به گزارش حلقه وصل، منصور ماجد در روزنامه کیهان نوشت: امروزه نقش رسانهها و میزان نفوذ آنها در ساخت سیاسی جوامع بر کسی پوشیده نیست. فضای مجازی نیز بهعنوان یکی از مهمترین نوع این رسانهها، نسل جدیدی از فضای روابط اجتماعی را شکل داده و با وجودی که عمر خیلی زیادی ندارد، توانسته به خوبی در زندگی انسانها جایی برای خودش باز کند و به شکل حیرتآوری بر ابعاد مختلف زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی افراد تأثیر گزارده و به شکلدهی افکار عمومی بپردازد. شبکههای مجازی، در عصر حاضر ابزار و حتی منشأ بسیاری از تحولات معاصر، راهنما و کنترلکننده جریانها و تحولات در جهان محسوب میشوند.
از طرفی فضای مجازی در کنار مزایای بیشمار خود، معایبی نیز دارد که عدم شناخت درست آن میتواند آسیبهایی را در سطح جامعه به بار آورد. از این رهگذر «ادوارد سعید» نویسنده فلسطینی صاحب دیدگاههای انتقادی در مسائل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، میگوید: «لیبرالها معتقدند گسترش شبکههای مجازی نه تنها کنترل بر زندگی انسانها را بیشتر نخواهد کرد، بلکه زمینه قدرتیابی افراد در مقابل سازمانها و دولت را افزایش میدهد. لذا در صورتی که دولتها بتوانند مفاهیم جدید امنیتی را برای خود بازتعریف کنند دیگر مجبور نیستند لشکرهای عظیم نظامی خود را تقویت کنند.» حال از خودمان بپرسیم بازتعریف مفاهیم جدید امنیتی به چه معناست و چرا در نگاه سعید اینگونه اهمیت یافته است؟ فضای مجازی که نقش عمده و مهمی را در عرصه تغییر و تحولات اجتماعی بر عهده دارند بشدت میتواند مرزهای امنیتی ساختارهای دولتی و فرادولتی را تغییر داده و باز تعریف جدیدی از آن ارائه دهد.
لذا در بادی امر لزوم دقت به تأثیرات فضای مجازی برجایگاه امنیت در ساختار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اهمیت مییابد. موضوع نظارت بر فضای مجازی که به کرات در فرمایشات مقام معظم رهبری مورد تأکید قرار گرفته، از جمله مباحث مهمی است که ارتباط تام و تمامی با مبحث تأثیرات اجتنابناپذیر فضای مجازی بر موضوع امنیت ملی دارد. لذا ایران بهعنوان کشوری که در منطقهای حساس از جهان قرار گرفته، مجبور است برای کنترل وضعیت امنیتی خود در تمام حوزهها بر فضای مجازی، نظارتی حساب شده داشته باشد تا از این طریق، هم از فواید این فضا بهرهمند شود و هم بدنه اجتماعی و فرهنگی خود را از آسیبهای این فضای خطیر محافظت کند.
البته این موضوع تنها اختصاص به ایران ندارد و در ممالکت غربی نیز در این زمینه اقدامات بسیطی در جهت کنترل فضای مجازی صورت گرفته تا از خطرات پردامنه این فضا در امان بمانند. فیالمثال فرانسه، سختگیرانهترین نظارتهای حکومتی را بر فضای مجازی خود اعمال میکند؛ مطابق قوانینهادویی و لوپسی که در سال ۲۰۰۹ به تصویب رسید، کاربرانی که قوانین حاکم بر اینترنت را زیر پا میگذارند، از دسترسی به آن محروم میشوند؛ مضاف بر این فهرست بلندی از تارنماهای غیراخلاقی یا ایدئولوژیک مسدود شده نیز وجود دارد که شهروندان حق جستوجو برخی از عبارات را در آن ندارند. در آلمان نیز، محدودسازی اینترنتی بر اساس قانون فدرال و رأی دادگاهها صورت میگیرد. در سال ۲۰۰۹ میلادی مجلس آلمان، قانونی را به تصویب رساند که در آن دسترسی به اینترنت دچار محدودیتهای زیادی میشود این محدودسازی در زمینه نفی هولوکاست، نژادپرستی و نفرتپراکنی است که برای کاربران اعمال میشود.
پس از حوادث یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی، دولت آمریکا، در ۲۴ اکتبر ۲۰۰۱، قانونی با عنوان «لایحه میهنپرستی» را در قالب مبارزه با تروریسم تصویب کرد که به موجب آن، کنترل و نظارت بر اطلاعات اینترنتی کاربران حالت قانونی به خود گرفت؛ این قانون با شدت بیشتری در سال ۲۰۰۳ توسط دیوان عالی ایالات متحده به تصویب رسید. «اف.بی.آی» موظف است همه اطلاعات مربوط به کاربران اینترنتی را حتی برای تحقیقات غیررسمی ، جمعآوری کند. حتی باراک اوباما نیز بهرغم شعارهای آزادیخواهانه و گرایشهای نولیبرالی خود در نهایت قانون کنترل اینترنت را امضا کرد.
