
سرویس معرفی: به مناسبت شهادت ششمین امام شیعیان و رئیس مکتب تشیع حضرت امام صادق علیهالسلام، بسته فرهنگی تقدیم مخاطبین عزیز میشود که در ادامه خواهید خواند.
جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، ششمین امام شیعیان، و پنجمین امام از نسل امیر المؤمنین(ع) کنیه او ابو عبد الله و لقب مشهورش «صادق» است. لقبهای دیگری نیز دارد، از آن جمله صابر، طاهر، و فاضل. اما چون فقیهان و محدثان معاصر او که شیعه وی هم نبوده اند، حضرتش را به درستی حدیث و راستگویی در نقل روایت بدین لقب ستوده اند، لقب صادق شهرت یافته است.
ولادت او ماه ربیع الاول سال هشتاد و سوم از هجرت رسول خدا(ص)، و در هفدهم آن ماه بوده است ولی بعض مورخان و تذکره نویسان ولادت حضرتش را در سال هشتادم از هجرت نوشتهاند و در ماه شوال سال صد و چهل و هشت هجری به دیدار پروردگار شتافت. مدت زندگانی او شصت و پنج سال بوده است.
امام صادق(ع) در سن 31 سالگی پس از شهادت پدر بزرگوارشان به امامت رسید و زمان ولایت ایشان مقارن با حکومت بنی امیه و بنی عباس بود.
امام صادق(ع) در دوران امامت خود فرصت مناسبی برای گسترش فعالیتهای فرهنگی و مذهبی نسبت به سایر امامان داشت و توانست شاگردان بسیاری را در علوم مختلف تربیت کند.
خلفای عباسی آزار و اذیت بسیاری را در سالهای آخر عمر بر امام صادق(ع) وارد کردند و حتی حاکم مدینه خانه ایشان را به آتش کشید که البته امام معصوم(ع) از این توطئه جان سالم به در برد. اما ترس و کینه عباسیان از محبوبیت امام صادق(ع) میان مردم روز به روز بیشتر می شد تا اینکه سرانجام منصور دوانیقی خلیفه بغداد در 25 شوال سال 148 هجری قمری با انگور زهرآلود ایشان را به شهادت رساند.
چند شعر از شاعران اهلبیت تقدیم به صادق آل محمد (صلی الله علیه و آله)
بارها سینه سوزان مرا سوزاندند
وقت و بی وقت دل و جان مرا سوزاندند
هر شب و نیمه شب آزار دلم میدادند
در خفا قلب پریشان مرا سوزاندند
سر سجاده اهانت به نمازم کردند
بر لبم آیه قرآن مرا سوزاندند
پا برهنه برُبودند مرا از حرمم
حرمت پیری و عنوان مرا سوزاندند
ناسزا پیش دو چشمم که به مادر گفتند
به خدا عزت جانان مرا سوزاندند
من به دنبال سر اَستَرشان ذکر به لب
سوز ذکر لب عطشان مرا سوزاندند
از غم مادر خود بی سر و سامان شده ام
که به کوچه سر و سامان مرا سوزاندند
گرچه دیدند که بر کرب و بلا میگریم
باز هم دیده گریان مرا سوزاندند
به خدا بر جگرم زهر جفا مرحم بود
گرچه از کینه دل و جان مرا سوزاندند
محمود ژولیده
****
منم آن دل که ز داغ تو به دریا میزد
روضه ات شعله به دامان ثریا میزد
مو سپیدی که دو دستش به طنابی بستند
پیر مردی که نفس در پی آنها میزد
آن طرف گریه ی طفلان من و در این سو
خنده بر بی کسی ام دشمن زهرا می زد
نیمه جانی که در آتش پی ِ طفلانش بود
شعله وقتی ز در سوخته بالا میزد
آه از آن بزم شرابی که به یادم آورد
داغ آن زخم که نامرد به لبها میزد
یاد آن طفل که زنجیر تنش مانع بود
تا ببیند که لبِ چوب کجا را میزد
همه ی قدرت خود جمع نمود اما دید
خیزران را به لب زخمی بابا میزد
ترکه اش گاه به رخ گاه به دندان می خورد
در عوض عمه ی ما بود که خود را میزد
حسن لطفی
مباد آنکه عبای تو یک کنار بیفتد
میان راه ، تن تو بی اختیار بیفتد
تو را خمیده خمیده میان کوچه کشیدند
که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد
دگر غرور تو را چاره جز شکسته شدن نیست
اگر محاسن تو دست این سوار بیفتد
توقع اثری غیر آبله نتوان داشت
مسیر پای برهنه ت اگر به خار بیفتد
چه خوب شد که لباست به میخ در نگرفت و ...
