پنجم مهر ماه سال ۱۳۲۸ در روستای «قره تپه» واقع در دامنههای جنوبی سبلان در شهرستان «نیر» از توابع استان اردبیل چشم به جهان گشود. بخشی از سالهای کودکی را در زادگاهش گذراند و از دوران طفولیت با حمایت و توصیههای مادر، نزد باسوادان روستا خواندن و نوشتن را آغاز کرد. پدرش نظامی بود و مجبور به انجام مأموریت در شهرهای مختلف. به همین دلیل، امیردر همان سالهای پیش از دبستان به اتفاق خانواده از روستا مهاجرت نمود و مدتی در شهرهای کرمان و دلیجان زندگی کرد. او برای اولین بار، درحالی که دو سال از همکلاسی هایش بزرگتر بود در شهر دلیجان پا به کلاس درس نهاد.
آخرین مأموریت پدردر شهر تهران بود و او خانواده کوچکش را با خود به تهران آورد و بعد از بازنشستگی، آنها برای همیشه ساکن تهران شدند.«فوتبال» و «رمان» تمام دلخوشی های امیرحسین نوجوان در آن دوران بود. «کلبه عمو تم»، «بر باد رفته» و چند اثر از بالزاک و داستایوفسکی از اولین آثاری بودند که وی در دوران نوجوانی خواند. سال آخر دبیرستان، مرحوم اکبر رادی معلم انشایش شد. از طریق او با آثار جلال آل احمد و برخی دیگر ازنویسندگان مطرح معاصر آشنا شد و اولین تشویق ها برای نویسندگی امیرحسین از جانب او صورت گرفت تا آنجا که در همان سال بر اثر تشویقها و راهنماییهای استاد، رمانی چهار صد صفحهای نوشت به نام «زیر دیوار سبلان».
در سال ۱۳۴۸، پدرش از دنیا رفت و او که در اواخر دبیرستان تحصیل می نمود سرپرست خانواده شد. فقر، پررنگ ترین خاطره او از آن سال هاست. بعد از دیپلم، بلافاصله به سربازی رفت و دو سال را در اسلام آباد غرب گذراند. در آنجا هم فوتبال را کنار نگذاشت و کاپیتان تیم پادگان شد. سربازی که تمام شد، فقر او را به سوی کار کردن سوق داد. در بانک صادرات استخدام شد و سرو سامانی به زندگی مادر و خواهر و برادر کوچکش داد. همان سالها پایش به مسجد محله باز شد و کتابخانه کوچکش را پیدا کرد. روزها در بانک بود و عصرها در کتابخانه مسجد. مطالعات جدی تر را از همان جا آغاز کرد و با گسترش فعالیتهای فرهنگی مسجد، او در جایگاه هدایت جوانان و نوجوانان علاقمند به کتابخوانی و قصه نویسی قرار گرفت، همانگونه که پیش ترها در زمین های خاکی فوتبال به این جایگاه رسیده بود.
در سال ۱۳۵۶، وقتی که بیشترین سهام بانک صادرات به یک یهودی صهیونیست واگذار شد، او از بانک استعفا داد تا کارگزار و کارمند چنین جریانی نباشد. با از دست دادن شغلش، به صورت تمام وقت به خدمت کتابخانه مسجد و فعالیت فرهنگی اش که در آن روزها رنگ و بوی انقلابی گرفته بود، درآمد. حالا دیگر امیرحسین یک انقلابی تمام عیار شده بود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در آبان ماه ۱۳۵۸، به «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» پیوست و بخش ادبیات داستانی در حوزه را با همراهی جمعی از نویسندگان و هنرمندان پایه گذاری کرد. در همان سالها «سوره بچه های مسجد» را که مرتبط با ادبیات کودکان و نوجوانان بود، راه اندازی و شش شماره از آن را منتشر کرد.
در شهریورماه سال ۱۳۶۱ به کیهان بچه ها دعوت شد و به عنوان سردبیر، عهده دار مسئولیت و هدایت قدیمی ترین نشریه کودکان و نوجوانان کشور گردید و از آن پس، کیهان بچه ها تبدیل به عرصه فعالیت هنرمندان شعر و داستان کودک و نوجوان شد. شوراهای داستان، شعر و تصویرگری در تحریریه کیهان بچه ها تشکیل شد که ماحصل آن نقد و بررسی و انتخاب بهترین آثار ارسالی به دفتر مجله بود. حاصل این کار در طی سال ها، معرفی نویسندگان و شاعران بی شماری به جامعه ادبی کشوربود.
