سرویس تجربیات_ کاشفی خوانساری: در عرصه نشر ما داریم به این باور نزدیک میشویم و این باور را ادراک میکنیم که کتاب یک محصول فرهنگی است. جدا از همه ارزشهای معنوی و محتوایی درباره یک محصول داریم صحبت میکنیم با تمام ویژگیهایی که یک محصول به آن نیاز دارد و باید راجع به آن فکر شود و تا آنها را نداشته باشد، کامل نخواهد بود. این نوع نگاه به کتاب به عنوان یک محصول و توجه به اجزای مختلفی که میتواند به این محصول کمک کند از پیش از تولید و رونمایی کتاب گرفته تا تولید و پس از تولید و غیره همه کمک میکند که بازار نشر کتب ما از بنبستی که در آن قرار گرفته بتواند خارج بشود.
جریان دوستی
دغدغه همیشگی ما برای موضوعات و معارف دینی برای مخاطب کودک و نوجوان همیشه با این پرسش به وجود میآید که چگونه باید با این مخاطب صحبت کنیم که صحبت ما شنیده بشود؟ بحث ارتباط با این گروه سنی بحث یک جریان دوستی است. واقعیت این است که در این پیامرسانی و ارتباط در حوزه متون و مخاطب کودک و نوجوان امروز، ما در شرایط متفاوت و دشواری قرار داریم. زمانی که درحوزه ادبیات دینی کودک و نوجوان صحبت میکنیم بیشتر از هر چیزی این سوال را باید از خودمان بپرسیم که مخاطب ما دقیقا کیست؟ هر چند که تمام کودکان و نوجوانان سراسر عالم فطرت بسیار نزدیک و همسنخ با معارف دینی و الهی با یکدیگر دارند، اما باز تفاوت سلایق مخاطبان را نمیتوانیم امروز نادیده بگیریم.
با یک اشاره مداح
بسیاری ازکوششهایی که امروز در حوزه ادبیات دینی نوجوان انجام میشود و شده ناظر به دو گروه اصلی است. در گروه اول برای مخاطب همراه و باورمندی که در گذشته همراهی و همدلی خودش را با حوزه ادبیات دینی به ما اعلام کرده و آموزشهای لازم را در این خصوص دیده بود و در محیطی که همسو با فرهنگ دینی و تربیت اسلامی رشد پیدا کرده بود، بسیار مفید و اثرگذار بوده است. اما در خصوص گروه دوم که مخاطبان عام و امروزی ما هستند و ممکن هست از آن همراهی گروه اول برخوردار نباشند و از این پیشینة اطلاعاتی به علل مختلف بهرهمند نباشند، خیلی برای آنها کم کار کردهایم. در حوزه ادبیات و هنر مهمترین ویژگی، بحثِ یادآوری است. به عنوان مثال قصههای از پیش دانسته که یا به حوزه حافظه جانبی بشر یا ضمیر ناخودآگاه آن برمیگردد یا در حوزه فرهنگ و میراث فرهنگی در دل مخاطب قرار دارد و تداعی میشود. در حوزه ادبیات دینی هم بحث تداعی بسیار جدی است. تجربه ساده و آسانش این است که همه ما پای روضه مداحان و واعظان اهلبیت(ع) بزرگ شدهایم. زمانی که مداح با یک جمله، اشاره کوچکی به موضوعی میکند فریاد و گریه جمع به آسمان میرود. طبیعتا کسی که این پیشنیاز اطلاعاتی را از قبل نداشته باشد و با آن داستان آشنا نباشد و زندگی نکرده باشد، این اشارهای که آن واعظ محترم و مداح اهلبیت(ع) میکند برایش نامفهوم خواهد بود. اینجاست که برای مخاطب ناآشنا احتیاج داریم از مسیر جدید و متفاوتی ورود پیدا کنیم و با آن صحبت کنیم که بتوانیم آن را جذب کنیم.
مخاطب را به قلاب بیندازید
به این مشکل هم باید بحث دومی را اضافه کرد که از ویژگیها و شرایط زمانی حال حاضر است و آن هم احساس بینیازی و احساس اشباع در مقابل افکار و معلومات ادبیات دینی است. احساس اشباعی که کاذب است. در فراوانی تبلیغات دینی برای مخاطب کودک و نوجوان بسیاری از اینها بر این باورند که دیگر همه چیز را میدانیم. ماجرا تکراری است، چند بار این را شنیدم، بلدم، میدانم. اینقدر در تلویزیون، رادیو، کتابها، سینما، مدرسه و هر جایی برایشان این قصهها تکرار شده که به این باور رسیدهاند که همه چیز را میدانند و مقاومت میکنند. به دلیل اینکه احساس میکنند با یک پیام تکراری روبهرو هستند. اصطلاحاً میگویند مخاطب ایرانی در مقابل مطالب مذهبی و معنوی واکسینه شده است. رویش تأثیر نمیگذارد. اشباع شده است. باید دنبال راههای جدیدی باشیم. به خاطر همین روضهخوانها سعی میکنند هربار یک صحنه احساسانهتری یا یک پیازداغ بیشتری یا یک اتفاق جدیدتر به ماجرا اضافه کنند که اثربخش باشد. مثل کسی که زیاد آنتیبیوتیک خورده و دیگر روی بدنش اثر نمیکند. در حالی که مایی که با مخاطب نوجوان سر و کار داریم میدانیم که این احساسات اشباع واقعا کاذب است. اگر با یک آرامشی از آنها بخواهند دو نکته معرفتی از معارف اهل بیت و از اخلاق و از سیره و سیر و سلوک ائمه(ع) بیان کنند، نمیتوانند. ما تنها با اطلاعات اینها را مورد هجوم قرار دادهایم. اینجاست که کار یک نویسنده ادبیات دینی بسیار دشوار میشود. باید از اهل بیت(ع) صحبت بکند به گونهای که در ابتدا مشخص نباشد. به گونهای که مخاطب نوجوان احساس کند دارد حرف جدیدی میشنود. بگوید: چه جالب! این را نشنیده بودم. باید مخاطب را اول از همه به قلاب بیاندازیم.
تلاش موفق
تلاشهای مختلفی که همه همکاران من در حوزههای مختلف در جاهای مختلف و در سالهای اخیر در حوزه ادبیات کودک و نوجوان انجام دادند حول این هدف میگردد که مخاطب کودک و نوجوان ما احساس کند با اثر جدیدی روبهرو است. احساس کند با اطلاعات و حال و هوا و فضایی مرتبط شده که پیشتر تجربه نکرده است. در این کتابها کلام کاملا حذف میشود و بخش عمدهای از داستان توسط فریمهای مختلف و تصاویر پشت سر هم روایت میشود. پس از پایان یافتن تصاویر در یک جلد فیلمکتاب دوباره یک قسمت دیگر داستان گفته میشود تا به سری بعدی عکسها برسیم. . به این شکل است که در قصه عاشورا کوشیده شده با استفاده از حال و هوا و فضای بصری، کتابآرایی متفاوت با تصویرگری شاخص، با نو بودن، با دیگرگونه بودن در روایت، در حجم استفاده از تصاویر، در زیبایی و آراستگی کتاب مخاطب را به این باور برساند که با اثر دیگری روبهرو است. تا حد زیادی خدا را شکر که در این مسیر موفق بوده است.