حلقه وصل: دومین قسمت از فیلم سینمایی ماجرای نیمروز تحت عنوان رد خون در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر اکران شد و این روزها در حال نمایش عمومی برای مخاطبان سینمای ایران است. ماجرای نیمروز در قسمت نخستین خود شخصیت افراد خود را شکل داده بود و در دومین قسمت بر اساس همان ساختار فیلمنامه قسمت پیشین کار خود را آغاز کرده است، رد خون این بار و برخلاف قسمت نخست بصورت تک بعدی به ماجرای تاریخی رخ داده نمی پردازد و با درگیر کردن شخصیت های اصلی خود در یک قصه جذاب و پر کشش، تنشی دو چندان خلق می کند و همزمان با این التهاب، شخصیت های جدیدی را نیز به قصه اصلی اش می افزاید. رد خون در مسیری موازی ، به آخرین روزهای جنگ تحمیلی و تجاوز منافقین به مرزهای غربی کشور و واقعه عملیات مرصاد همراه با داستان پیچیده دو تن از شخصیت های اصلی اطلاعاتی اش می پردازد که به واسطه روزگار گذشته شان درگیر بحران تفکر منافقین و هجوم آن ها به مرزهای فکری و فیزیکی ایران می شوند. بخش مربوط به عملیات مرصاد به خوبی و در اوج جذابیت اجرا و تصویرسازی می شود و بر اساس آنچه پیش تر از شخصیت منافقین در فیلم مطرح می شود مخاطب میخکوب تماشای این واقعه تاریخی می ماند اما مهم ترین بخش ماجرای نیمروز در قسمت دوم، مسئله ارتباط خانوادگی افشین (محسن کیایی) ، کمال (هادی حجازی فر) و سیما (بهنوش طباطبایی) است که یک مثلث خانوادگی را تشکیل داده و تنشی شخصی و انفرادی را همزمان با بحران مرصاد پیش می برند. نویسندگان اثر (ابراهیم امینی و حسین تراب نژاد) همانند قسمت نخست خود شخصیت پردازی های موفقی را در فیلمنامه انجام داده و این بار علاوه بر ماجرای نیمروز لحظاتی از تفکر لاتاری را نیز به فیلم تازه مهدویان افزوده اند. رد خون در به تصویر کشیدن اردوگاه اشرف موفق عمل می کند و خفقان و بسته بودن محیط را با اشاره به جزئیات جاری در آن به تصویر می کشد و بیشتر درصدد ابراز این مسئله است که اشرف و تفکر رجوی ها را به نوعی جنگ زنانه تصویر و تبدیل کند که همین مسئله نیز در طرف مقابل قصه و شخصیت های اصلی ذکر شده (سیما با بازی بهنوش طباطبایی) تنش و بحرانی جدی خلق کرده است.
تصاویر قسمت دوم از ماجرای نیمروز هم مشابه قسمت اول روال مستند گونه خود را در ساختاری سینمایی که ویژگی فیلم های مهدویان است طی می کند و دوربین با لرزش ها و بعضا زوم های آرام و تدریجی خود جهت تمرکز و انتقال قاب تصویر از مدیوم شات به کلوزآپ بر این حجم از تنش و اضطراب درونی شخصیت هایش می افزاید. رد خون آنقدر دقیق طراحی شده است که مهدویان با یک سکانس کوتاه و در اوج سادگی قهرمانی تاریخی را نانوشته در قصه اش به تصویر می کشد و مخاطب را امیدوار به هیجان فزاینده قصه با حضور او می کند؛ دوربین با چند حرکت کوتاه تصویری دور ولی پر ابهت از صیاد شیرازی ترسیم می کند و با چند دیالوگ کوتاه ، صیاد را به عنوان قهرمان اصلی مرصاد به تصویر می کشد و بیش از حد خود را دچار روایت مستند تاریخ نمی کند و به ماجرای ساختگی قصه خود که بخش اصلی رد خون به شمار می رود بازمی گردد.
تصاویر خلق شده و دکوپاژ های صحیح کارگردان از چیدمان روایی مناسبی در مسیر قصه های موازی خود برخوردار می شوند و قصه در همان آغاز خود مدام راز ها ارتباطی و خویشاوندی خلق می کند و این حجم از رازآلودگی خود را در سکانس لو رفتن عملیات اطلاعاتی در خاک عراق و مرگ شادکام به عنوان تنها مطلع از واقعیت و راز داستان رد خون به اوج خود می رساند.
ماجرای نیمروز: رد خون مجددا از یک جواد عزتی بی نظیر که نمود کامل یک فرد منضبط ، وظیفه شناس و ملی گرای به دور از احساسات است بهره برده است تا همزمان با حضور هادی حجازی فر در نقش و شخصیت سابق خود از طنزی جذاب و البته ساده در اثر خود نیز استفاده کرده باشد و یک دو قطبی جذاب را در هر یک از شخصیت خود بوجود بیاورد، طنزی که به هیچ وجه به سبک و شیوه عملی شخصیت صادق (جواد عزتی) لطمه نمی زند و او را نکته سنج تر و سخت گیر تر از قسمت نخستین خود به تصویر می کشد. محسن کیایی که در قسمت دوم به این اثر پیوسته است نیز نمایشی خوب و تحسین برانگیز دارد و بر اساس فیلمنامه مطرح شده تشکیک ها را به خوبی معطوف به شخصیت خود قرار می دهد و با لحن و ساختاری که از بازی خود در نمایش ترس و استرس برملا شدن رازهایش به تصویر می کشد از موفق ترین پرسوناژ های قسمت دوم ماجرای نمیروز می باشد.
ماجرای نیمروز: رد خون چند سکانس موفق و مهیج و خاص را در دل خود به تصویر می کشد که از این دست سکانس ها می توان به سکانس ورود ارتش نظامی منافقین با نیروهایی که غالبا زن می باشند به شهر ها ، سکانس جستجوی مادر بچه آواره کُرد توسط سیما و همچنین سکانس شنود بی سیم منافقین و مواجه با عباس زریباف (حسین مهری از قسمت نخست) اشاره کرد. ماجرای نیمروز در قسمت دوم خود ماجرای پیچیده و در هم تنیده شده اش را به خوبی روایت می کند و مدام با تعلیق هایی که می آفریند مخاطبش را شگفت زده و هراسان از حال و اینده نگاه می دارد ، اما بنا به دلیل نمایش و پرداختن بیش از حدش به جزئیات جنگی و پروداکشن عظیم عملیات مرصاد در تعدد پلان های جنگی گسترده بجای مقابله های چریکی کوتاه و جذاب قصه ثانویه با مسئله مدت زمان طولانی نمایش روبرو می شود و در لحظات مستند مخاطب اندکی میل اش را به ادامه تماشای جنگ و عملیات مرصاد از دست می دهد و پیمایش شخصیت های قصه ثانویه برای آن ها مهم تر و در اولویت قرار می گیرد. ماجرای نیمروز: رد خون در نمایش فضا و ساختار روزهای خود که منجر به تصویرسازی و بیان دلایلش است همچون قسمت نخست موفق است و شخصیت های قصه تازه اش نیز به خوبی تثبیت می شوند تا نمایشی عالی از وجوه کاری و اخلاقی و خانوادگی خود به نمایش بگذارد. (حسن قنبری)