از این رو، به تازگی در کره جنوبی، آلمان و فرانسه، به عنوان سه متحد مهم و سنتی آمریکا در عرصه بین المللی، شاهد سقوط دولتهای مستقر در این کشورها بوده ایم. اگرچه دلایل سقوط دولت ها در این سه کشور متفاوت بوده با این حال، آنچه واضح به نظر می رسد این است که دولت های مختلف در هر کدام از این سه کشور، به عارضه هایی دچار شده اند که نظام حکمرانی آمریکایی در طی سال های گذشته نمنودهای عینی آن را پیش چشم جهانیان قرار داده است.
موضوعی که عملا این گزاره را به ذهن متبادر می کند که همزمان با تغییر کریدورهای قدرت جهان و تضیف موقعیت بین المللی آمریکا، این مساله می تواند جلوه های روشنی از خود را در کشورهایی که متحدان راهبردی و مقلدان سنتی نظام حکمرانی و سیاستهای آمریکا در عرصه بین المللی هستند نیز به نمایش بگذارد. از این رو، در هر کدام از این سه کشور، علل اصلی سقوط دولت در روزهای گذشته که به نوعی به پیوندهای آن ها با واشینگتن مرتبط باشد را مورد بررسی قرار می دهیم.کره جنوبی: تلاش یون سوک یول برای تقلید از ترامپ!
یوم سوک یول رئیس جمهور کره جنوبی به تازگی به بهانه نفوذ چهره های نزدیک به کره شمالی در سازوکارهای حکمرانی کشورش و البته به بهانه حفاظت از دموکراسی در کره جنوبی، اقدام به برقراری حکومت نظامی در کره جنوبی کرد. این تصمیم رئیس جمهور کره جنوبی، با واکنش منفی افکار عمومی و البته نمایندگان پارلمان کره جنوبی رو به رو شد و کار به جایی رسید که نمایندگان مجلس این کشور علی رغم محاصره شدن ساختمان پارلمان با تانک و نیروهای امنیتی، خود را به آن رساندند و مخالفت حداکثریشان را با برقراری حکومت نظامی در کره جنوبی اعلام کردند. از این رو، حکومت نظامی در کرره جنوبی تنها 6 ساعت دوام آورد.
در ادامه، وزیر دفاع کره جنوبی استعفا کرد و البته که رئس پلیس این کشور نیز برکنار شد. در عین حال، رئیس جمهور کره جنوبی توسط مجلس ملی این کشور استیضاح شده و روند استیضاح وی توسط دادگاه قانون اساسی کره جنوبی، با تعلیق او از قدرت و در قالب یک روند شش ماهه دنبال خواهد شد. اهمیت تحولات آشفته کره جنوبی و سقوط دولت در این کشور را باید از دو مظر مورد توجه داشت. اول اینکه کره جنوبی از جمله اصلی ترین متحدان آمریکا در شرق آسیا است و سنتا تا حد زیادی استقرار استانداردهای سیاسی و اقتصادی مطلوب آمریکا در این کشور را در دستورکار قرار داده است. با این همه، این رویکرد نه تنها در عرصه سیاست داخلی برای کره جنوبی ایحاد ثبات نکرده بلکه مداخلات گاه و بیگاه آمریکا در مسائل شبه جزیره کره سبب شده تا روند تنش زدایی از روابط دو کره نیز به سمت تنش های فزاینده کشیده شود.
کما اینکه مدتی قبل بود که کره شمالی در واکنش به اقدامات تحریک آمیز آمریکا در برگزاری رزمایش های نظامی با کره جنوبی در جوار مرزهای مشترک با خود، اقدام به منفجر کردن کلیه مسیرهای مواصلاتی به سمت کره جنوبی کرد. نکته دوم اینکه یون سوک یول رئیس جمهور برکنار شده کره جنوبی که مسبب اصلی آشفتگی های اخیر در کشورش است، تا حد زیادی سعی در تقلید از دونالد ترامپ رئیس جمهور منتخب و جنجالی آمریکا دارد. او با سیلی از رسوایی های مالی خود و همسرش رو به رو است با این حال، به دنبال ایجاد نوعی کیشِ شخصیت در کره جنوبی بوده و البته که با اتهام زنی به مخالفان و رقبای سیاسی اش، به دنبال قبضه کردن قدرت در کره جنوبی بوده است. این ها همگی همان رویکردهایی هستند که ترامپ در طی سال های گذشته جلوه هایی عینی آن ها را در عرصه حکمرانی آمریکایی به نمایش گذاشته است.
جالب اینکه در روزهای گذشته و قبل از اوج گیری جنجال های اخیر در کره جنوبی، شاهد بودیم که اخباری منتشر شد که تاکید داشتند یون سوک یول فعالانه در حال یادگیری بازی گلف است تا بتواند فرصتی برای تعامل بیشتر با دونالد ترامپ و مراوده با وی داشته باشد! با این همه، حداقل تاکنون تقلید از استانداردهای حکمرانی و دولتمردان آمریکایی برای کره جنوبی ثباتزا نبوده است.