کنترل فضای اینترنتی زمانی اهمیت خود را بیشتر نشان میدهد که ما بخواهیم به شکل مستند تأثیر شبکههای اجتماعی را بر فضای سیاسی یک کشور ارزیابی کنیم. طی سالهای اخیر نقش مهم شبکههای اجتماعی و موتورهای جستوجوگر اینترنتی در تعیین نتیجه انتخابات آمریکا بیشتر مورد بررسی قرار گرفته است که البته تحقیقات در این زمینه بسیار مایه نگرانی است؛ زیرا نقش چنین فناوریهای جدیدی به راحتی در افکار عمومی قابل تشخیص نیست و در نتیجه میتوانند به راحتی نتیجه یک انتخابات را تغییر دهند، بدون آنکه کسی متوجه شود.
برخی آمار نشان میدهد نقش شبکههای اجتماعی در تبلیغات انتخاباتی سال ۲۰۱۶ در آمریکا بیش از هر زمان دیگری پررنگ بوده است؛ بهطوری که بیش از نیمی از یک میلیارد دلار هزینههای تبلیغاتی در این دوره از انتخابات، به شبکههای اجتماعی اختصاص داده شده بود.
در جریان کارزار انتخاباتی ریاستجمهوری در آمریکا در سال ۲۰۱۶ میلادی، نهایتاً پیشبینیها اشتباه از آب درآمد و ترامپ موفق به شکست «هیلاری کلینتون» شد. در این میان یک سؤال اساسی وجود دارد: چرا اکثر پیشبینیها کلینتون را برنده انتخابات سال ۲۰۱۶ میدانستند اما در نهایت ترامپ وارد کاخ سفید شد؟ جواب این است که هیچ فردی از تسلط بینظیر کمپین ترامپ در شبکههای اجتماعی بهویژه بر فیسبوک خبر نداشت. دونالد ترامپ بهرغم استفاده گسترده از توییتر، از قدرت شبکههای اجتماعی اطلاع چندانی نداشت؛ اما مدیر کمپین انتخاباتی وی، «برد پارسکیل» و تیم او از کارکرد تأثیرگذار فیسبوک آگاهی داشته و از آن در عمل بهخوبی بهره بردند.
در حقیقت گوگل و فیسبوک به آسانی میتوانند به کاربران خود القا کنند که به کدام نامزد رأی بدهند، بدون آنکه کسی از ماجرا بویی ببرد. از یک طرف، گوگل با در دست داشتن اطلاعات خصوصیای که از هر کاربر در اختیار دارد، الگوریتمهایی را به کار میگیرد تا رأیدهندگان مردد را متقاعد کند به یک نامزد خاص رأی دهند. همچنین فیسبوک با «دستکاری احساسات» کاربران خود، آنها را به رأی دادن به یک نامزد خاص تشویق میکند.
نامزدهای انتخابات آمریکا هم با اطلاع از این واقعیتها، تمام تلاش خود را میکنند تا نهایت استفاده را از شبکههای اجتماعی ببرند. لذا میتوان این نتیجه را گرفت که شبکههای اجتماعی میتوانند در شکلدهی به افکار عمومی رأیدهندگان در قبال نامزدها تأثیرگذار باشند. این نفوذ گسترده میتواند نه تنها انتخابات در آمریکا، بلکه انتخابات در کشورهای سراسر جهان را تحت تأثیر قرار دهد.
اما سؤال اینجاست که بهعنوان مثال گوگل چگونه رأی شما را تغییر میدهد؟ تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده است نشان میدهد که امپراتوریهای دیجیتال جدید اکنون میتوانند «قدرت نرم» قرن بیستم را بهگونهای بسیار مؤثرتر پیاده کنند. این نسخه جدید از قدرت نرم، خود را پشت مفاهیمی مانند «بهینهسازی موتور جستوجو» پنهان میکند. این یعنی اگر امپراتوریهای سنتی باید برای تغییر نتایج انتخابات در یک کشور، قبل از آنکه به سراغ گزینه «قدرت سخت» و مداخله نظامی بروند، به سازمانهای مدنی و سیاسی متوسل میشدند، امپراتوریهای دیجیتال جدید میتوانند نتایج انتخابات را بهطور مستقیم و البته مخفیانه تعیین کنند.
«اریک اشمیت» مدیرعامل گوگل میگوید که اینترنت «محدود به قوانین زمینی و کشوری نیست» و در نتیجه نه تنها «بزرگترین فضای مدیریتنشده در دنیا»، بلکه «بزرگترین آزمایش شامل آنارشیسم در تاریخ» است. زمانی که شما عبارتی را در گوگل جستوجو میکنید، در ظاهر امر این موتور جستوجوگر، یک سری نتایج را به شما ارائه میدهد که به شکلی شفاف از محتواهای موجود در اینترنت به دست آمدهاند و شما میتوانید آزادانه روی هر کدام از آنها که خواستید، کلیک کنید. با این حال، واقعیت این است که گوگل «آگاهانه» یک سری نتایجی را به شما ارائه میدهد که اتفاقاً کاملاًً گزینششده هستند. به این ترتیب، کاربران اینترنتی عملاًً مجبور هستند از میان مجموعهای محدود از گزینههایی انتخاب کنند که گوگل قبلاًً برای آنها گزینش کرده است.
