خواستگار زیاد داشتم، بهشان گفتم من اگر بخواهم با شما ازدواج کنم، عکس شهیدم در خانه من هست، ۵ شنبهها و اگر نشود دو سه هفته یک بار من سر مزار شهیدم می روم، شرایطم این طور است...
وقتی به آژانس زنگ می زنم یک ایرانی من را می برد بهشت زهرا سر قبر عزیزم. به قدری آرامش و امنیت دارم در ایران که من فکر نمی کنم افغانستانیهایی که به اروپا رفتند اینقدر آرامش داشته باشند.
اصلا نگران این نیستم که چرا دخترم در پرونده بنیاد شهید نیست ولی نگران این هستم که فردا اگر دفتر فاطمیون از مشهد جمع شود، پروانه اقامتی دخترم را تمدید نکنند، تحصیل این را چه کار کنم؟
سری سوم که رفت اصلا عین خیالم نبود. حس می کردم این سری هم زنده بر می گردد. می گفتم انشالله هیچ اتفاقی برایش نمی افتد. سری سوم هم که رفت به من زنگ زد و گفت در منطقه تدمر هستم.
من الان یکسری رزمندهها را می بینم که با همان لباس و پوتین برمیگردند. به من می گفت طاهره! این لباس حُرمت دارد که من بخواهم اینجا باهاش ادا در بیاورم، این لباس را فقط می توانم لحظه جهادم بپوشم.
آقامرتضی گفت مگر عاشقی جرم است؟! من هم عاشق شدهام؛ یک طورهایی مهرتان به دلم نشسته؛ یک جورهایی دوستتان دارم؛ مگر دوست داشتن و عاشق شدن جرم است که شما آمدید همین طور ناراحتی می کنید؟
تا آن زمان هم آقا مرتضی برای من «داداش مرتضی» بود. آقا مرتضی لقبی داشتند و همه به ایشان «دایی» می گفتند. من این را نفهمیدم که از کجا این لقب را برایش گذاشتند...
ویدئویی از مناجات سردار شهید حاج حسین همدانی که از مردان تاثیر گذار جبهه مقاومت بود.
وقتی شرایط دانشکده افسری کابل را دید، از ادامه تحصیل انصراف داد و راهی دیگر را برگزید. راهی که از ایران تا سوریه امتداد داشت و در نهایت شهر «تدمر» سکوی پرش آرزویش شد.
رئیس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس از برگزاری اختتامیه دومین دوره دوسالانه انتخاب کتاب جبهه مقاومت و دفاع از حرم اهلبیت علیهمالسلام جایزه سردار همدانی با حضور رئیس مجلس شورای اسلامی خبر داد.
نود و یکمین بسته فرهنگی «حلقه وصل» به معرفی آثار مکتوب و تصویری مرتبط با «شهید حسین همدانی» پرداخته است.
بیشتر در منطقه حلب، تدمر و اینطور مناطق فعالیت داشتند. همان سال که آنجا بودند به خاطر بمبهای شیمیایی که می زدند ریهشان درگیر شد، البته ما هنوز نمی دانستیم که این اتفاق افتاده...
شما میتوانید برای دخترم لیلا که در افغانستان است کاری کنید؟ خیلی نگرانش هستم. کاش بشود کاری کنیم که برگردد ایران.
همه بچههای من ایران به دنیا آمدند، فقط یک دخترم در افغانستان به دنیا آمد. شهربانو که بچه اولم است در افغانستان به دنیا آمد؛ بقیه بچهها، بچههای ایران هستند.
من نمی دانم نوبتم کی میرسد. در همین ایران بچه من، پسر من مازیار کریمی اولین شهید بود. کل خانوادههایی که پسرشان بعد از مازیار شهید شدند، شناسنامه دارند، اما ما هیچی...
بابا عزیز در زمان جنگ ایران و عراق در خرمشهر در قسمت شیمیایی (ش.م.ر) کار می کرد، در جنگ ایران و عراق می گوید ما اهواز بودیم، آنجا کار می کردیم.
گفتند اگر فردا گریه و ناله می کنی ما نمی گذاریم بیایی سردخانه و معراج شهدا. اگر گریه و ناله نکردی میگذاریم پیکر سید جعفر را ببینی. بعد پیکر سید جعفر و صندوق تابوتش را آورده بود خانه.
مراسم یادبود شهید مدافع حرم مرتضی کریمی به همت هیأتهای انصارالحسن(ع) و امام حسن مجتبی(ع) برگزار میشود.