کتاب «الف لام خمینی» دوشنبه (22 مردادماه) در پژوهشکده فرهنگ، هنر و معماری رونمایی می شود.
یکی از پرسشهای رایج خبرنگاران از امام خمینی چرایی سازشناپذیری او بود. خبرنگار خبرگزاری رویترز انگلیس امروز بیست و پنجم آبان از آیت الله پرسید که چرا راه حل میانه را نمیپذیرند؟
امام در تشریح گفتههای شاه او را به گربه داستان موش و گربه عبید زاکانی تشبیه کرد. آیتالله گفت که توبه شاه بسان توبه همان گربه است، مانند توبه گرگ است.
حجازی، روز بعد، اول آبان، گویی که برای مأموریتی به پاریس آمده باشد، نامه سرگشاده بلندی خطاب به آیتالله نوشت و با یادکرد گذشته مبارزاتیاش متذکر شد که دو انحراف خطرناک به جان نهضت ایران افتاده و چون موریانه آن را میخورد.
آقای خمینی همان مواضعی که با گویش مردمی در سخنرانیهایش ابراز میکرد با جملههایی کوتاه و جمع و جور به خبرنگار یاد شده گفت. او گفت که انقلاب مردم ایران به بنبست نرسیده است. آن که در بنبست قرار گرفته شاه و حکومت پادشاهی است و رشته نهضت ایران به دست کمونیستها نخواهد افتاد.
در فرودگاه معطلشان کردند. تا دو ساعت بعد خبری از پرواز نشد. مأموران عراقی سید محمود دعایی را به کناری کشیده، به او گفته بودند، برو به خمینی بگو که دیگر پایش را به عراق نگذارد! دعایی گفته عراقیها را به گوش سید احمد رساند. هواپیما پرید و از طریق ژنو به پاریس رفت.
ارتباط میان نجف و شهرهای ایران شباهتی با چند سال گذشته نداشت. اعلامیهای که در سالهای دهه چهل روی نیم تخت کفش یک طلبه جاساز میشد تا به قم برسد، اینک بیست و چهار ساعته به ایران میرسید.
امام نامهای بدین مضمون به حافظ اسد نوشت: «اینجانب از غیبت جناب حجتالاسلام آقای سیدموسی صدر نگران و متأثرم. از جنابعالی تقاضا دارم موضوع را با سران کشورهایی که در قضیه فلسطین اجتماع کردهاند. در میان گذارید و اهتمام آنان را جلب نمایید».
در ورودی با آخرین لگد شکست و نیروهای ویژه وارد خانه شدند. فرماندهشان پرسید: خمینی کجاست؟ «دست روی سینهاش [گذاشت] و با پوزخند گفت: اینجاست... من خمینی هستم؛ من روحالله خمینی هستم. به کسی کار نداشته باشید».
طیب پیامی هم از زندان برای آیتالله خمینی فرستاده بود: به مردم بگو که من خیانت نکردم؛ توسلی کن که آمرزیده از دنیا بروم؛ دستم در قیامت خالی است فکری بکن. همین روایت، پاسخهای آقای خمینی را چنین نقل میکند؛ نگران مردم نباش. آنها میدانند کی خیانت کرده، کی خدمت؛ عاقبت به خیری در گرو آن چیزی است که در صفحه آخر عمرت نوشتی.
بانو قدس ایران دو پیراهن و دو زیرشلواری نیمدار را تا کرد و درون بقچه گذاشت. پیش از آن که لبههای بقچه را تا کند با نگاه به آن لباسهای پوسیده بغض کرد. سرش را روی آنها گذاشت و گریست.
تاب شاگردان آیتالله خمینی با بیاعتنایی عَلَم به درخواست علما به سر آمده بود.... عرض کردم: شنیدهایم عواملی در کار است که شما را سست کنند. ایشان ناگهان با تندی فرمودند: «من سست شوم؟ امکان ندارد. والله عَلَم را از مملکت بیرون میکنم!
مهمترین مأموریتی که آقای خمینی به نمایندگی از طرف مرجع شیعیان جهان انجام داد، رفتن به کاخ شاه و دیدار با محمدرضا پهلوی بود.
وقتی خبر سرایش بیتی از آقای خمینی را (سزد زدانه انگور سبحهای سازم/ برای رفتن میخانه استخاره کنم) به آیتالله حائری یزدی دادند، گفتند که دیگر بیدینیای نمانده آقا روحالله نکرده است! فلسفه که میگوید! اهل عرفان هم که هست؛ این هم از شعرش!
آقاروحالله در نامهای خطاب به همسرش نوشت: در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتاً جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد!
امام خمینی (ره) یکی از شخصیتهایی است که ذهنیت عموم جامعه ایشان را در حد سالهای انقلاب میشناسند، ولی در کتاب «الف لام خمینی» از روزگار کودکی تا چند روز پس از انقلاب از نظر خواننده میگذرد.
وقتی سیدمصطفی به موطن خود بازگشت به درجه اجتهاد رسیده بود. از روی اسناد املاکی که سیدمصطفی در 1311 ق خرید، روشن میشود که وی در این زمان یا سالی پیش از آن به ایران بازگشته است. این جوان 33 ساله از مراجع نجف اجازه اجتهاد داشت و گفته شده از وجوهات شرعی استفاده نمیکرد.