حلقه وصل: علی مرادخانی؛ خبرنگار دیروز که حالا اولین اثرش را در در ژانری عاشقانه راهی بازار نشر کرده تا به قول خودش حرف دل بچه مذهبیها را در حوزه عاشقی بزند. «گرامافون»ی که قصه دلدادگی مرتضی رستگار؛ پسر بچه شهرستانی را روایت میکند که عاشق دختری ورزشکار و دانشگاه تهرانی شده است، قصهای جذاب که میتواند مخاطب را تا آخر با خود همراه کند. درست است که اولین اثر مرادخانی قصه دختر و پسر عاشق را روایت میکند، داستانی که شاید هزار نمونه مشابه در رمانها داشته باشد، اما وجهه تمایز «گرامافون» با آنها، عاشق شدن پسر مذهبی است، پسری که حد و حدودش را میشناسند و همین مهم کل داستان را شکل میدهد. علی مرادخانی، نویسندهای که از دل تشکل دانشجویی به جمع نویسندگان جوان کشور پیوسته و نکته جالب اینجاست که به جای نوشتن اثر سیاسی، رمان عاشقانه نوشته است، رمانی که نجابت عشق را به تصویر میکشد، به همین دلیل به سراغ او رفتیم تا برایمان از چرایی و چگونگی «گرامافون»ش بگوید.
* داستان «گرامافون» صرفا خیالی است یا مابه ازای بیرونی برای خودتان داشته است؟
کتاب «گرامافون» یک قصه تخیلی است که مابه ازای خارجی ندارد. در اصل چند سالی بود که تصمیم داشتم کتابی را بنویسم و ترجیح هم این بود اثر، رمان عاشقانهای باشد که داستانش از دل مردم بیرون آمده است تا برای مخاطب قابل باور و ملموس بوده و مردم آن را بپذیرند. به عبارت دیگر نمیخواستم اثری را بنویسم که مخاطبان آن محدود به یک قشر خاص باشد و همین مهم باعث شده تا «گرامافون» در یک بستر دانشجویی خلق شود. البته باید به این مسئله نیز اشاره کنم که این اثر را یک ماهه نوشتم و حدود 15 روزی نیز اصلاحات آن زمان برد.
* عنوان کردید که میخواستید در «گرامافون» قصه باورپذیری را برای مخاطب روایت کنید، یعنی رمانهای عاشقانهای که تا امروز منتشر شده، باورپذیر نیستند؟
طبیعتا اینطور نیست. منظورم این است که تصوری که از جامعه مذهبیتر و متدین جامعه وجود دارد، به آثاری چون «یادت باشد»، «قصه دلبری» و آثاری از این دست منتشر شده و میشود، محدود شده است. هر چند که قطعا این آثار محترم هستند و خود من هم مشتری همیشگیشان هستم، اما حرفم این است که تصویر ناقصی از این قشر شکل گرفته است، در حالی که طبیعتا جامعه متدین نیز در دل اجتماع امروز ما قصههایی دارند و اینکه این قصهها تا امروز روایت نشده و کم و کیف ادبیات در این حوزه جایگاه خوبی ندارد، باعث شده تا تصویرهایی که در فضای داستانهای درام و اجتماعی اتفاق بیفتد، مخدوش و بعضا قابل اغراق باشد. به عبارت دیگر دلیل فاصله گرفتن بدنه جامعه از فیلمهای سینمایی امروز همین مسئله است که صرفا عدهای علایق، آرمانها، تفکرات و قرائتهای خاص خود از مسائل را به جامعه نشان میدهند و این مهم باعث شده تا کم کم سینمای ما از مردم دور شود.
به نظرم دلیل این مسئله که سینمای امروز با دهه 60 بسیار متفاوت بوده و با اقبال کمی از سوی مردم همراه است، آن است که دیگر حرف مردم را نمیزند، البته منظورم سخیف بودن هنر و پوپولیستی کردن هنر نیست. به طور مثال تصویرهایی که از دانشگاه و دانشجویان در آثار سینمایی و تلویزیون داریم تصویرهای محدود از آن است. «متولد ماه مهر» که در دهه 70 ساخته شد، یکی از اولین تصویرهای جدی در این حوزه است و یا «عصبانی نیستم» که روایتی از سال 88 است، اما نگاه کنید این فیلم واقعا داستان مردم بوده است؟ ربطی به کلیت جامعه داشته است؟ از سوی دیگر شاهد آن هستیم که سریال «در پناه تو» و یا فیلم «دلشکسته» بعد از عرضه در نمایش خانگی با اقبال مخاطبان همراه می شود، چرا که توانسته حرف مردم را بزند، در اصل مردم در این اثر قصه خودشان را میبینند و علی رغم اینکه این فیلم ادعای واقعیگرایی ندارد، اما عملا واقعیگرا است.
