
به گزارش حلقه وصل، آیتالله ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیات 116 و 117 سوره مبارکه «هود» به عامل تباهی جوامع اشاره کرده است که متن آن در ادامه میآید؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّة یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الأَرْضِ إِلاّ قَلیلاً مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فیهِ وَ کانُوا مُجْرِمینَ * وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرى بِظُلْم وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ؛ چرا در قرون (و اقوام) قبل از شما، دانشمندان صاحب قدرتى نبودند که از فساد در زمین جلوگیرى کنند؟! مگر اندکى از آنها که نجاتشان دادیم! و آنان که ستم مىکردند، از تنعّم و کامجویى پیروى کردند و گناهکار بودند (و نابود شدند)! و چنین نبود که پروردگارت آبادىها را به ظلم و ستم نابود کند در حالى که اهلش در صدد اصلاح بوده باشند». (هود/ 116 و 117)
در این دو آیه، یک اصل اساسى اجتماعى، که ضامن نجات جامعهها از تباهى است مطرح شده است، و آن این که در هر جامعهاى، تا زمانى که گروهى از اندیشمندان متعهد و مسئول وجود دارد، که در برابر مفاسد ساکت نمىنشینند، و به مبارزه بر مىخیزند، و رهبرى فکرى و مکتبى مردم را در اختیار دارند، این جامعه به تباهى و نابودى کشیده نمىشود.
اما، آن زمان که بىتفاوتى و سکوت در تمام سطوح حکمفرما شد، و جامعه در برابر عوامل فساد بىدفاع ماند، فساد و به دنبال آن نابودى حتمى است.
در آیه نخست، ضمن اشاره به اقوام پیشین، که گرفتار انواع بلاها شدند، مىگوید:
«چرا در قرون و امتها و اقوام قبل از شما، نیکان و پاکان قدرتمند و صاحب فکرى نبودند که از فساد در روى زمین جلوگیرى کنند» (فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّة یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الأَرْضِ).
بعد، به عنوان استثناء مىگوید: «مگر افراد اندکى که آنها را نجات دادیم» (إِلاّ قَلیلاً مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ).
این گروه اندک، هر چند امر به معروف و نهى از منکر داشتند، اما مانند لوط و خانواده کوچکش، و نوح و ایمان آورندگان محدودش، و صالح و تعداد کمى که از او پیروى کرده بودند، آن چنان کم و اندک بودند که توفیق بر اصلاح کلى جامعه نیافتند و به هر حال، «ستمگران که اکثریت این جامعهها را تشکیل مىدادند، به دنبال ناز و نعمت و عیش و نوش رفتند، و آن چنان مست باده غرور و تنعم و لذات شدند که دست به انواع گناهان زدند» (وَ اتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فیهِ وَ کانُوا مُجْرِمینَ).
پس از آن، براى تأکید این واقعیت، در آیه بعد، اضافه مىفرماید: این که مىبینى خداوند این اقوام را به دیار عدم فرستاد، به خاطر آن بود که مصلحانى در میان آنها نبودند، زیرا «خداوند هرگز قوم و ملت و شهر و دیارى را به خاطر ظلم و ستمش نابود نمىکند، اگر آنها در راه اصلاح گام بردارند» (وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرى بِظُلْم وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ).
چه این که در هر جامعهاى معمولاً ظلم و فسادى وجود دارد، اما مهم این است که مردم احساس کنند که ظلم و فسادى هست و در طریق اصلاح باشند، و با چنین احساس و گام برداشتن در راه اصلاح، خداوند به آنان مهلت مىدهد و قانون آفرینش براى آنها حق حیات قائل است.
اما، همین که این احساس از میان رفت، و جامعه بىتفاوت شد، و فساد و ظلم به سرعت همه جا را گرفت، آنگاه است که دیگر در سنت آفرینش حق حیاتى براى آنها وجود ندارد، این واقعیت را با یک مثال روشن مىتوان بیان کرد:
در بدن انسان، نیروى مدافع مجهزى است به نام «گلبولهاى سفید خون» که هر میکروب خارجى از طریق هوا، آب و غذا و خراشهاى پوست به داخل بدن هجوم آورد، این سربازان جانباز در برابر آنها ایستادگى کرده و نابودشان مىکنند، و یا حداقل جلو توسعه و رشد آنها را مىگیرند.
بدیهى است، اگر یک روز این نیروى بزرگ دفاعى، که از میلیونها سرباز تشکیل مىشود دست به اعتصاب بزند، و بدن بىدفاع بماند، چنان میدان تاخت و تاز میکروبهاى مضر مىشود که، به سرعت انواع بیمارىها به او هجوم مىآورند.
