به گزارش حلقه وصل، در قصه عاشورا کنار همه شهدایی که از کربلا میشناسیم و در ماتم و عزاداریهایمان پای روضهها برایشان اشک ریختهایم؛ میشود آدمهایی را پیدا کرد که قصه نبرد و هم رکابیشان با سیدالشهدا (علیه السلام) کمتر به گوشمان رسیده، آنهایی که صدای هل من ناصر ینصرنی امامشان را شنیدهاند و داستان زندگیشان را با شهادت تمام کردهاند.
مردی از قیبله مردان صبح
رزم و نبرد عابس بن شبیب شاکری در ظهر عاشورا یکی از شنیدنیترین جنگاوریهای کربلا به حساب میآید.
او مردی نترس از قیبله بنی شاکر بود. طایفهای که در جنگ صفین به خاطر نبردهای چشمگیرشان مورد تمجید امیرالمومنین قرار گرفتند و حضرت درباره آنها فرمود: «اگر تعداد آنها به هزار نفر میرسید خداوند آن گونه که بود ستایش میشد.» شجاعت آنها انقدر میان اعراب زبان زد بود که به آنها لقب مردان صبح را داده بودند.
فرستاده مسلم از کوفه به کربلا
بزرگترین خصیصه عابس عشق او به امیرالمومنین و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بود.وقتی مسلم به عنوان پیک امام در خانه مختار حضور پیدا کرد تا برای بزرگان کوفه نامه سیدالشهدا را بخواند عابس اولین کسی بود که خطاب به ابن عقیل گفت: «من از دیگران سخن نمیگویم و نمیدانم در دلهای آنان چه میگذرد و نمیدانم نیتشان چیست و از جانب آنها وعده فریبنده نمیدهم.
به خدا قسم از چیزی که درباره آن تصمیم گرفتهام سخن میگویم هنگامی که دعوت کنید میپذیرم و همراه شما با دشمنانتان میجنگم و با شمشیر از شما دفاع میکنم تا به شهادت برسم.»وقتی شمار زیادی از کوفیان با مسلم بن عقیل بیعت کردند، عابس کسی بود که مأمور شد تا نامه مسلم را به دست امام برساند؛ پس از بردن نامه، عابس با امام حسین (علیه السلام) و کاروان ایشان همراه شده و به یاران سیدالشهدا پیوست.
سپرجان امام هنگام نماز
برخی از روایات نوشتهاند عابس جزوکسانی بود که هنگام نماز خواندن اباعبدالله مورد اصابت چند تیر قرار گرفت و سپر بلای حضرت شد. ظهر عاشورا وقتی رفته رفته یاران امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند عابس پس از آنکه غلامش شوذب را روانه میدان کرد، خود راهی میدان شد؛ اما قبل از آن نزد سیدالشهدا حاضر شد و گفت: یا ابا عبدالله (ع)! به خدا سوگند روی زمین چه دور و چه نزدیک کسی نزد من عزیزتر و محبوبتر از شما نیست، اگر قدرت داشتم که ظلم را از شما به چیزی که عزیزتر از جان و خونم باشد دور کنم حتماً چنین میکردم.
هراس دشمن از رزم با عابس
عابس جزو آن رزم آورانی بود که حتی شنیدن نامش هم لرزه بر جان سپاه دشمن میانداخت تا جایی که ربیع بن تمیم همدانی از لشکریان عمربن سعد درباره او چنین میگوید: «چون دیدم عابس به سوی میدان میآید او را شناختم؛ من نبرد او را در جنگها دیده بودم و میدانستم که او از شجاعترین مردم است؛
پس به سپاه عمربن سعد گفتم: این شخص شیر شیران است، این فرزند شبیب است، مبادا کسی به جنگ او برود.» برای همین نوشته اند که عابس هنگامی که در میدان حضور پیدا کرد و با فریادهایش برای مبارزه حریف میطلبید کسی جرئت جنگ با او را نداشت.
زدن به صف دشمن بی لباس و زره
عابس در میانه میدان فریاد میکشید: «آیا مرد رزم نیست؟، مرد رزم نیست؟»
اما هیچکس برای مبارزه با او پیش قدم نمیشد. میگویند در این میان عمربن سعد دستور داد تا او را سنگباران کنند. عابس وقتی هجوم دشمن با سنگها را دید پیراهن و زرهش را از تن درآورد، به سپاه دشمن حمله برد و صفهای نظامی آنها را به هم ریخت.
دشمنان وقتی برهنه شدن عابس را دیدند از او سوال کردند: «آیا پرهیز نمیکنی و وحشتی نداری که در گرماگرم جنگ سربرهنه ای؟! عابس در پاسخ گفت: آنچه از سوی دوست به دوست برسد، آسان است» طبق روایتهای تاریخی عابس در آن نبرد چیزی بیش از ۲۰۰ نفر از سربازان عمربن سعد را به هلاکت رساند.
جنگ دشمن برای به نام زدن کشتن عابس
ربیع بن تمیم درباره نحوه به شهادت رساندن عابس چنین گفته: «به خدا سوگند او را دیدم که بیش از دویست نفر را تار و مار کرد؛ سرانجام با محاصره به او را شهادت رسانده و سر از بدنش جدا ساختند. و من شاهد بودم که سر عابس بن شبیب در دست مردانی دست به دست میشد و هر یک از آنان با هم منازعه میکردند تا کشتن او را به خود منسوب کنند. تا اینکه عمربن سعد گفت: «با هم ستیز نکنید، سوگند به خدا قسم یک نفر نمیتوانست این مرد را کشته باشد.»