به گزارش حلقه وصل، مهدی فقیه را همه ایران میشناسند. او شمایل نمادین بابابزرگهای ایرانی است. حتی اگر پدربزرگ شما ترک، لر، عرب، گیلک، مازنی، ترکمن، بلوچ یا متعلق به هر نژاد دیگری از ایران باشد، میتوانید مهدی فقیه را با آن تهلهجه شیرازیاش آینهای دربرابر پدربزرگ خودتان تصور کنید؛ نمکین و مهربان و حکیم. صبور و دلسوز. مومن و معقول. نکته قابلتوجه درباره مهدی فقیه این است که از ابتدا وقتی وارد سینما شد، نقش پیرمردها را بازی کرد و این روند بیش از ۳۰ سال است ادامه پیدا کرده.
او را از این جهت میشود با ویلم دفو در سینمای آمریکا مقایسه کرد بیاینکه هیچ شباهتی بین چهره و کاراکترهایی که این دونفر بازی کردهاند وجود داشته باشد. فقیه وقتی وارد این نوع نقشها شد، ۴۶ ساله بود و حالا ۷۶ ساله است. این درحالی است که او قبل از آن تئاتر عروسکی کار میکرد و برای بچهها اجرا میشد. به این ترتیب نسبت مهدی فقیه با مخاطبان سینما و تلویزیون ایران، بهمرور تبدیل به نسبت یک پدربزرگ قصهگو با نوههایش میشود.
مهدی فقیه را با نقشهایی کوچک و دوستداشتنی در سینما و تلویزیون و البته آثار ماندگاری مثل مریم مقدس، شوق پرواز، لیلی با من است، سفر به چذابه، هور در آتش، ملک سلیمان و… میشناسیم. او تحصیلکرده تئاتر در فرانسه است و پس از آن در دورههای انقلاب و جنگ، بهخصوص جنگ تحمیلی فعالیتهایی داشت. مهدی فقیه هنوز با تمام توان بازی میکند، اما غیر از بازیگری، به حرفه نجاری هم مشغول است. کلا او آدم جالب و جذابی است. با این هنرمند خوشسخن شیرازی گفتوگویی کردهایم درباره مسیری که برای بازیگر شدن پیموده و همینطور بهترین کارگردانهایی که با آنها کار کرده است. با مهدی فقیه درباره فرآیند بازیگردانی و بعضی از دیگر جزئیات فنی بازیگری هم حرف زدهایم و البته چیزهای دیگری که در متن مصاحبه آنها را خواهید خواند.
هنر را از چند سالگی آغاز کردید؟
از ۱۵-۱۴ سالگی و از دبیرستان این فعالیت را در شیراز شروع کردم. استادی به نام محیالدین لایق داشتیم که در مدرسه با ایشان کارهای تئاتر انجام میدادیم و بعد این ادامه یافت. بعد من دیدم بچههای خودمان را از کودکی تربیت کردیم که تئاتر خوب ببینند و این روند باید ادامه پیدا کند. برای همین تئاتر عروسکی را برای بچهها آغاز کردم. مثلا در شیراز کار عروسکی «جیجی بیجی» و «پهلوون کچلک» را داشتیم. بیشتر بهدنبال کارهای عروسکی رفتم و سالها در این حوزه فعالیت کردم.
غیر از شما کسانی بودند در شیراز تئاترعروسکی کار کنند؟
خیر، استاد من هم تئاتر عروسکی کار نمیکرد. خود من با تجربه و کارهایی که دیده بودم، زحمت زیادی کشیدم و این را راهانداختم. مدتی هم دانشکده دراماتیک، خدمت استاد اسکار پتک، اهل چکسلواکی آمدیم. این کار را دنبال کردیم و مدتی فرانسه رفتم و با مارسل ویولت هم کار کردم و اجراهای تئاتر و برنامههای تلویزیونی داشتیم. کارهای ۲۶ قسمتی به نام اچ و مچ و رنگ آبی، سرزمین سبز و... را کار کردیم.
همدورههای شما وقتی که به فرانسه رفتید، چه کسانی بودند؟
کسی از ایران نبود و تنها خودم رفتم.
استادان شما چه کسانی بودند؟
مارسل ویولت و جان لوکگز کاریه بودند. کسانی دیگر هم بودند، اما معروفترینشان اینها بودند.