* به نظر شما «گرامافون» توانسته خط قرمز نویسندگان مذهبی در حوزه آثار عاشقانه را بشکند؟
تلاش کردهام که این کار را انجام دهم و سعی کردم قصه عاشقانهای را روایت کنم که در عین اینکه داستان، قصه عاشقانه و محبت است ولی پسر داستان زمانی که در فکرش به دختر فکر میکند به خودش نهیب میزند که دوست داری کسی به خواهر خودت هم فکر کند؟ و خودش را ملامت می کند. در اصل یک فرد نجیب و معتقد را روایت کردهام که عاشق شده است و این مسئله دور از واقعیت امروز جامعه ما هم نیست.
* خودتان به حجم بالای فیلمهای سینمایی که از دنیای واقعی فاصله گرفتهاند، اشاره کردید؛ به نظرتان با این حجم گسترده آثاری که یک خط را به مخاطب نشان میدهد، مرتضی رستگار «گرامافون» میتواند برای نسل جوان امروز باورپذیر باشد؟
هرچند که آثار سینمایی تغیر کردهاند و تصورشان نیز این است که میتوانند با ارائه چنین قرائتهایی از مسائل عاشقانهای کاری را درجامعه به پیش ببرند اما در اصل میبینیم که مردم اینگونه نیستند و اتفاقا نشان دادهاند که هر گاه تصویری جذاب و باورپذیر باشد، آن را میپذیرند. امروزه سریالهایی که در نمایش خانگی عرضه میشوند را نگاه کنید، اصلا مشخص نیست داستان کدام قشر را روایت میکند! در حالی که در مقابل میبینیم فیلمی مانند «چند مترمکعب عشق» چون قصه مردم را نشان میداد، با اقبال مخاطبان همراه شده بود. در اصل هرگاه مردم بینند فیلم و یا اثری قصه خودشان را بازگو می کند، حتما از آن استقبال خواهند کرد.
* شما در هر فصل، داستان را از زبان یکی از شخصیتها روایت کردهاید و مخاطب بعد از خواندن اثر این تصور را دارد که گویی کتاب «من او» امیرخانی را خوانده است، از نوع روایت از همان ابتدا مدنظرتان بود؟
از همان ابتدا هم قرار بود همینطور روایت شود و شاید در ناخودآگاهم کتاب «من او» بوده باشد اما اصلا «گرامافون» را از اثر رضاامیرخانی گرته برداری نکردهام.
* عدهای معتقدند اگر برخی از بخشهای اثر مانند جا ماندن مرتضی رستگار از اتوبوس و دیدن پیرمرد بساط فروش از اثر حذف میشد هم خللی به اصل داستان وارد نمیشد، این مهم را قبول دارید؟
درباره آن قسمتی که عنوان کردید نیز باید بگویم که ملاقات رستگار با این پیرمرد در اصل پیش برنده داستان است و قطعا اگر این بخش از اثر حذف میشد، مرتضی دیگر انگیزهای برای رسیدن به خواستهاش نداشت، به همین دلیل معتقدم هیچ کدام از بخشهای داستان را نمیتوان حذف کرد.
* پیش از انتشار اثرتان را نویسندگان دیگری هم خوانده بودند؟
بله. 5 و 6 نفر این اثر را خوانده و طبیعتا نظراتی هم داشتند که بعضا آنها را در داستان هم اعمال کردیم، نظراتی که به خط اصلی داستان کمک زیادی کرد.
* کمی هم درباره بازخوردهایی که چه پیش و چه بعد از انتشار «گرامافون» داشتید، صحبت کنید.
