به گزارش حلقه وصل: در دنیای ورزش به ویژه فوتبال استفاده از تکنولوژیهای نوین برای بازبینی صحنههای ورزشی برای قضاوت درست موضوعی مرسوم است. در والیبال تکنولوژی چشم عقاب و در فوتبال VAR (کمک داور ویدئویی) در این راستا به کار داوران آمده تا در ورزش حق به حق دار برسد. به نظر میرسد در تاریخ نیز باید به همین منوال عمل کرد. خصوصا برای افرادی که حافظه تاریخی کوتاه مدتی دارند و اظهاراتی میکنند که با واقعیات تاریخی فاصله زیادی دارد.
جامعه کوتاه مدت و فراموشی بلند مدت گویی گریبان برخی از افراد و سلبریتیها که اتفاقا در فضای مجازی و رسانهای حضور فعال دارند را گرفته است. جریان آزاد اطلاعات و فضای اظهارنظر آزادانه به مرحلهای رسیده است که این افراد در فضای مجازی و تریبونهای مختلف تیپ و شخصیت «ناراحت» را به خود میگیرند؛ این درحالی است که خود از همین ظرفیتها و فرصتها بهره بردهاند و مولود این شرایط و امکانات هستند.
ماجرای اظهارات اخیر «محمد خاکپور» بازیکن سابق فوتبال کشورمان از جمله این موارد است. سابقه اظهارنظرهای این ورزشکار پیشکسوت علیه کشورمان کم نیست. از ورود ناروا به مسائل حقوقی و سخنان ساختارشکنانه تا تهمتپراکنی به نظام در بحبوحه و گیر و دار حوادث و آشوبها مواردی است که از این بازیکن فوتبال مشاهده شده است. کافی است نگاهی به رسانههای ضدانقلاب بیندازیم تا این موارد را به وضوح بنگریم.
با این حال وی به عنوان یک پیشکسوت به یک رقابت غیررسمی که هدف آن ارج نهادن به ورزشکاران قدیمی و انجام کار خیر است، دعوت میشود اما از همین فرصت مثبت بازهم برای نشان دادن یک شخصیت ناراحت و ناراضی سوءاستفاده میکند. به نوعی این افراد گویی در یک فضای تاریخی فریز شده قرار دارند و با فراموشی نسبت به گذشته بدون توجه به همه ظرفیتهای تولید شده و فرصتی که در آن قرار دارند، سعی میکنند اظهارات جنجالی به زبان بیاورند و نگاهها را متوجه خود کنند.
اگر در مقام مقایسه قرار بگیریم در کجای دنیا و در چه حکومتی به چنین افرادی دوباره تریبون آن هم از سوی یک رسانه رسمی داده میشود؟
در همان رژیمی که وی بدان اشاره میکند و سران آن را وطن پرست توصیف میکند با ورزشکاران و هنرمندان منتقد چگونه برخورد شده است؟
آیا در همان زمان چنین فضای ارتباطی و آزادی برای اظهارنظر وجود داشت؟ ساواک با افرادی از این جنس چگونه برخورد میکرد؟ آیا همین اظهارات از یک تریبون رسمی نشان دهنده همین فضای آزاد نیست که افراد بدون نگرانی از هر دری سخنی میگویند. در کشورهای خارجی با این تهمت پراکنیها چگونه برخورد میشود؟
متاسفانه یکی از معایب فضای اظهارنظر آزادانه بدون اثبات ادعاها نیز همین افراد شرطی شده و بستهای هستند که بدون نگاه جامع و کامل امور را سیاه و سفید توصیف میکنند و به فردی که به گواه تاریخ پول ساخت بیشتر از دهها ورزشگاهها آزادی را به خارج از این آب و خاک برد و خاندان وی تا به امروز بدون اینکه یک روز کار کنند زندگی شاهانهای در گرانقیمتترین شهرهای دنیا دارند برچسب وطن پرست می چسبانند.
فردی که همواره چمدانهایش برای خروج از کشور چه برای فرار و چه تفریح بسته بود، چگونه میتواند واجد ویژگیهای میهندوستی باشد؟
اظهاراتی که بیشتر حاکی از سخنان نسنجیده کف خیابانی است که افراد در تاکسی بدون هیچ مبنایی به هم رد و بدل میکنند.
همین تفکرات فریز شده شاید به این افراد اجازه ندهد تا امکانات و زیرساختهایی که در سراسر کشور توزیع شدهاند را ببیند. امکاناتی که هزاران برابر در این مدت پیشرفت کرده است و حالا کلانشهرهای کشور خود یک ورزشگاه آزادی دارند.
گویی این افراد یادشان رفته حتی آب لوله کشی به منازل در این مدت نرفته بود و مردم در شهری چون تهران که هنوز مثل امروز استخوان نترکانده بود و کلانشهری عظیم نشده بود باید برای استفاده از آب تسویه شده به سر خیابانها میرفتند و از شیرهای فشاری استفاده میکردند.
موضوعی که حداقل اگر برای نسل جدید نامفهوم است به سن و سال این افراد میخورد.
اینکه ظرفیتهای ورزشی در پایتخت آنقدر رشد کرده و ورزش چنان در کانون توجه قرار گرفته که در کنار ورزشگاههای دیگر یک ورزشگاه بزرگ آن هم مجموعه ورزشی آزادی تهران کفاف این رشد را نمیدهد انتقاد درستی است اما این موضوع هم باز نشان دهنده رشد ظرفیتها و پتانسیلهای ورزشی است.
در خصوص همین ورزشگاه نیز با وجود سالیان سال همواره شاهد بازسازی آن بودهایم و هیچ گاه در تاریخ این ورزشگاه حادثه ناگواری برای تماشاگران گزارش نشده است. این درحالی است که در حوادث ورزشگاههای تیمهای مطرح اروپایی شاهد کشته شدن تماشاگران نیز هستیم.
متاسفانه سندرم تاریکنگری و تیپسازی «فرد ناراحت» در سلبریتیها بعضا به افرادی که خود را عالم و فاضل معرفی میکنند نیز رسوخ کرده است و مثلا فردی که در جریان انتخابات ریاست جمهوری میکروفن هاشف خود را در یک فضای بحث و تبادل نظر پرت میکند و خود را ناراحت نشان میدهد این روزها به تحلیلگر در امور جامعه شناسی تبدیل شده است و فضای جامعه را با افکار مسموم خود پر میکند و مثلا میگوید در ایران زیبایی دیده و درک نمیشود. این درحالی است که فقط نگاهی به معماری ایرانی به خوبی نشان میدهد که ایرانیان چقدر با مقوله زیباییشناسی آشنا هستند و فراتر از تصورات رفتهاند.
این نوع منفیبافیها و یاسپروریهای شبه علم و شبه روشنفکری دقیقا قرار است چه نیاتی را برآورده کند؟ تاریک گرایی چه قرابتی با انتقاد دلسوزانه دارد؟ این افراد خود کجای امور را گرفتهاند و چه مراتبی را پیش بردهاند و چراغی را روشن کردهاند که حالا مدعی تاریکبینی هستند؟!