به گزارش حلقه وصل: محسن مهدیان در یادداشتی نوشت: یکم. چرا ضدانقلاب درس نمیگیرد؟ این سطح از بلاهت در دشمن این خاک جالب است. سالها فکر میکردند هر کس در این مملکت روسریاش عقب است مقابل نظام قرار دارد. بارها و بارها نیز چوب این خوشخیالیشان را خوردند تا اینکه در اغتشاشات سال گذشته رسما با جماعتی مواجه شدند که حجاب نداشتند و اما تقلای دشمن را به تمسخر گرفتند و بلکه مقابل آن صف بستند. این روزها نیز کمپین صادق بوقی راه افتاده است و ضدانقلاب همچنان فکر میکند این شادی مردمی نافرمانی مدنی و تقابل با جمهوری اسلامی است؛ عجب حماقتی. این کمپین شادی برای بخشی از همین مردم است. همان مردمی که هویتشان دشمنی با دشمن این خاک است. هم اهل معنویت و مقاومتاند و هم شاد در دل سختیها.
دوم. صادق بوقی ناخواسته پروژه زامبیهای فرهنگی در ساحت موسیقی را ناکاوت کرد. ساسی مانکن که رسما نشان موسیقی دشمن است این روزها با همه پروژه تبلیغاتی و بهخط کردن رسانههای دشمن به حاشیه رفته است، علت نیز روشن است. صادق بوقی ولو با شادی محلیاش برآمده از بخشی از فرهنگ اقوام با لهجه محلی و شادی از نوع هویت ایرانی و اما ساسی مانکن نماد موسیقی مبتذل آنهم با ماموریت دشمن فرهنگی است. ایندو در یک زمان مشخص مقابل هم قرار گرفتند و در این دوئل اجتماعی، ساسی بیحیثیت شد.
سوم. سلیقه یکی مثل من، سبک شادی صادق بوقی نیست اما این سبک شادی جزئی از فرهنگ ماست. جزئی از جامعه ماست. همین مردم. این مردم هم سرود سلام فرمانده میخوانند و هم به سبک پیرمرد رشتی شادی میکنند. این مردم جمع ایندو هستند. برخی قدرت جمع بستن ایندو را ندارند و ناچار برچسب جامعه متضاد بر این مردم میزنند. اینهم خطاست و ناشی از خطای برداشت در نظام اولویتهای ارزشی و هنجاری است. اگر میخواهیم جامعهای را تحلیل کنیم باید مجموعه ارزشها و هنجارهای جامعه را فهرست اما سهم هرکدام را با وزنکشی محاسبه کرد و برایند گرفت؛ نه اینکه همه را همسطح قرار داد و جمع جبری زد. وزن و ضریب مقاومت و معنویت و عدالتخواهی و ظلمستیزی و آزادیخواهی واقعی این مردم قابل مقایسه با دیگر خصایص آنهاست؟ این خطای تحلیل بسیار کلیدی است که خیلیها ولو دلسوزان کشور را به اشتباه میاندازد و نمیتوانند مردم را درست تحلیل کنند.
چهارم. برخی مسئولان ما در مواجهه با مسائل اجتماعی خواسته یا ناخواسته هیزم آتش میشوند. برخی تصمیمات خلقالساعه و یا بدون تخمین رسانهای هزینهساز برای کلیت ساختار حاکمیت است. یک نمونهاش برخورد با همین پیرمرد رشتی است. واقعا چقدر این مسئله اهمیت داشت که اینطور مقدمه ضریب دادن بدان میشویم؟ یک نمونه اخیر دیگر جلوگیری از برگزاری کنسرت قربانی در اصفهان است. این تصمیمها ممکن است در سطح یک مدیر محلی و با شتابزدگی اتخاذ شود اما هزینه آن فراتر از تصمیم یک مدیر است و کل جامعه و حاکمیت را درگیر میکند. کاش بیشتر تدبیر کنیم.