مربوط به چه سالهایی است؟
در دهه ۵۰ بود.
عنوان لیسانس شما چه بود؟
لیسانس بازیگری گرفتم و فوقلیسانس هنر دارم. همانند ایران نیست که کارگردانی و... داشته باشد.
بعد از بازگشت به ایران کارمند ارشاد شدید؟
از ابتدا کارمند ارشاد بودم، کارمند فرهنگ و هنر بودم که مربوط به دهه ۴۰ میشود و اواخر ۴۰ و اوایل ۵۰ وارد فرهنگ و هنر شدم و بعد از انقلاب این نام عوض را کردند و فرهنگ و ارشاد اسلامی شد.
تئاترهای صحنهای هم اجرا کردید؟
بله، فراوان بود. مثلا چهار صندوق بهرام بیضایی یا درختان ایستاده میمیرند کاسونا. حتی رستم و سهراب بود که در میان عشایر و روستاها اجرا میشد، چون در این مناطق اجرا نبود و در روستاهای دورافتاده و عشایری که درحال حرکت بودند، در سالهای ۴۷ تا ۵۰ اجرا در روستاها داشتیم.
بورسیه دولت شدید و به فرانسه رفتید؟
بله، پدر ما چیزی نداشت که بخواهم با هزینه شخصی بروم. من بورسیه شدم.
سالنهایی که اجرا داشتید در شیراز بود یا به شهرهای دیگر مثل تهران هم آمدهاید؟
تهران در جشنواره شرکت کردیم، ولی در شیراز با دوستان سالنی احداث کردیم. سالنی به نام خانهعروسک در پارک آزادی بود و دوستان همت کردند و آن را تبدیل به سالن عروسکی برای بچهها کردیم تا تئاتر تماشا کنند. این مربوط به همان دهه ۵۰ است.
از آدمهای آن زمان کسی بود که وارد سینمای حرفهای شود؟
آقای محمد فعلی، محمود پاکنیت، مجید افشاریان و عدهای دیگر بودند. مجید افشاریان نویسنده و کارگردان خوبی بود. خانم شهلا سعیدی، علی بازیار، ناصر عبدول و... بودند و بعد وارد سینما شدند. با اینها حوزه عروسکی را شروع کردیم و روزهایی ۶-۵ سانس اجرا داشتیم.
تجربهها را به نسل جوان منتقل کردهاید؟
کلاسهای متفاوتی داشتم، استاد دانشگاه تهران و سالها استاد راهنما بودم. تا جایی که توانستم این تجربیات را بیان کردم، چون نمیتوان این مطالب را برای خود نگه داشت. باید گفت تا جوانان کارهای جدیدتر و بهتری را نسبت به ما آغاز کنند.
ظاهرا در آن دوره زمانی، با توجه به بعضی از خاطرات ناخوشایند قشر مذهبی جامعه، در شهرهای مذهبی مثل قم، شیراز، مشهد و... نگاه مثبتی به هنر وجود نداشت. اینطور بود که جلوی اجراهای شما را در این شهرها بگیرند؟
در شیراز مسائل ما نسبت به جاهای دیگر زیاد بود. چون در شیراز اتفاق جشنهای ۲۵۰۰ساله افتاده بود و ما را آدمهای جشن هنر میدیدند، درحالی که کاری به جشن هنر نداشتیم. کارمان یک تئاتر خوب و عالی بود.
شما از خانوادهای مذهبی بودید. خانواده با شما در فعالیتهای هنریتان همراهی میکرد؟
بله، مرحوم پدرم رئیسالقراء بود و تفسیر قرآن داشت، ولی دید بازی داشت. تئاتری داشتیم که آقای لایق نوشته بود و در نمای مکه و بعثت رسولالله اجرا میشد. مرحوم لایق گفتند پدر شما ببیند که این خوب است یا خیر. پدرم تایید کردند و حتی تشویق کردند این کارها را انجام دهیم.
خیلی از خانوادهها در شهرستان اجازه نمیدهند فرزندان وارد عرصه هنر شوند.
این نیازمند دید بازتری است.
در دوران انقلاب فضای فرهنگی شیراز و تهران چطور بود؟
خیلی فعالیت داشتیم. من سریگرافی را بلد بودم، آن زمان بنر نبود و تصویر امام را چاپ میکردیم و یکبار تصویری از حضرت امام(ره) چاپ کردیم و حدود ۲۰۰ مورد بود و ۱۰۰ چاپ را به تهران فرستادیم. فعالیت در این عرصه زیاد بود. در وادی جریان انقلاب حتی عکاسی هم میکردم.