از سوی دیگر «جاناتان زیترین» مدیر «مرکز اینترنت و جامعه برکمن»، با بررسی نتایج خطرناک تأثیر فیسبوک بر دورههای انتخابات آمریکا و «مهندسی اذهان» جامعه، یک سناریوی جنجالی را ارائه داده است: فرض کنید در یکی از انتخابات آتی که رقابت در آن به شدت بالاست، «مارک زاکربرگ» مدیرعامل فیسبوک، یکی از نامزدهایی را میپسندد که شما تمایلی ندارید که به او رأی بدهید. او طوری برنامهریزی میکند تا خوراک خبری خاصی که او تولید کرده، به دهها میلیون کاربر فیسبوک مدنظر خود القا میکند تا در انتخابات شرکت کنند. با این حال، زاکربرگ که آگاه است «لایک»های فیسبوک نشانگر دیدگاههای سیاسی و وابستگیهای حزبی کاربران است، صرفاً به کاربرانی اصرار میکند در رأیگیری شرکت کنند که پیشبینی میکند به نامزد مدنظر خودش رأی خواهند داد. در نهایت، نتیجه این انتخابات خیالی به راحتی قابلتغییر و دستکاری است.
از مطالب فوق اینگونه میتوان نتیجه گرفت، که فضای مجازی در ایران نیز بهعنوان کشوری که تحولات سیاسی آن برای غرب و بهخصوص ایالات متحده بسیار مهم است مطمئنا بسیار مدیریت شده است و بعید هم نیست که شبکههای اجتماعی را برای انتخابات پیشرو مدیریت کرده باشد تا مردم را در تصمیمگیریهای خود دچار ابهام کند. جای شکی نیست که جریان مدیریت فضای مجازی با سرنوشت انقلاب گره خورده است؛ لیکن قابل مشاهد است که دولت فضای مجازی را به خوبی نشناخته، و تعریف درستی از آن ندارد و یا اینکه میخواهد جریان را طور دیگری نشان کند. ول بودن فضای مجازی موضوعی است که باید آن را بهعنوان مسئلهای مهم در امنیت کشورمان بدانیم و برای حل مشکل «ول بودن» فضای مجازی باید کار جهادی کرد. باید افرادی که دل و جرأت این کار را دارند پای کار بیایند و نیروی انسانی سالم با افراد فاسد مبارزه کند. آن چیز که عیان است این است که ارکان قدرت در شورای عالی فضای مجازی عملاًً به دست وزارت ارتباطات میباشد. و ضرورت اینکه وزارت ارتباطات بهعنوان یک وزارتخانه بسیار کلیدی و راهبردی وارد عمل بشود بسیار است؛ زیرا نقش وزارت ارتباطات در کنترل فضای مجازی بسیار پررنگ است و تا این وزارتخانه نخواهد اتفاقی نمیافتد. پول، بودجه و قدرت فضای مجازی در اختیار وزارت ارتباطات بوده و قانون نیز، آن را در اختیار وزارت ارتباطات قرار داده؛ لیکن مجلس اقدامی در جهت اصلاح آن انجام نداده است. متأسفانه مجلس در رابطه با پیادهسازی مصوبات شورای عالی فضای مجازی هیچ کاری انجام نداده و بعضاً طرحهای مشکلزا نیز در این زمینه ارائه میدهد. امروز اگر در این خصوص سازمانها به وظیفه خود عمل نمیکنند و حتی زور قوه قضائیه هم به گروهی که در پنهان و نهان بر عدم کنترل فضای مجازی اصرار میورزند نمیرسد، چاره کار را باید در جای دیگری جستوجو کرد. سؤالی که در ذهن پیش میآید این است که آیا عملاًً دولت میتواند درخصوص کنترل فضای مجازی اقدامی جدی انجام دهد؟ فراموش نمیکنیم که پرتاب موشک ساخت داخل ارتباطی به دولت نداشت؛ احتمالاً اگر این مهم به عهده دولت بود اتفاقی نمیافتاد. فرضاً اگر مقامات کشورمان همچون مقامات کشورترکیه از موضع قدرت عمل کرده بودند میتوانستند در مذاکراتشان با مسئولان گوگل، توئیتر و اینستاگرام پرتوانتر و موفقتر عمل کنند؛ لیکن تصمیمی در اینباره گرفته نشد. برای اینکه یک فضای مجازی مطمئنی که در آن امنیت ملی کشورمان زیر سؤال نرود داشته باشیم، باید رئیس شورای عالی فضای مجازی، دبیر شورا و وزیر ارتباطات در یک مسیر به مدیریت و کنترل آن اقدام نمایند. انتخابات ۱۴۰۰ در راه است و امیدواریم که این اتحاد برای مراقبت و صیانت از افکار عمومی در فضای مجازی در برابر اخبار دروغین، تخریبها، یأسپراکنیها، شایعات و... سریعتر اتفاق بیفتد تا در آینده پشیمان از تعلل در این زمینه نباشیم.