به گزارش حلقه وصل، شهید سیداسدالله لاجوردی از آن شهدایی است که علیرغم داشتن حق بزرگی که بر گردن انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی دارد، کمتر دربارهاش گفته و نوشته شده است. دلیلش شاید این باشد که متأسفانه برخی، تهمتهایی که سازمان منافقین در طول سالها به این سردار انقلاب زده بودند، را باور کردهاند. تهمتها و دروغهایی مثل اینکه شهید لاجوردی فردی خشن، تندخو و یا حتی شکنجهگر و... بود!
اما دقیقاً در جهت عکس این دروغها، سیداسدالله لاجوردی که در راه عقیده و مبارزه با رژیم پهلوی و ضدانقلاب بسیار محکم بود و برای همین از طرف مقام معظم رهبری لقب «مرد پولادین انقلاب» را گرفت؛ در تعامل با مردم عادی و حتی با خطاکاران، انسانی بهشدت مهربان، نرمخو و با روحیهای پدرانه بود. انسانی مسئول و باتدبیر که با نگاهی به عملکردش در دورههای مسئولیت در «دادستانی انقلاب اسلامی کل کشور» و «ریاست سازمان زندانها» میتوان دو بعد شخصیتی او در قاطعیت برخورد با ضدانقلاب و همچنین در عین حال مهربانی با گناه و خطاکاران زندانی را به عیان مشاهده کرد...
قاطع و نفوذیشناس! شهید لاجوردی متولد سال ۱۳۱۴ بود و تحصیلات حوزوی را تا حدّ اجتهاد ادامه داده بود ولی لباس روحانیت بر تن نداشت. از نوجوانی در بازار تهران کار کرده بود و شغلش هم در زمان مبارزات علیه حکومت پهلوی «روسریدوزی» بود. از همان زمان طلبگی وارد مبارزات علیه رژیم پهلوی شده بود و بهخاطر همین هم توسط ساواک چندین بار دستگیر شد و حدود ۹ سال از عمرش را در زندانهای رژیم پهلوی و زیر شکنجه و فشار گذراند. تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) به پیروزی رسید.
او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا سال ۱۳۶۳ مسئول دادستانی انقلاب اسلامی کل کشور شد. ایشان در مدتی که این مسئولیت را بر عهده داشت، با بصیرت عمیق و مثالزدنی از یکطرف با قاطعیت با عناصر ضدانقلاب مبارزه میکرد و از طرف دیگر هم با به راه انداختن بحثهای عقیدتی در زندان، زمینه توبه و برگشت زندانیان سیاسی - از اعضای حزب توده و چریکهای فدائی خلق گرفته تا اعضای سازمان مجاهدین خلق- را فراهم میکرد.
با وجود انتشار وسیع شایعات علیه سیداسدالله لاجوردی در سطح جامعه و زدن تهمتهایی چون شکنجه و آزار زندانیان سیاسی به دستور ایشان!، شهید لاجوردی نگاهی کاملاً پدرانه و از سر عطوفت به آنها داشت.
رسیدگی به امور زندانیان، ابداع و ابتکار ایجاد فرهنگ توبه و بازسازی شخصیت عناصر گروهکهای ضدانقلابی فرقان، منافقین و جریانات الحادی و مارکسیستی، بردن زندانیان به مراکز تفریحی و تفرجگاهها، و یا به نمازجمعه بردنشان از دیگر اقدامات شهید بزرگوار لاجوردی بود. حتی غذاخوردن او با زندانیان و فوتبال و والیبال بازی کردن با آنها از دیگر کارهایی بود که به شکل مداوم توسط ایشان انجام میشد. البته متأسفانه آن بخش برخورد قاطع او با عناصر ضدانقلاب و بهویژه اعضای نفوذی سازمان مجاهدین خلق در ارکان اداره کشور، به مذاق برخی خوش نیامد، آنقدر که زمینه استعفا و رفتنش را از دادستانی انقلاب فراهم کردند.
