگی لمس میکرد. سنگها را همراه با تنفری که از نفس خود داشت، پرت میکرد. دستی به سر تراشیده خود کشید و آنجا را ترک کرد تا به سوی کعبه رود.
حسین فرصت کمی برای بازسازی تیپ داشت. اکنون سپاهبا چندتیپ پیاده و مکانیزهای که در اختیار داشت، بهتر میتوانست در کنار لشکرهای ارتش وارد عمل شود. تیپهای امامحسین، کربلا، نجف و محمد رسولالله در پیچوخم این عملیات توانایی خود را بهتر نشان دادند. حسین برای تقویت تیپ بیشتر بهمردم استان اصفهان تکیه میکرد. آیتالله طاهری، امام جمعهٔ اصفهان، در هر شرایط او را همراهی میکرد، حتی در مقاطعی که حسین مشکلات اساسی خود و تیپ را با او درمیان میگذاشت.
کسانی که فرماندهی گردانها و یگانهای مستقل تیپ را بهعهده داشتند، در سهعملیات گذشته، از تجربهٔ بهتری برخوردار شدند. حسین موقعیت تیپ را بهمرحلهای رساند که باید واحدهای تدارکات، توپخانه، تبلیغات، ادوات، بهداری، زرهی و تعاون و... را فعال میکرد. او در عملیات فتحالمبین از نبود این واحدها متحمل مشکلات زیادی شده بود، اما با فعال شدن این واحدها در حین عملیات، کمتر دچار مشکل میشد.