چه خوب شد که نشد پهلویت ز کار بیفتد
اگر چه سوخت حریمت ولی ندید نگاهت
ز گوش دخترکان تو گوشوار بیفتد
هنوز هم که هنوز است جلوه های تو جاریست
که آفتاب ، محال است در حصار بیفتد
**
آسمان است و زمین دور سرش می گردد
آفتاب است و قمر خاک درش می گردد
این قد و قامت افتاده درخت طوباست
این محاسن بخدا آبروی دین خداست
این حرمخانه ی زهراست نسوزانیدش
این حسینیه ی دنیاست نسوزانیدش
شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید
پسر فاطمه را پای پیاده نبرید
میبریدش، ببرید از وسط مردم نه
هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه
آی مردم بگذارید عبا بردارد
پیرمرد است و خمیده ست عصا بردارد
از مسیری ببریدش که تماشا نشود
چشمی از این در و همسایه به او وانشود
اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد؟
پیرمردی که خمیده ست کشیدن دارد؟
بگذارید لبش یاد پیمبر بکند
وسط شعله کمی مادر مادر بکند
شعله ی تازه به چشمان غمینش نزنید
آسمان است و در این کوچه زمینش نزنید
شاید این کوچه همان کوچه ی زهرا باشد
شاید آن کوچه ی باریک همین جا باشد
شاید این کوچه همان جاست که زهرا افتاد
گر چه هم دست به دیوار شد اما افتاد
این قبیله همگی بوی پیمبر دارند
در حسینیه ی خود روضه ی مادر دارند
علی اکبر لطیفیان
بقیع ! باز کن آغوش روح پرور را
که در برت بِکِشی میهمان آخر را
بقیع ! غسل زیارت کن و ضریح بساز
که بوسهها بزنی پیکری مطهر را
بقیع ! این تنِ مولای سالخوردهی ماست
بگیر در بغل آرام یاس پرپر را
بدان که شرح غم این غریب دشوار است
غمی که کاسهی خون کرد دیدهی تر را
بمیرد آنکه در این سن و سال زهرش داد
که آتشی زد و سوزاند پای تا سر را
شرار زهر شبی را به خاطرش آورد
که دید شعلهی بر چار چوبهی در را
میان دود درِ خانه با لگد وا شد
که باز زنده کند روضههای مادر را:
-چه ضربهای که سر و روی میخ را خون کرد
شکست شیشهی عمر عزیز حیدر را-
بقیع ! روضهی شیخ الائمه سنگین است
ولی بیا که بگویم از این فراتر را
چه گویم از شب و پای برهنهی آقا؟
که زنده کرد عزای سه ساله دختر را
گمان نکن که تمام است مقتلالصادق
بقیع ! گوش بده حرفهای آخر را
به قصد کُشتنش آن شب که تیغ بالا رفت
خدا رساند پیِ یاریاش پیمبر را
همین رسول خدا دید شمر ملعون را
که بُرد زیر گلوی حسین خنجر را
تلاش کرد ولی جای بوسه را نبُرید
به زورِ پا زد و گرداند پارهپیکر را
علی صالحی
****
کشید بند طناب و شما زمین خوردی
شبیه مادرتان بی هوا زمین خوردی
تمام آینه ها ناگهان ترک خوردند
مگر چقدر شما با صدا زمین خوردی؟
چه عاشقانه سر کوچه ی بنی هاشم
به یاد حضرت خیرالنساء زمین خوردی
شتاب مرکب و زانوی خسته باعث شد
طی مسیر، شما بارها زمین خوردی
صدای ناله ی زهرا مدینه را لرزاند
به دست بسته،غریبانه تا زمین خوردی
دلت شکست وبه یاد رقیه افتادی
خودت برای رضای خدا زمین خوردی
وحید قاسمی
چندکلیپ سخنرانی و مداحی به مناسبت شهادت حضرت امام صادق علیهالسلام
توصیه های آیت الله وحید خراسانی برای برپا داشتن عزای شهادت امام صادق علیه السلام
مداحی زیبای حاج محمود کریمی برای شهادت امام صادق علیه السلام سال85
شور زیبای مهدی رسولی شب شهادت امام صادق علیه السلام
زمینه زیبای حاج حسن خلج برای شهادت امام صادق علیه السلام
هیات کجا برویم؟