داستان هم از این قرار بود که بعد از انفجار دفتر نخستوزیری و شهادت رئیسجمهور و نخستوزیر (شهیدان رجائی و باهنر) توسط عامل نفوذی منافقین در دفتر نخستوزیر (کشمیری)، توجه شهید لاجوردی به انحراف افکار عمومی توسط عدهای برای فراری دادن کشمیری از ایران جلب شد. وقایع منجر به فرار کشمیری و توطئه دوستان و یاران او برای شهید جلوه دادن او و عامل نفوذی نشان دادن شهید عبدالحسین دفتریان، باعث شد که سیداسدالله لاجوردی بهصورت جدّی پیگیر شناسایی نفوذیها شود.
او در جریان تحقیقاتش به نقشآفرینی محسن سازگارا معاون «ب.ن» و «س.ح» و حمایت دو مافوق او از اقداماتش پی برد. اما متأسفانه به دلیل حمایت برخی از افراد ناآگاه و یا نفوذی نتوانست خیانت این افراد را اثبات کند. ایشان بعد از استعفای اجباری از مقامش و در وصیتنامهای که در سال ۱۳۶۴ و در هنگام حضور در جبهههای حق علیه باطل نوشت، درباره این نفوذیها تأکید کرده است که: «خدایا! تو شاهدی چندین بار به عناوین مختلف، خطر منافقین انقلاب را (همانان که التقاط، به گونه منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده و همانان که ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان، دستمال ابریشمی بسیار بزرگ -به بزرگی مجمع الاضداد- به دست گرفتهاند، هم رجایی و باهنر را میکشند و هم به سوگشان مینشینند، هم با منافقین خلق، پیوند تشکیلاتی و سپس...! برقرار میکنند، هم آنان را دستگیر میکنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت به آنان تلاش میکنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک میشوند، هم در مبارزه علیه آنان و در حقیقت برای جلب رضایت مسئولین و نجات بنیادی آنان خود را در صف منافقکشان میزنند و هم در حوزههای علمیه به فقه و فقاهت روی میآورند تا مسیر فقه را عوض کنند)، به مسئولین گوشزد کردهام ولی نمیدانم چرا؟ (گرچه نسبت به بعضی، تا اندازهای میدانم چرا!) ترتیب اثر ندادهاند.»
زندان اوین یا هتل اوین! بعد از استعفا از سال ۶۳ تا ۶۸، شهید لاجوردی یا در جبههها مشغول جهاد بود یا در حجره روسری دوزی و روسری فروشیاش مشغول تلاش برای تأمین معاش خانواده. اما بعد از سال ۶۸ مسئول زندانهای کل کشور شد و از همان زمان انتصاب به این مسئولیت، دستور داد که به امور فرهنگی در زندانها توجه ویژه شود. از جمله، دستور داد دیوارها رنگ زده و باغچهها گلکاری شود و همچنین زمینه کار و فعالیت اقتصادی را برای زندانیان در داخل زندان فراهم کرد. تغییرات رفاهی و فرهنگی که در زندانها در دوره ریاست ایشان ایجاد شد، حتی باعث شد که مرحوم کیومرث صابری فومنی معروف به «گل آقا» در مطلبی طنز عنوان «هتل اوین» را به زندان اوین بدهد.
او بدون اطلاع قبلی و به شکل سرزده از زندانهای مختلف کشور بازدید انجام میداد و در صورت دیدن تخلفات روسای زندانها، با آنها برخورد میکرد. ایشان حتی در سالهای ابتدایی مسئولیتش دستورالعملی اجرائی را تنظیم و بهعنوان «منشور زندانبانی» به تمام روسای زندانها ابلاغ کرد. در صدر این منشور خطاب به کلیه روسا و مدیران زندانها آمده است: «هدف قانون از کیفر و زندان انتقامجویی نیست، بلکه نخست بهمنظور تنبّه و بیدار نمودن وجدان خفته یا غافل انسانهایی است که با دلایل گوناگون، دست به جرم و جنایت زدهاند و ثانیا بهمنظور پاک نگهداشتن جامعه از وجود کسانی است که ممکن است فساد و تبهکاری را به دیگران سرایت دهند.»
