
سرویس معرفی: فاطمه بنت حزّام مشهور به امالبنین، از همسران امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) و از شخصیتهای محترم در میان شیعیان است. روایت است که پس از وفات حضرت فاطمه(س) در ۱۱ ق، امام علی(ع) با برادرش عقیل که در نسبشناسی عرب شهره بود، درباره انتخاب همسری که اصیل باشد و فرزندانی دلیر و جنگاور بیاورد، مشورت کرد و عقیل، فاطمه بنت حزام بن خالد را پیشنهاد داد و گفت در میان عرب دلیرتر از مردان بنی کلاب دیده نشدهاند. امام علی(ع) این پیشنهاد را پذیرفت لذا با امالبنین ازدواج کردند.
نتیجه این وصلت ولادت چهار فرزند دلاور به نامهای عباس، عبدالله، جعفر و عثمان بود؛ از این جهت ایشان به امالبنین یعنی مادر پسرها مشهور شد. در بین فرزندان ایشان عباس(ع) صاحب مقام و فضیلتهای بالایی شد. هرچند هر چهار بزرگوار در روز عاشورا و در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند تا نام نیکشان تا قیامت نقل محافل و باب معارف اهل حق باشد.
از وفات این بانوی مجلله، تاریخ دقیقی مشخص نیست، اما آنچه در اسناد مکتوب معروف است، حضرت امالبنین(س) در ۱۳ جمادی الثانی سال ۶۴ هجری قمری از دنیا رفتند و پیکرشان در بقیع دفن شده است.
* فضائل حضرت ام البنین(س)
۱. همسری مولا علی علیه السلام
یکی از فضائل حضرت ام البنین(س) لیاقت همسری با مولا امیر المومنین علیه السلام است. بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، علی (علیه السلام) به عقیل فرمود: زنی را برایم پیدا کن که از خانواده ای نجیب و شجاع باشد. برایم فرزندی شجاع و قهرمان بیاورد تا سالار شهیدان را در کربلا یاری کند. عقیل گفت: با فاطمه دختر حزام کلبی ازدواج کن که در میان عرب شجاع تر از پدرانش وجود ندارد.(مزینانی، 1390، ص 305)
۲. فداکاری نسبت به اهل بیت پیامبر علیهم السلام
به جز حضرت ام البنین(س)، این بانوی پاک، تاریخ کسی را به یاد ندارد که فرزندان هووی خود را بر فرزندان خود مقدم بدارد. حضرت ام البنین(س) توجه به اولاد پیامبر را فریضه ای دینی می شمرد؛ زیرا خداوند در کتابش به محبت خاندان رسول الله امر کرده است. ام البنین این عظمت را درک کرده بود لذا حق آنان را ادا کرد. «شهید» از بزرگان فقه امامیه می گوید: ام البنین از زنان با فضیلت و عارف به حق اهل بیت علیهم السلام بود.
حضرت ام البنین(س) محبتی خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستی آنان کرده بود. آنان نیز برای او جایگاهی والا قائل بودند. زینب کبرا پس از رسیدن به مدینه به دیدار حضرت ام البنین(س) رفت و شهادت چهار فرزندش را به او تسلیت گفت و همچنین در اعیاد برای عرض تسلیت نزد او می رفت. رفتن نواده ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، شریک نهضت حسینی و قلب تپنده ی قیام حسین (علیه السلام), زینب کبرا، نزد ام البنین و تسلیت گفتن فرزندان برومندش، نشان دهنده ی منزلت والای ام البنین نزد اهل بیت (علیهم اسلام) است.
۳. ولایت مداری حضرت ام البنین(س)
زمانی که بشیر از کربلا برگشت و اخبار کربلا را آورد خدمت حضرت ام البنین(س) رسید. خبر شهادت فرزندانش را یکی یکی به او می داد. ام البنین هر بار می گفت: از حسین چه خبر؟ فرزندانم و هر آنچه زیر آسمان کبود است به فدای حسین. وقتی خبر شهادت امام حسین علیه السلام را شنید با آهی سوزان گفت: بشیر با این خبر بندهای دلم را پاره کردی. (مزینانی، 1390، ص 306). این اوج معرفت و ولایت مداری حضرت ام البنین(س) نسبت به امام زمانش را نشان می دهد.
۴. شاعری فصیح و اهل فضل و دانش
زمانی که زنان به خاطر سوگ فرزندانش به حضرت ام البنین(س) تسلیت می گفتند، در جواب آنها در قالب شعر این چنین سرود: که ای زنان مدینه دیگر مرا ام البنین نخوانید که با این نام مرا به یاد شیران بیشه شجاعت می اندازید. مرا فرزندانی بود که به خاطر آنها مرا مادر پسران می گفتند ولی اکنون دیگر برای من فرزندانی نیست.( همان، 307)
از ویژگی های مهم اشعار حضرت ام البنین(س)، توجه به رویدادهای سیاسی زمان و مسائل مربوط به آن است. وی پس از واقعه عاشورا با استفاده از هنر مرثیه خوانی توانست ندای مظلومیت و حق طلبی حماسه آفرینان کربلا را به گوش نسل های آینده برساند و مردمان غفلت زده را بیدار کند.