زمان جنگ در جبههها هم تئاتر اجرا میکردید؟
خیلی زیاد بود. من از فاو تا بلندیهای حاجعمران را با گروه خودم رفتم و اجراهای زیادی داشتیم. بلندیهای حاجعمران هوابرد شیراز بود و ما برای آنها تئاتر اجرا کردیم.
تنها کار فرهنگی شما در آنجا اجرای تئاتر بود؟
کتاب هم توزیع میکردیم. آن زمان فاو را گرفته بودند و آنجا در سنگری زیر زمین بودیم. من به رزمندگان کتاب میدادم و مسئولیتم این بود. مسئولان آمدند و گفتند شما چرا اینجا هستید و ما فاو را داریم از دست میدهیم. گفتم مگر اینها رزمندگان ما نبودند که من بخواهم به آنها کتاب بدهم؟ گفتند نه و اگر میدانستند که نیروی ایرانی هستی، یا اسیر میشدی یا تو را با گلوله میزدند.
تئاترهایی که اجرا میکردید، درقالب طنز بود؟
کارهای طنز و غیرطنز داشتیم، ولی اغلب کارهای طنز برای روحیه دادن به رزمندگان بود.
اولین کارتان در سینما را با راعی انجام دادید. چطور به این فیلم ملحق شدید؟
آقای حقیقی آن زمان شیراز بود و کامل من را میشناخت و تئاترهای ما را میدید و مدرسه عالی رادیو و تلویزیون بود و این جریان را میشناخت. ایشان از ما دعوت کردند و در فیلم «تابستان ۵۸» کار کردیم. در این فیلم با آقای راعی کار کردیم و بعد از آن هور در آتش بود.
چطور برای فیلم هور در آتش انتخاب شدید؟
آقای حمیدنژاد دنبال بازیگر میگشت. خود ایشان میگفتند پیرمردهایی که سن بالایی برای بازیگری داشتند را تست گرفتم و یک نفر من را معرفی کرد و از شیراز به تهران رفتم و انتخاب شدم.
بهنظر شما باباعقیل چه ویژگی خاصی داشت که بین مردم محبوب شد؟
چون شعار نبود. جوهرهاش یک چیزی بود که امام(ره) بیان میکردند. میگفتند این رزمندهها یکشبه ره صدساله پیمودند و ما به این دوران جنگ نمیگوییم، بلکه میگوییم دفاعمقدس. این فضا یکسری کارهای معنوی میطلبد، نه چیزی مثل کارهای غربی که صرفا آرتیستی است. ما در کارهای بزرگ و پرخرج دفاع مقدس موفق نبودیم، اتفاقا در کارهای کوچک و معنوی سینما موفق بودیم.
نگاه انسانیتر بوده است.
بله، در هنر مفاهیم انسانی را باید منعکس کنید. چارلی چاپلین هم همین امر را دنبال کرد و جهانی شد و هم تلویزیون جمهوری اسلامی نشانش میدهد هم رسانههای کاپیتالیستی؛ آن هم با اینکه فیلمهایش سیاه و سفید است. همه هم وقتی میبینند، لذت میبرند. در هنر اگر این مفاهیم انسانی را بیان کنید ماندگار میشود.
مهرشاد کارخانی را میشناسید؟
بله، خیلی خوب میشناسم. آقای کارخانی عکسی از من گرفت و ماندگار شد. تقریبا سکانس ۴ یا ۵ هور در آتش بود. جایی است که پتو روی سرم گرفتهام. آقای حمیدنژاد هم یادداشتی روی آن عکس نوشت و گفت ممنونم که باباعقیل را به من دادید.
بهنظر شما بین مردم با کدام یک از نقشها ماندگارتر شدید؟
مردم در خیابان من را بابارحمت یا باباعقیل صدا میزنند. یک کاری برای شیراز بود که تکیهکلام آن گمپ گلم بود و برخی به این تکیهکلام من را میشناسند. بیشتر با هور در آتش در بین مردم شناخته میشوم.
معیار شما معنویت و انسانیت است؟
۱۰۰درصد همین است، باید اینچنین باشد.