در سال ۱۳۶۸«کیهان علمی» را راه اندازی کرد و با همکاری بزرگانی چون «استاد احمد بیرشک» جایگاه شایسته ای برای نشریه به عنوان اولین مجله علمی کودکان و نوجوانان ایجاد کرد. این مجله پس از پنج سال فعالیت، به دلیل مشکلات مالی موسسه کیهان تعطیل شد.
در دهه ۶۰ جلسات داستان نویسی «مسجد جوادالائمه» را هر هفته به طور منظم در کتابخانه مسجد، تشکیل داد که همین جلسات منشأ رشد و پرورش نویسندگان بسیاری گردید. در این جلسات که به صورت کارگاهی اداره میگردید، رمانهای بزرگ جهان و داستان های نوشته شده اعضا خوانده می شد و مورد بحث و نقد قرار میگرفت. در سال ۱۳۷۵، پس از سال ها استمرار جلسات و تربیت شاگردانی چند، او با راه اندازی «جشنواره کتاب سال شهید حبیب غنی پور» با همکاری دوستان و شاگردان دیروز که حالا با عنوان «شورای نویسندگان مسجد جوادالائمه» فعالیت میکردند، جنبه گسترده تری به فعالیتهای ادبی مسجد داد.
امیرحسین فردی در سال ۱۳۷۷، در تشکیل «انجمن نویسندگان کودک ونوجوان» و در سال ۱۳۷۸ در تشکیل «انجمن قلم ایران» حضور موثر داشت. در سال ۱۳۸۱ به مناسبت بیستمین سال سردبیری اش در کیهان بچه ها، مراسم بزرگداشتی با عنوان «بیست سال عاشقی» برگزار شد و در همان سال برای حضور مجدد در «حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی» از او دعوت به عمل آمد. بدین ترتیب وی بعد از بیست سال جدایی از حوزه، با عنوان «مدیر کارگاه قصه و رمان» به خانه هنر انقلاب بازگشت و در سِمت جدیدش تلاش گسترده ای برای رونق دادن به «ادبیات انقلاب اسلامی» آغاز نمود که در ادامه منجربه شکل گیری «جشنواره داستان انقلاب اسلامی» شد.
در شهریورماه سال ۱۳۸۹ به «مدیریت دفتر آفرینشهای ادبی حوزه هنری» منصوب گردید و تا پایان عمر همزمان با مدیرمسئولی کیهان بچه ها؛ در این نهاد انقلابی مشغول خدمت به ادبیات انقلاب اسلامی بود.
در سال ۱۳۸۷ با توجه به سوابق ارزنده اش در عرصه های ادبی موفق به دریافت «نشان درجه یک هنری» از وزارت ارشاد گردید و در سال ۱۳۹۱ در اولین «جشنواره پیش نگاران مطبوعات» از وی به عنوان یکی از پیشکسوتان عرصه مطبوعات، تقدیر به عمل آمد.
امیرحسین فردی بیشترین زمان عمر گرانقدرش را به تربیت شاگردانی پرداخت که امروزه هر یک سکاندار گوشه ای از فرهنگ و هنر و ادبیات این مرز و بوم هستند و بدین علت کمتر به نوشتن و انتشار اثر پرداخت. با این وجود رمانها و کتابهای ارزشمندی همچون «آشیانه در مه»، «سیاه چمن»، «اسماعیل»، «گرگ سالی» و… از استاد به جا مانده که با ارائه قلمی پرتوان، نثری لطیف و پرمحتوا، نام وی را به عنوان «امیر ادبیات انقلاب» جاودان نموده است.
سرانجام در غروب روز پنجم اردیبهشت ماه ۱۳۹۲، قلب مهربان استاد امیرحسین فردی پس از سالها کار و فعالیت خستگی ناپذیر برای رشد و تعالی هنر و ادبیات متعهد و ارزشی؛ به ناگاه از کار ایستاد و روح بی قرارش، به دیدار یاران شهیدش شتافت.
گزیده کتاب و آثار مکتوب
نام اثر |
مؤلف |
پیوند |
کتاب گرگ سالی |
امیرحسین فردی |
|
کتاب اسماعیل |
امیرحسین فردی |
|
کتاب سیاه چمن |
امیرحسین فردی |
|
کتاب آشیانه در مه |
امیرحسین فردی |
|
کتاب سفرنامه هامون،زهکلوت وآن حوالی |
امیرحسین فردی |
فیلم و ویدئو
نماهنگ گرامیداشت امیر حسین فردی درافتتاحیه جشنواره فیلم عمار
خاطره ای از جواد محقق درباره مرحوم امیرحسین فردی