۵. پرورش دهنده پرچمدار کربلا
سِمَتِ مادری، برای شخصیتی همچون عباس بن علی که پرچمدار صحرای سوزان کربلا بود، افتخارِ بزرگی است که نصیب بانوی شایسته ای همچون ام البنین شده است. فرزندی همچون ابوالفضل العباس باید در دامان مادری پاک طینت و نیکو سیرت پرورش یافته باشد که چنان رشادت ها و شجاعت های بی نظیری را از خود بر جای گذارد که تاریخ همتای او را به خود ندیده یا به ندرت دیده است.
۶. صبر بینظیر حضرت امالبنین(س)
مورّخان نوشته اند روزی که امیرالمومنین علیه السلام، عباس را در دامن خود گذاشت آستینش را بالا زد و در حالی که به شدّت می گریست، بازوانش را می بوسید. ام البنین حیرت زده شده از امام پرسید: چرا گریه می کنید؟ حضرت جریان شهادت عباس را در رکاب برادر توضیح دادند. ام البنین هم گریست اما عظمت ایمان خود را نشان داد و با صبر و بردباری خدا را سپاس گفت که فرزندش فدایی سبط گرامی رسول خدا (صلی الله و علیه و آله) و ریحانه ی او خواهد شد. (ماهنامه مبلغان، پاک نیا،1387، ش 104، ص 24)
* اشعار سالروز وفات حضرت امالبنین(س)
خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین
آسمان از غم تو روی سرم ریخت حسین
زینب آن نیست که پیش از سفر از پیشم رفت
از غم موی سپیدش جگرم ریخت حسین
خواهرت گفت که از نیزه دهانت خون شد
ناگهان بند دل از این خبرم ریخت حسین
من شنیدم بدنت زیر سم اسبان رفت
تنت انگار که پیش نظرم ریخت حسین
گفت: راوی که جگر گوشه اَت ارباً ارباست
از دلم سختیِ داغ پسرم ریخت حسین
در ره یاری ارباب پسر یعنی چه؟
شکر، پیش قدمِ تو قمرم ریخت حسین
مادر آن است که یار غم زهرا بشود
پس چه بهتر که به پایت ثمرم ریخت حسین
پسرانم همه بودند سپرهای حسین
سپر من همه در حفظ حرم ریخت حسین
آب اگر ریخت ز مشک پسرم، شرمنده…
آبرو بود که از چشم ترم ریخت حسین
مرغ باغ ملکوتِ تو شده عباسم
او به پرواز شد و بال و پرم ریخت حسین
مادرت آمد و دست پسرم را بوسید
عرق شرم ز روی پسرم ریخت حسین
محمود ژولیده
تو زیبا شدی کوه و دریا شدی
یه باغی پر از عطر گلها شدی
یه همدم تو غمها برای علی
یه زهراترین بعدِ زهرا شدی
توموندی کنار علی یک تنه
تو گفتی که زهرا پناه منه
نذاشتی علی بت بگه فاطمه!
نذاشتی که زینب دلش بشکنه!
نخ چادرت دلبری میکنه
تورو فاطمه یاوری میکنه
واسه بچه هاش مادری کردی و
واسه بچه هات مادری میکنه
چقد مثل زهرا شده شوکتت
چقد مثل زهرا شده غیرتت
ایشالا نشه دست و بازوت کبود
ایشالا که نیلی نشه صورتت
ایشالا که آتیش نیاد سوی تو
نشینه غلافی به بازوی تو
همیشه بمونی کنار علی
الهی نبینم که پهلوی تو….