وقتی لیلی با من است که کار طنز متفاوتی در ژانر دفاع مقدس بود را بازی کردید، نترسیدید این فیلم بعدا توقیف شود؟
کار آقای کمال تبریزی بسیار عالی بود. یک کار معنوی در ژانر کمدی بود. اقبال خوبی در زمان خود داشت. خیر، این صحبتها آن زمان نبود. موقع ضبط هم این مساله نبود. یکی از اولین کارهای دفاعمقدس بود که در شهرک دفاعمقدس کار میشد و خیلی کار سادهای نبود.
چطور شد که در سریال سفر به چزابه حضور نداشتید؟
فیلم عجیبی بود. خاطرههای زیادی دربارهاش هست. سر یک کاری بودم و آقای ملاقلیپور میگفت باید بیایی و در سریال آن هم بازی کنی، اما من نمیتوانستم. من یک هفته قبل فوت ملاقلیپور او را دیده بودم و میگفت هنوز ناراحتم که نیامدید.
غیر از این کار، کار دیگری با آقای ملاقلیپور داشتید؟
خیر، همین کار بود.
فیلم ملک سلیمان را در سالن سینما میدیدم. به یاد دارم تماشاگر شما را در آن نقش نشناخت.
هیچکسی نشناخت.
چطور این نقش از سوی آقای بحرانی پیشنهاد شد؟
من نقشهای دیگری داشتم. ۱۶-۱۵ نفر تست دادند. بین آنها آقای بحرانی من را انتخاب کردند. خود ایشان هم پسندیدند و از بازی من تعریف میکنند.
برای شما چند تست گریم انجام شد؟
نقش عجیبی بود. ۸ ساعت گریم من طول میکشید. مدت زمان زیادی بود.
خود شما نترسیدید این نقش را بازی کنید؟
یکی گفت چرا نقش بد را بازی کردید. گفتم بد را بازی کردم تا نقش خوب مشخص شود.
در دید مردم چه بازخوردی داشت؟
عجیب بود. خیلیها وقتی فهمیدند این نقش را بازی کردم، تعجب کردند که چطور این نقش درآمد. این نقش منفی برای بسیاری عجیب بود.
داورهای جشنواره فیلم فجر شما را شناسایی کردند؟
سیمرغ هم گرفتم، ولی جایزه را مردم دادند. برای داوران هم عجیب بود و ابتدا نشناخته بودند و گفته بودند فقیه کجا بازی کرده بود که اسمش در تیتراژ آمده است.
آقای بحرانی سریالی در سال ۸۱ به نام ثارالله میساختند. چند قسمتی هم از آن ضبط شد. چرا ادامه پیدا نکرد؟
همه تعجب کردند. من نقش جون، غلام امام حسین(ع) را داشتم. کار خوبی میشد. آقای نصیریان هم وقتی کار تعطیل شد ناراحت شدند و میگفتند یک کار خوب در این مملکت انجام نمیشود. همه ناراحت بودیم چون کار خوبی در قالب مذهبی و قرآنی و زندگی امامان داشت انجام میشد. بهنظرم کسی مثل بحرانی در این زمینه نداریم و ایشان شناخت خوبی دارد. اگر بهجای اینکه فیلمساز شود، دنبال حوزه قرآن میرفت یکی از مفسران خوب قرآنی میشد.
سریال ثارالله قصه امام حسین(ع) بود؟
بله، ابتدا وقتی سریالی بود، به نام امام حسین(ع) بود که بعدا ثارالله شد تا فیلمش را بسازند. دوباره گریم شدیم، آماده شدیم و آقای ملکان آمدند و گریم کردند و قرار بود شروع کنند که باز متوقف شد.
مشکل شبکه بود؟
سریال به شبکه مربوط است، اما فیلم سینمایی هم اجازه ندادند ساخته شود. دلیل را نمیدانم. برای ما علامت سوال است.
با دفتر حفظ آثار استان قم صحبت میکردم، آقای بحرانی میخواستند زندگینامه شهید زینالدین را کار کنند. چنین مشکلی را داشتند.
این مشکلات وجود دارد. چند سالی است که کار به ایشان نمیدهند و دلیل را نمیدانیم.
سریال ملک سلیمان دو و سه هم ساخته نشد.
خیر، در اصل این مقدمهای برای ساخت قسمتهای بعدی بود. قسمت دوم جریان ملک سلیمان بود.