واقعیتش از آن 6 نفری که ابتدا این اثر را خواندند در پیش از انتشار که نویسنده یا استاد یا خبرنگار آشنا به داستان بودند، 4 نفر بشدت تشویق کردند و لطف داشتند و 2 نفرشان کل اثر را رد کردند و نقدهایشان ان قدر تند و تیز بود که به آنها گفتم شما از مسعود فراستی هم در انتقاد تندترید! اما بعد از انتشار بازخورد منفی دریافت نکردم و جالب اینجاست که قشر خاکستری نیز طرفداران این کتاب هستند و اینطور نیست که بگویم لزوما قشر مذهبی مخاطب «گرامافون» هستند، اما حقیقت این است که این اثر مورد اقبال این قشر بوده؛ چرا که حرف خودشان را در این اثر زدهام. علی رغم اینکه هنوز «گرامافون» در بسیاری از شهرها توزیع نشده، اما تا همینجا اتفاقات خوبی را در فروش اثر شاهد بودیم و ظاهراً کتاب به چاپ دوم رفته، در شرایطی که فروش ارگانی نداشته و تک تک کتاب ها توسط خواننده اثر خریداری شده.
* دومین اثر علی مرادخانی نیز در بستر داستانی عاشقانه روایت می شود؟
اصلا عاشقانه نیست، هر چند که «گرامافون» اثر آرام است، اما اثر بعدیام بسیار متفاوت خواهد بود. قرار است در دومین کتاب داستان یک جوان را روایت کنم که میخواهد به سرزمینهای اشغالی برود و ... و قطعا جنس آن با اولین رمانم کاملا متفاوت خواهد بود. البته باید به این مسئله اشاره کنم که دومین کتابم که به بازار خواهد آمد، اثری است که مشترکا با امیر ابیلی نوشتهایم و یک کار پژوهشی در فضای سینمایی کشور محسوب میشود و از آنجایی که این کتاب را برای انتشار تحویل دادهایم، قطعا زودتر از داستان بعدیام راهی بازار نشر خواهد شد.
* در بین صحبتهایتان به وضعیت امروز سینمای ایران اشاره کردید، قرار است در آینده فیلمنامهای نیز بنویسید که حرف دل مذهبیها را بزند؟
خیلی دوست دارم و دوست دارم آخر نویسندگیام به اینجا ختم شود. همه ما میدانیم که مشکل بزرگ سینمای ایران فیلمنامه است، زمانی که از فیلنامه صحبت میشود هم همه میگویند که ما قصه خوب نداریم و همه هم این مسئله را میدانند و امیدوارم که بتوانم کاری در این زمینه انجام دهم.
* در آخر نکتهای هست بفرمایید.
در یکی از جلسات رونمایی از «گرامافون» به دوستانی که آمده بودند، گفتم از تخیل کردن نترسید؛ چرا که امروزه در دنیای زندگی میکنیم که قصههای آوانگارد زیادی را میبینیم. به طور مثال تا امروز هالیوود بارها و بارها رئیس جمهور آمریکا را کشته و یا داستانهای آخرالزمانی زیادی را به نمایش درآورده است، در حالی که ما اصلا به این سمت حرکت نمیکنیم. در سریال ترانسفورمرز 3 به تاسیسات بوشهر حمله می کنند، اما ما هیچوقت نتوانستیم در آثارمان چنین صحنههایی را نشان دهیم و حتی در سریال عاشقانه نیز تعریف درستی را ارائه نمیکنیم و زمانی هم که کسی میآید و تعریف خودش را در فیلم نشان میدهد، ما تنها شروع به نقد آن میکنیم. چرا همه نویسندگان مذهبی ما صرفاً باید درباره شهدای مدافع حرم بنویسند؟ رضا امیرخانی را نگاه کنید، مگر این نویسنده چقدر داستان عاشقانه داشته است؟ اما چون از زندگی مردم میگوید بر دل مردم مینشیند و یا قصههای عاشقانه سیدمهدی شجاعی. حرفم این است که ما اصلا هیچ قدمی برای به نمایش گذاشتم تصویر خودمان از مسائل عشقی و... نداریم، آن وقت اگر کسی حرفی را بزند که ما قبول نداریم، آنوقت شروع به انتقاد از آن می کنیم.
منبع: هفته نامه دانشجویان