
آیا استراتژی مقابله با شبکه های ماهواره ای، لاجرم به افزایش تعداد شبکه های داخلی و تکثّر برنامه های همزمان می انجامد؟ آن هم در شرایطی که در تأمین برنامه های مناسب و کیفی برای همان شبکه های قدیمی نیز با چالش های جدّی روبه رو هستیم.
...
هنرمندان علاقه مند به دین و بعضاً ابن الوقت های هنردان، به ساخت آثار دینی روی میآورند؛ اما در اکثر موارد به دلیل فقدان حلقه ارتباط هنرمندانه با عمق جامع آموزه های دین، تولیداتی ظاهرگرا و فاشگو ارائه میدهند. تولیداتی که نه تنها رویکرد بخشی و گزینشی به محتوای دین دارند، بلکه در همان بخش هم کاملاً فاش و مستقیم سخن میگویند و از رعایت اصول نمایش هنری جز در عشقهای دراماتیک انضمامی یا سایر جذّابیتهای متداول و کلاسیک، عاجزند. که نتیجه آن نیز محصولاتی با جّذابیت های مبتذل و پیام های مستقیم اخلاقی باشد! و معلوم نیست که این گونه پیام اخلاقی دادن تا چه میزان به استهزاء یا لااقل پس زدن آن ها توسّط مخاطب، منجر خواهد شد و تا چه میزان به تأثیرگذاری مثبت بر او می انجامد؟
گویی به انضمام هر اثر به اصطلاح دینی باید یکی از خط سیرهای رومانتیک و کلیشه ای سنجاق شده باشد و فیلم و نمایش تولیدی به دو قسمت مساوی! تقسیم گردد: بخشی که منبرگونه، بُعدی از تعالیم دین را دستمایه «وعظ» خود قرار میدهد و بخشی که قالب داستانی را با دستورالعمل های جذّابیت ساز هنر مدرن، تکمیل میکند.
...
حال باید از مدیران و سیاستگذاران رسانه ملّی پرسید که آیا استراتژی موجود برای مقابله با شبکه های ماهواره ای، جواب داده است؟ آیا چنین روشی به فرار مخاطب ناب طلب و فاخرپسند، منجر نمی شود و از آن بدتر، آیا روال «فلّه ای سازی» را در بین تولیدگران تلویزیونی، رایج و شایع نمی سازد؟ طبیعی است وقتی تهیه کننده و کارگردان طرف قراردادهای مستمرّ با سیما، دریابد که با یک داستان کاملاً سطحی و تکراری، بدون هیچ پیچیدگی و تعمّق در نگارش فیلمنامه و خط سیر ماجرا، می تواند چند بازیگر روتین با بازی های نخ نما و کلیشه ای را به خدمت گیرد و بهترین ساعات آنتن را صاحب شود و درآمد قابل توجّهی نیز به دست آورد، انگیزه چندانی برای صرف وقت و دقّت چندبرابر در تولید «فیلم» نخواهد داشت.