کل جامعه انسانى نیز چنین حالى را دارد، اگر نیروى مدافع که همان «أُولُوا بَقِیَّة» بوده باشد از آن برچیده شود، میکروبهاى بیمارىزاى اجتماعى ـ که در زوایاى هر جامعهاى وجود دارد ـ به سرعت نمو و تکثیر مثل کرده، جامعه را سر تا پا بیمار مىکنند.
نقش «أُولُوا بَقِیَّة» در بقاى جوامع آن قدر حساس است که باید گفت: بدون آنها حق حیات از آنان سلب مىشود، و این همان چیزى است که آیات فوق به آن اشاره دارد.
«أُولُوا بَقِیَّة» چه کسانى هستند؟
«أُولُوا» به معنى صاحبان و «بَقِیَّة» به معنى باقیمانده است، و معمولاً این تعبیر، در لغت عرب به معنى «أُولُوا الْفَضل» (صاحبان فضیلت و شخصیت و نیکان و پاکان) گفته مىشود، زیرا انسان معمولاً اجناس بهتر و اشیاء نفیستر را ذخیره مىکند، و نزد او باقى مىماند، و به همین جهت، این کلمه مفهوم نیکى و نفاست را با خود دارد.
و از این گذشته، همواره در میدان مبارزات اجتماعى، آنها که ضعیفترند، زودتر از صحنه خارج مىشوند یا نابود مىگردند، و تنها آنها باقى مىمانند که از نظر تفکر و یا نیروى جسمانى قوىترند، و به همین دلیل، باقیماندگان، نیرومندانند، به همین جهت، در عرب این ضربالمثل وجود دارد که مىگویند: فِى الزَّوایا خَبایا وَ فِى الرِّجالِ بَقایا: «در زاویهها هنوز مسائل مخفى وجود دارد و در میان رجال، شخصیتهایى باقیمانده».
و نیز، به همین دلیل کلمه «بَقِیَّة» ـ که در سه مورد از قرآن مجید آمده است ـ همین مفهوم را در بر دارد: در داستان طالوت و جالوت در قرآن مجید مىخوانیم:
إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التّابُوتُ فیهِ سَکینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمّا تَرَکَ آلُ مُوسى: «نشانه حقانیت حکومت طالوت این است که، صندوق عهد به سوى شما خواهد آمد، همان صندوقى که یادگارى نفیس خاندان موسى و هارون در آن است و مایه آرامش شما است».
و نیز، در داستان «شعیب» در همین سوره خواندیم که، به قومش گفت: «بَقِیَّةُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ».
و این که در پارهاى از تعبیرات و روایات نام «بَقِیَّةُ اللّه» بر مهدى موعود(علیه السلام) گذارده شده نیز، اشاره به همین موضوع است؛ زیرا او یک وجود پر فیض و ذخیره بزرگ الهى است، که براى بر چیدن بساط ظلم و بیدادگرى در جهان و بر افراشتن پرچم عدل و داد، نگاهدارى شده است.
و از اینجا، روشن مىشود: چه حق بزرگى این شخصیتهاى ارزشمند و مبارزهکنندگان با فساد و «اولوا بقیهها» بر جوامع بشرى دارند، چرا که آنها رمز بقاء و حیات ملتها و نجات آنها از نابودى و هلاکتند!
جامعه در مسیر اصلاح، حق بقاء دارد
نکته دیگرى که در آیه فوق جلب توجه مى کند، این است که: قرآن مىگوید: خداوند هیچ شهر و آبادى را به ظلم و ستم نابود نمىکند، در حالى که اهلش «مصلح» باشند.
توجه به تفاوت «مصلح» و «صالح» این نکته را روشن مىسازد که، تنها «صالح» بودن، ضامن بقاء نیست، بلکه اگر جامعهاى صالح نباشد ولى در مسیر اصلاح گام بردارد، او نیز حق بقاء و حیات دارد، ولى آن روز که نه صالح بود و نه مصلح، از نظر سنت آفرینش حق حیات براى او نیست، و به زودى از میان خواهد رفت.
به تعبیر دیگر، هر گاه جامعهاى ظالم بود، اما به خود آمده و در صدد اصلاح باشد چنین جامعهاى مىماند، ولى اگر ظالم بود و در مسیر اصلاح و پاکسازى نبود، نخواهد ماند.
لذتپرستى سرچشمه انحرافات
نکته سوم این که، یکى از سرچشمههاى ظلم و جرم در آیات فوق پیروى از هوسرانى و لذت پرستى و عیش و نوشها ذکر شده، که در قرآن از آن تعبیر به «اتراف» مىشود.
این تنعم و تلذذ بىقید و شرط، سرچشمه انواع انحرافاتى است که در طبقات مرفه جامعهها به وجود مىآید، چرا که مستى شهوت، آنها را از پرداختن به ارزشهاى اصیل انسانى و درک واقعیتهاى اجتماعى باز مىدارد، و غرق عصیان و گناه مىسازد.