میشود گفت عمده مفاد این منشور توجه به مسائل زندانیان از جهت رفاهی، درمانی، حفظ حرمت زندانیان و خانوادههایشان در ساعت ملاقات و... بود. اما تنها اشاره به ۲ بند از این منشور کافی است تا بیانگر مدیریت انقلابی و عطوفت شهید لاجوردی باشد: «از آنجا که بیشترین مسئولیت زندگی به وضع خانواده زندانیان از سوی انجمن حمایت از زندانیان به عهده مسئولین زندانها محول شده، بر مسئولین زندانهاست که حضور فعّال و مستمر در زندانها داشته و مشکلات شخصی و خانوادگی آنها را از نزدیک بررسی و در رفع آنها (در حد امکان) بکوشند.» «پرسنل زندان به هیچ وجه منالوجوه نبایستی از زندانیان به منظور انجام کارهای شخصی خود استفاده کنند و حق ندارند کوچکترین هدیه ولو حبّه قندی یا دانه خرمایی از زندانی بپذیرند.»
با اجرایی شدن این منشور در زندانهای کشور، تغییر زیادی در محیط زندانها ایجاد شد. این تغییرات به حدّی بود که وقتی «گالین دوپول» -کمیسریای عالی حقوق بشر و نماینده ویژه این کمیسیون- به ایران آمد و از زندانهای کشور بازدید کرد و وضعیت زندانیان ایرانی را دید، از وضعیت رفاهی آنها تعجب کرد. ***
شهید لاجوردی در سال ۷۶ به دلیل اختلافات سیاسی مسئولین دولت اصلاحات با وی، دوباره مجبور به استعفا شد و به همان حجره روسری دوزی و فروشی خود در بازار تهران برگشت. ظاهرا نفوذیها و دوستداران مسعود رجوی و سازمان مخفوش! چندان دوست نداشتند که مرد پولادین انقلاب بهعنوان مدیری انقلابی و کارآمد در مصدر امور زندانها باشد.
تا اینکه در تاریخ اول شهریور ۱۳۷۷ دشمنان دیرین سیداسدالله لاجوردی یعنی منافقین در جلوی مغازهاش، او را به شهادت رساندند.
منابع: ۱- کتاب «مثل باران»- زندگینامه شهید سیداسدالله لاجوردی- ، نوشته میثم رشیدی مهرآبادی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحات ۴۷، ۵۱ و ۷۳ ۲- کتاب «عروج خونین» - شهید سیداسدالله لاجوردی- ، جلد چهارم، زیر نظر احمد قدیریان، بنیاد فرهنگی شهید لاجوردی، چاپ ۱۳۸۶.ش، صفحات ۱۱۲ و ۱۱۳ ۳- «مصاحبه با زهرا گل گل»- همسر شهید سیداسدالله لاجوردی- ، روزنامه جوان، مورخ ۳ شهریور ۱۳۹۶.ش ۴- مجله «اشارت دیده بان»، شماره ۳۳، آبان ۱۳۹۷.ش، «مرد پولادین»- ویژهنامه شهید سیداسدالله لاجوردی- ۵- مصاحبه با «سیدمحمدعلی مرویان حسینی»- معاون شهید لاجوردی در زمان ریاست در سازمان زندانها- ، خبرگزاری تسنیم، ۳۱ مرداد ۱۳۹۶.ش ۶- خبرگزاری دفاع مقدس، مصاحبه با «مصطفی مهذّب»- مدیرکل امور مالی دفتر ریاست جمهوری در زمان شهید رجائی- ، مورخ ۸ شهریور ۱۳۹۵.ش.