آلمان؛ سقوط اقتصادی به بهای تامین منافع جهانی آمریکا
دولت آلمان به ریاست اولاف شولتس صدراعظم این کشور اخیرا و در پی کناره گیری وزیر دارایی این کشور از سِمت خود، در آستانه سقوط قرار گرفت و در نهایت، پارلمان آلمان، به شولتس و دولتش رای اعتماد نداد و زمینه برای سقوط دولت ائتلافی در آلمان و برگزاری انتخابات زودرس در این کشور فراهم شد. آلمان پرجمعیت ترین و بزرگترین اقتصاد اتحادیه اروپا است و سقوط دولت در این کشور پالس های منفی را به آینده آلمان و اتحادیه اروپا ارسال می کند.
با این همه، چالش اصلی آلمانِ کنونی بحران کسری بودجه این کشور است. بحرانی که در تحقق آن به عینه می توان ردپای واشنگتن و حمایت کورکورانه برلین از سیاست های کاخ سفید را مشاهده کرد. صاحب نظران بر این باورند که افزایش مناقشات میان اروپا و آمریکا با چین که انتظار می رود با حضور مجدد ترامپ در قدرت بیشتر هم شود و البته که قدرت گیری چشم اندازهای مرتبط با افزایش تعرفه گمرکی کالاهای صادراتی کشورهای اروپایی به آمریکا با حضور ترامپ در کاخ سفید(برخی گمانه زنی ها حداقل از افزایش تعرفه گمرکی 10 درصدی صادرات اروپا به آمریکا خبر می دهند) و در عین حال، پیروی کامل دولت آلمان از سیاست های واشینگتن در جنگ های غزه و اوکراین و تخصیص میلیون ها یورو کمک به رژیم اشغالگر قدس و اوکراین(آلمان اکنون در زمره اصلی ترین تامین کنندگان کمکهای مالی و تسلیحاتی برای این دو کنشگر در کنار آمریکا است)، همه و همه بحران کسری بودجه اقتصاد آلمان را به اوج رساندهاند.
بحرانی که اکنون نمودهای عینی خود را در عرصه سیاست این کشور و در قالب سقوط دولت در آلمان به نمایش می گذارد. در مورد آلمان نیز تبعیت دولتمردان این کشور از سیاست جهانی واشینگتن، نه تنها برای آلمان دستاوردساز نبوده بلکه عملا چندین پله آلمان را در حوزه های مختلف سیاسی و اقتصادی به عقب رانده است.
فرانسه؛ سقوط دولت تحت تاثیر یک الگوی تکراریِ آمریکایی
دولت فرانسه به نخست وزیری میشل بارنیه نیز به تازگی با یک سقوط تاریخی رو به رو شده است. بارنیه تنها 90 روز پس از انتصابش توسط امانوئل مکرون به عنوان نخست وزیر فرانسه، شاهد سقوط دولت خود بود. رویدادی که عملا در 60 سال اخیر در تاریخ سیاسی این کشور بی سابقه بوده است. در فرانسه نیز بحران کسری بودجه بیداد می کند و در مدت اخیر شاهد به اوج رسیدن تنش های سیاسی در این کشور برای تصویب بودجه ریاضتی بوده ایم که سعی در صرفه جویی 60 میلیارد یورویی از طریق کاهش هزینه ها و افزایش مالیات با هدف کاهش کسری بودجه دارد.
با این حال، میشل بارنیه سعی داشته تا با استفاده از اختیارات شخصِ نخست وزیر، لایحه مالی تامین اجتماعی را تصویب کند. موضوعی که با واکنش طیف های مخالف سیاسی وی رو به رو شد و در نهایت به سقوط وی و دولتش ختم شد. به نظر بسیاری از صاحب نظران، سقوط دولت در فرانسه به عنوان دومین اقتصاد مطرح اروپایی، تا حد زیادی متاثر از طبقاتی شدن سازوکارهای حکمرانی در این کشور است.
به بیان ساده تر، منتقدان دولت در فرانسه عنوان می کنند که این کشور با اتخاذ سیاست هایی نظیر اصلاح قانون بازنشستگی در فرانسه، عملا از جیب و زندگی مردم عادی در این کشور می زند تا منافع ثروتمندان را تامین کند. این همان مساله ای است که نمود عینی آن را در سال های گذشته به روشنی درآمریکا مشاهده کرده ایم. کشوری که در آن اکنون آنطور که موسسه گالوپ اعلام کرده، دغدغه اصلی مردم به جای حاکمیت دموکراسی در کشورشان، تامین دغدغه های اقتصادیشان است. دلیل آن هم این است که هم دموکرات ها و هم جمهوریخواهان آمریکایی، تا حد زیادی به منافع طیفها و طبقات ثروتمند و قدرتمند در کشورشان گرایش پیدا کرده اند و مردم را به کنشگرانی حاشیه نشین تبدیل کرده اند. این چالش اکنون مشکل اصلی حکمرانی در فرانسه است و اساسا گویی از آمریکا به فرانسه سرایت کرده است.
در عین حال، همراهی فرانسه با آمریکا در موضوعاتی نظیر جنگ اوکراین نیز مشکلات اقتصادی پاریس را تشدید و تعمیق کرده است. مشکلاتی که با حضور مجدد ترامپ در کاخ سفید و تشدید احتمالی تنش های تجاری اروپا با واشنگتن، ابعاد جدی تری را هم به خود خواهند گرفت.