به گزارش حلقه وصل، عملیات بیتالمقدس در روز دهم اردیبهشتماه در غرب رودخانه کارون و خرمشهر و با رمز عملیات «یا علی بن ابیطالب» با هدف آزادسازی شهرهای خرمشهر، هویزه و جاده اهواز به خرمشهر، خارج کردن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد و نیز جاده اهواز به آبادان از برد توپخانه دشمن و همچنین تأمین مرز بینالمللی به صورت مشترک توسط نیروهای سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی ایران انجام شد. طی این عملیات بیش از پنج هزار کیلومتر از اراضی اشغالی از جمله شهرهای خرمشهر و هویزه و نیز پادگان حمید و جاده اهواز خرمشهر آزاد شد.
بهرهگیری از انگیزههای ریشهدار دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامهریزی شده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقهای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیتالمقدس را نسبت به سایر نبردهای دوران هشت سال جنگ تحمیلی متمایز میکنند.
خبرگزاری فارس مصمم است در قالب سلسله مطالبی با عنوان «روایت ظفر» با تکیه بر آثار و اسناد موجود در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، همزمان با سالروز آغاز این عملیات غرورآفرین، جلوههای شکوه مقاومت و پایداری این حماسه عظیم را به روایت فرماندهان حاضر در عملیات منتشر کند که بخش هفتم آن در ادامه میآید:
روایت سردار سرلشکر رحیم صفوی
سردار سرلشکر رحیم صفوی از فرماندهان دوران دفاع مقدس در باره عملیات بیتالمقدس میگوید: ما در بین مرحله سوم و چهارم عملیات، یک عملیات روانی هم شروع کردیم. بلندگوهای بزرگی گذاشته بودیم که عراقیها را به تسلیم دعوت میکردیم و این اقدام تأثیر زیادی در روحیه نیروهای عراقی داشت.
در این حین اتفاقات دیگری هم افتاد، مثلاً فرمانده عراقی به نام سرهنگ زیدان، روی همان میدان مینی که خودشان کار گذاشته بودند رفت و تکهپاره شد، یا بسیجیها یک هلیکوپتر عراقی را با آر.پی.جی زدند و هلیکوپتر آتش گرفت و دور که میخورد سقوط کرد.
روحیه عراقیها بهطور کامل متزلزل شد و برای فرار شروع کردند؛ خودشان را در رودخانه انداختند و تعداد زیادی از آنها غرق شدند.
ما واقعاً نصرت الهی را در شکل رعب الهی که خدا در دل آنها انداخت، شاهد بودیم. آن چیزی که حضرت امام (ره) فرمودند: خرمشهر را خدا آزاد کرد.
من در حال رفتن به سمت خرمشهر بودم که یک جوان بسیجی لاغر را دیدم که گردنش هم بلند بود و کلاه آهنیاش لقلق میخورد.
صدتا اسیر عراقی را که پیراهنشان را هم درآورده بودند؛ با خود میبرد. اسلحه کلاشینکف را هم محکم به سینهاش چسبانده بود.
من به بازوی یکی از اسرای عراقی نگاه کردم، دیدم از گردن این بسیجی ما کلفتتر است! گفتم خدایا چه شجاعت و شهامتی را در وجود این بسیجی لاغراندام با این کلاه گذاشتهای؟ اینها واقعاً نصرت الهی بود.
منبع:
فصلنامه تخصصی نگین ایران، شماره ۵۷، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تابستان و پاییز ۱۳۹۵.