واست کوچه رو دلربا میکنن
پر از عطر خوب خدا میکنن
قدم میزنی تا توی کوچهها
پسرهات برات کوچه وا میکنن
الهی نبینی غم حیدرو
نبینی غم ساقی کوثرو
نداره دلی خوش زدیوار و در
امیری که کنده در خیبرو
میترسم بخونم برات روضه من
فقط اینه دیگه دعام دائماً
ایشالا توی کوچه عباس تو
نبینه چیزایی که دیده حسن
خدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری
خدا محسنو برده پیش خودش
به جاش داده عباس نام آوری
تویی اوج زنهای مردآفرین
شدی بعد زهرا تو زهراترین
تو ام الوفایی، تو ام الادب
شدده نام زیبایت ام البنین…
محسن کاویانی
چه گام استواری در دفاع از اصل دین داری
به راهی که در آن هستی بدون شک یقین داری
تو هم ام الادب هستی و هم ام البنین هستی
ارادتهای دیرین بر امیرالمومنین داری
هنر داری جگر داری قمر داری پسر داری
تو آن ماهی که دامانی به حق ماه آفرین داری
خودت را از زمانی که کنیز فاطمه خواندی
عزیز زینبش گشتی مقامی اینچنین داری
به دستت پرورش دادی علمداری بدون دست
یقین دارم که تو دست خدا در آستین داری
برای هر حروف حا و سین و یا و نون خاتون
چهار عاشق به مانند رکاب آن نگین داری
مزارت عرش اعلا شد زیارتگاه سقا شد
اگر چه مرقدی از خاک روی این زمین داری
محسن صرامی
مادر روزهای دلتنگی
بانوی گریههای طولانی
میشد از موج اشک هر روزت
اسمان مدینه طوفانی
بسکه با سوز روضه میخواندی
پا به پایت مدینه مینالید
چشمهای غسی مروان هم
گاهی از گریهی تو میبارید
اسمان را به گریه وا میداشت
چشم ابری و اه هر روزت
چشم خاکی و غصه دار بقیع
مینشسته به راه هر روزت
کربلا بود و روسفیدی تو
لحظه امتحان سخت خدا
پسرانت یکی یکی رفتند
شیر مردان درسهای شما
گرچه با چشم خود ندیدی که
کربلا را چه ماجرایی بود
زندگی تو بعد عاشورا
گریه در گریه کربلایی بود
حسن کردی
ای جبرئیلم تا خدایت پرکشیدی
از مادر چشم انتظارت دل بریدی
جز ام لیلا کس نمیفهمد غمم را
من پیر گشتم تا چنین تو قد کشیدی
تنها نه دلگرمی مادر بودهای تو
بر خاندان فاطمه روح امیدی
بر گردنم انداختی با دستهایت
زیبا مدال عزت «ام الشهیدی»
زینب کنار گوش من آهسته میگفت:
هرگز مپرس از دخترت از چه خمیدی
از خواری بعد از تو گفت و گفت: دیگر
بر پیکر مانیست جایی از سپیدی
یک تکه مشک پاره را تا داد دستم
فهمیدمای بالا بلند من چه دیدی
از مشک معلوم است با جسمت چه کردند
وای از زمین افتادن، و از ناامیدی
باور نخواهم کرد تا روز قیامت
بی دست افتادی، به خاک وخون طپیدی
در سینه پنهان میکنم یک عمر رازم
پس شکل قبرت را دگر کوچک بسازم
قاسم نعمتی
بدون ماه قدم میزنم سحرها را
گرفته اند از این آسمان قمرها را
چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است
رسانده است به خانم کسی خبرها را
نگاه کن سر پیری چه بی عصا مانده
گرفته اند از این پیر زن پسرها را
چه مشکل است که از چهار تاپسرهایش
بیاورند برایش فقط سپرها را
نشسته است سر راه، روضه میخواند
که در بیاورد آه …آه رهگذرها را
ندیده است اگر چه، ولی خبر دارد
سر عمود عوض کرده شکل سرها را
کنار آب دو تا دست بر روی یک دست
رسانده است به ما خانم این خبرها را
بشیر آمد گفتی که از حسین بگو
ز عون دم زد و گفتی که از حسین بگو
ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی
برای خانه مولا که انتخاب شدی
به خانهی ولله اعظم آمدی و
دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی
به جای اینکه شوی مدعی همسری اش
کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی
تنور خانهی حیدر دوباره گرم شد و
برای چرخش دستار انتخاب شدی
پهار تا پسر آوردهای برای علی
که جای فاطمه ام البنین خطاب شدی
دلت همیشه چنین شوهری دعا میکرد
تو مثل حضرت صدیقه مستجاب شدی
اگر چه ضرب غلافی به بازویت نگرفت
میان کوچه به دیوار زانویت نگرفت
تو را به قصد جسارت کسی اسیر نکرد
به چادر عربی تو خار گیر نکرد
تو را که فرق علی دیدهای و خونحسن
به غیر کرببلا هیچ چیز پیر نکرد
به احترام همان تکه بوریا دیگر
زمین خانهی تو نیت حصیر نکرد
از آن زمان که شنیدی خزان گلها را
هوای کوی تو باغ دل پذیر نکرد
چه خوب شد که نبودی و کربلا بینی
که دست دشمن دون رحم بر صغیر نکرد
به نعل تازه گرفتند تا بدنها را
به ضرب دست لگد میزدن زنها را
علی اکبر لطیفیان
* پوسترهای سالروز وفات حضرت امالبنین(س)