هنوز از بازیگری لذت میبرید؟
تکراری نیست. هر کاری را انتخاب نمیکنم، بلکه کاری که در شأن مردم باشد را کار میکنم.
سطح اندیشه نسبت به دهه ۵۰ و ۶۰ در هنر کاهش نیافته است؟
قابل مقایسه نیست. آن زمان عشق و دلی بود. الان کارها برای پول است.
معتقد به تفکیک بازیگردانی از کارگردانی هستید؟
این شدنی نیست. بازیگر به هر تجربهای متوسل میشود و باید خود را به تفکر کارگردان نزدیک کند. اینکه کارگردان از این نقش چه میخواهد مهم است. بازیگر اگر تفکر کارگردان را متوجه شود احتیاج به بازیگردان نیست.
تعریف شما از بازیگردانی چیست؟
تجربهای داشتم که بهنظرم خوب نبوده است. فیلم بازیگردان داشت و من هم بازیگر بودم. بازیگردان متوجه نبود این نقش برای چیست. من نقش را نسبت به نقشهای دیگر فیلمنامه شناخت داشتم و او شناخت نداشت. باید نقشهای دیگر را بشناسید تا نقش خود را پیدا کنید. این بسیار مهم است.
عادت به دورخوانی دارید؟
خیلی مهم است بازیگران دور هم جمع شوند و قبل از اینکه سکانسی را بگیرند کار کنند و متن را بخوانند تا شناخت از شخصیتها ایجاد شود. اگر شخصیت مقابل را بشناسید، شخصیت خود را نیز خوب میشناسید. در این صورت میتوان خوب کار کرد.
در بین کارگردانهایی که کار کردید، کدامشان در بحث بازیگری بیشتر کمک کردند؟
خیلیها هستند. آقای حمیدنژاد و بحرانی خیلی خوب بودند. پرویز کیمیاوی هم بود که با وجود مستندساز بودن، در این زمینه هم خوب کار کردند. فیلمی ساختند به نام ایران سرای من است که من نقش سعدی را داشتم. یا مثلا یک کاری من بازی کردم با خانم ثریا قاسمی به نام کمی دورتر که روی ریل بودیم. کارگردان کار آقای مجید اسماعیلی بود که از اولین کارهایش بود، اما راجعبه کار بازیگر خیلی شناخت داشت و کار خوبی هم درآمد.
مسالهای در سینمای ایران است که مرد یا زن بازیگر، وقتی پا به سن میگذارند، نقشها محدود میشود. این مشکل از جانب فیلمنامهنویسهاست یا کارگردانها؟
من هم نمیدانم دلیل چیست. سینما و کارهای تلویزیون مشخص نیست به چه سمت و سویی میرود. یک امر مشخص ندارد که ما به این نقطه میرسیم. یک چیزی ترسیم کنیم که این ترسیم وجود ندارد.
مدیران در این زمینه برنامهریزی ندارند.
به فرهنگ کلان مملکت برمیگردد. این مربوط به نگاه مدیریتی است.
خیلی از عوامل و بازیگران الان در چندین جا حضور دارند.
برای من جای تعجب است که برخی میگویند من همزمان در ۵ جا کار میکنم. من تاکنون در عمر هنری خود دو کار را با هم نداشتم. این اقدام به آثار و محصول نهایی ضرر میزند.
حرفه نجاری هم انجام میدهید.
برای امور خود کار نجاری میکنم. وقتی کار بازیگری نباشد، مجبور هستم کار نجاری کنم. سنم بالا رفته و نمیتوانم کار سنگین کنم و کارهای کمتر و راحتتر را انجام میدهم. خاتمکاری هم انجام میدادم.
فرزندان شما حرفه هنر را دنبال کردند؟
یکی از بچهها لیسانس سینما و فوقلیسانس ادبیات نمایشی دارد و الان در ارشاد فعالیت میکند. کارهای تئاتر انجام نمیدهد.
برای شما تمبری آماده کردند و مراسمی برگزار شد.
از این جریانات اعم از بزرگداشت و تقدیر و... زیاد بود؛ مثلا تقدیر در جشنواره فجر. هم در تئاتر و هم در سینما مراسم بزرگداشت برگزار کردند.
الان مشغول کاری هستید؟
کاری با آقای راما قویدل به نام بینشان را انجام میدهم که تهیهکنندهاش آقای رزاقکریمی است.