اتاقش پر از عکس شهدای دفاع مقدس بود؛ به خصوص عکسهایی از شهید همت. برای شهادت خودش هم عکسهایی کنار گذاشته بود و حالا نوبت مادرش بود تا عکس شهیدش را در اتاق پسرش نصب کند.
اصلاً ما دوتا همدیگر را ندیده بودیم. آقا جانمحمد زمان جنگ هشت سال همهاش توی جبهه بود. خانواده میخواستند از جنگ یک کم فاصله بگیرد؛ بعد بهش میگویند: «بیا و ازدواج کن!» میگوید: «نه...»
ابوحامد آمد بیمارستان. آنقدر ازش شرمنده بودم که نگو و نپرس. ما کلا دو ماشین در حلب داشتیم؛ یکی این لندکروز و دیگری یک چیپ که عقبش چهار نفر مینشستند.
برنامه «ماه من» در سحرگاهان ماه مبارک رمضان از شبکه سه سیما به روی آنتن رفت و مخاطبان بسیاری را با خود همراه کرد.
«و تن دادم، وطن» رمانی اپیزودیک در دوران سیطره داعش در سوریه اثر جدید مریم بصیری نویسنده و داستان نویس خوش ذوق و چیره دست انقلابی توسط انتشارات شهیدکاظمی روانه بازار شد.
می گفت: کاش قلم پایم میشکست و نمیآمدم. کاش پسرم را ثبت نام میکردی!... همه بهتزده نگاه می کردیم. نه به آن هفته و نه به این هفته. وقتی کمی آرام شد پرسیدیم چه شده؟ گفت:...
دبیرجشنوار نخستین جایزه ادبی سفیر عشق گفت: شروع وتاریخ دریافت آثار از ۱۵اردیبهشت ماه الی ۲۰ تیرماه ۱۴۰۰ است.
دوست دارم فضا و خاطرات خوبی از این روزها یادشان بماند و فضای سیاه و غم و اندوه نباشد. ما هر دفعه که میرویم به رسم محمدآقا که همیشه با گل به خانه میآمد باید حتما برایشان گل بگیریم.
برخی اقوام و آشنایان به من میگفتند بعدا هر کس را ببینی که لباس عروس پوشیده، حسرت میخوری! جالب این که حالا هر کسی لباس عروس پوشید این حس را دارد و میگوید کاش لباس من فلان شکلی بود اما من، نه!
وقتی داعشی ازش می پرسید که اگر رهایت کنیم، باز هم به سوریه میآیی؟ آقاعنایت هم میگفت: بله، دوباره میآیم!... خون از گلویش میچکید و عکس این حالت را در اینترنت گذاشته بودند.
یکی از دوستان آقاخادم گفت: خواهر! خیلی نگران نباش اما برایش خیلی دعا کن چون همین چند روز پیش عملیاتی داشتند و در آن اصلا موفق نبوده اند. عملیاتشان لو رفته و شرایط خیلی بد و وخیم شده.
خیلی ناراحت شدم. وقتی پرسیدم چه کسی خبر داشته که آقا خادم امروز پرواز دارد؟ همه انکار کردند اما به نظرم همهشان میدانستند. چون خانوادهاش راضی شده بودند، به آنها خبر می داد که میخواهد برود.
رفت وگوشیاش خاموش شد. هر چه زنگ می زدم، میگفت در دسترس نیست! دو روز از رفتنش میگذشت. با خودم می گفتم شمال که خیلی دور نیست. گهگاهی باید آنتن بدهد!
هنوز جواب آزمایش مغز استخوان نیامده بود که ایشان شهید شدند. دوشنبه بعد، جوابش آمد و پیکر ایشان را دوباره به کالبدشکافی بردند و گفتند باید سم را شناسایی کنیم. این کار هم انجام شد و...
سخنان سردار دلها در رابطه با شهید مدافع حرم حسین بادپا/ انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید بادپا.
"تاثیر نگاه شهید"؛ مجموعه روایتهایی است از اثرگذاری ویژه شهید عباسدانشگر که به همت پدر بزرگوار شهیدگردآوری و توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است.
اوایل زندگی، دوتای ما خیلی سختی کشیدیم اما شیرعلی آدم موفقی بود و شکر خدا صاحب همه چیز شد اما سرنوشتش اینطوری بود...
آن روز حنانه یا کنار آقابود یا با ایشان بازی میکرد و هر از گاهی در گوش آقا چیزی میگفت و هر دو با هم میخندیدند، اصلا احساس غریبی نمیکرد، انگار که در خانه خودمان هستیم.
امسال پنجمین سالگرد شهید مدافع حرم سعید مسافر به پیشنهاد خانواده و با توجه به شرایط ویژه کرونایی که بر کشور و جهان حاکم است متفاوت برگزار و برنامهای جایگزین از سوی خانواده شهید تدارک دیده شد.