
سرویس حاشیه نگاری ـ حسن قنبری: با خودتان که فکر کنید چیزی جزء این کلمات به ذهنتان نمی رسد ، «پرسه در مه» ، «اینجا بدون من» ، «آسمان زرد کم عمق» یا «من دیگو مارادونا هستم» و بهرام توکلی ، رابطه هایشان با جنگ و دفاع مقدس و «تنگه ابوقریب» در سینما کجا بوده و چگونه گره خورده ، حال اگر سینمای اجتماعی و خاص بهرام توکلی را دیده باشید مخصوصا اینجا بدون من را ، از تعجب به شوق غریبی می رسید ، اینکه مشتاق دیدن سینمای این مرد هستید آن هم با این موضوع خاص و متفاوت نسبت به کارنامه آثار بهرام توکلی ، یعنی فیلمسازی که این چنین قدرتمند و هنرمندانه از اجتماع و خانواده قصه ها روایت می کند چگونه از از جنگ و دفاع و ژانر خاص و سختش قصه خواهد گفت ، این شوق تا نخستین لحظات نمایش فیلم و اوج گرفتن هیجان برای تماشای تنگه ابوقریب ادامه دارد....
فیلم با معرفی شخصیت های اصلی اش در آرامشی عمیق و عجیب کلید می خورد ، هرکدامشان به مثابه گروه و تفکری هستند اما دوستانه کنار هم نشسته اند و گفتگویی دوستانه و صمیمی ای دارند ، دوربین تغییرات چندانی نمی کند تا اینکه تصمیم به گرفتن تصویر بسته ای از میز و لیوان های آب میوه رویش می کند ، شاید در نظر اول کمی طنز و شوخی به نظر برسد اما به پایان فیلم متصل است ، «تنگه ابوقریب» قرار نیست قصه و داستانک های جدا و متفاوت از هم داشته باشد ، لحظاتی از مشکلات شخصی آدمهایش دارد اما بسیار کوتاه ، زیرا رسالتش بیان روزها و لحظات ایستادگی در تنگه وحشتناک ابوقریب است ، آنقدر این ماجرا بستر روایت تصویری فوق العاده ای دارد که احتیاجی به حضور یک قصه و گره خوردنش به آن را نمی بینی و در واقع قصه همان عملیات حفظ ، حراست و آزادسازی تنگه است و هیچ درام دیگری جز ایستادگی ، ایثار و عطش آن لحظات قرار نیست روایت شود.
توکلی با تنگه ابوقریب جرئت بسیاری در به نمایش کشیدن تصاویر تکان دهنده و تلخ جنگ از بمباران شیمیایی و آوارگی مردم و کودکان به خرج می دهد و همچون آثار سابق بر این کارنامه اش که او را یک فیلمساز اجتماعی احساس گرا و پر از تصاویر کلوزآپ و مدیوم می دانند این تصاویر تلخ را به محدوده تنگ تر و درشت شده کلوزآپ و مدیوم شاتهایش می آورد تا تلخی جنگی را که علی «شخصیت نوجوان اصلی فیلم» در پی آن است تماشاچی و مخاطب ببیند ، علی جوانی عکاس است اما در واقع او به مثابه چشمها و حافظه بصری نسل آینده است ، نمی تواند عکس ماندگاری بگیرد اما تمام تصاویر تلخ و شیرین خلیل ، مجید و حسن و در خون غلتیدنشان را در ذهن و سینه اش ضبط می کند و بودنش آنچنان برای گروهش مهم است که آنها حاضرند جان خود را بدهند اما خط و ترکشی روی قهرمان آینده و راوی خاطراتشان برای آیندگان در آن میدان سنگین پر از شلیک توپ و خمپاره و گلوله و تانک نماند.
توکلی سکانس های فوق العاده ای از جنگ ساخته است ، ضرباهنگ فیلمش افت نمی کند و جنگ و آتشش مدام جریان دارد ، در بیش از نود درصد از تصاویرش هیچ اثری از دشمن نمی بینی و دشمن فقط توپ و خمپاره است و ناجوانمردانه می جنگد آن هم به سبک جدیدی از روایت فیلم های جنگی در سینمای جهان در آثاری چون دانکرک کریستوفر نولان و سهتیغ اره ای مل گیبسون و به خوبی خود را هم طراز این اثار نشان می دهد و از پتانسیل فضا و محیط «لوکیشن» به خوبی استفاده می کند ، تصاویرش اغلب در نور عادی و اصلی روز روایت می شوند و کارگردان کوشیده است تا برخی تصاویرش را مستندوار تهیه کند تا نوستالژی و بازسازی ذهنیت های نسل گذشته باشند ، از تمام این ها که بگذریم فیلم سه بازی فوق العاده از سه بازیگر فوق العاده قدرتمندش دارد ، حمیدرضا آذرنگ ، امیر جدیدی و جواد عزتی که همگی فراتر از حد تصور و گذشته خود هستند و چنان بی نظیر با ضرباهنگ فیلم سازگار شده اند و با پلان های پایانی شان تکامل شخصیتشان در اثر توکلی به وقوع می پیوندد ، پلان هایی که عکس هایی فوق العاده و ماندگار هستند از این سه هنرپیشه و بهرام توکلی ، همچنین پلان پایانی که علی را در سیمای یک قهرمان جنگی قهرمان و پیروزمندانه به تصویر می کشد ، توکلی با تنگه ابوقریب ثابت می کند که فیلمسازی را بلد است و ژانر و تغییراتش هیچ تاثیری بر هنرمندی او نمی گذارند.