از ملزومات هر عملیات فرهنگی موفق، بازخوردگیری از مخاطبین و جامعه هدف آن عملیات، در پایان کار است. بارها شده که برای برگزاری نمایشگاه و همایش و سمینار و صرف هزینههای هنگفت از بیتالمال، به خود میبالیم که ال کردهایم و بل؛ اما نمیدانیم بعد از این همه به به و چه چه کردنها، این عملیاتها چقدر روی جامعه هدف خود موثر بودهاند؟ تا کجا اهداف ما را عینیت بخشیدهاند؟ این جهل خاموش، آسیبی عام البلوی در بدنه فرهنگی کشور است که ما را در برنامهریزیهای بعدی و تعیین اولویتها، دچار خطا میکند. اگر مدعی تأثیرگذاری هستیم بسمالله، بررسی کنیم ببینیم در قلب و ذهن چند نفر رد کار فرهنگی ما به جا ماندهاست؟
از کارهای خوبی که در این باره در حال انجام است برگزاری مسابقه کتابخوانی، حین توزیع کتابهاست. این ابزاری برای سنجش میزان مطالعه یک کتاب است هرچند صرفا یکی از ابزارهاست و برگزاری مسابقاتی مانند تلخیص و نقد کتاب هم میتواند راهگشا باشد. حضرت آقا در دیدار 19/8/95 با فعالان فرهنگی، میفرمایند: «گاهی کتاب را کسی میخرد ولی داخل قفسه میگذارد، کاری کنید که خاطر جمع شوید کتاب خوانده میشود.» اتفاقا آمارهایی که از دفعات چاپ و تیراژ هر کتاب، منتشر میشود از همان طبلهای توخالی است که به دستاوردسازی برای آن نهاد و دستگاه میانجامد. کتاب را چاپ میکنند و در مناسبتها و طرحهای مختلف به رایگان توزیع میکنند یا در انبارهای کتابشان خاک میخورد. ترفند دیگری هم توسط بعضی نهادها دنبال میشود که برای بالابردن شماره چاپ کتاب، در همان ابتدا چند نوبت چاپ میکنند و به بازار میفرستند تا مدعی شوند این کتاب مخاطب زیادی داشته است؛ اما از کتاب که بگذریم تکلیف این همه نمایشگاه و اجلاس و نشست و همایش و دوره و... چه میشود؟ دورهای که با یارانه برگزار میشود و بعد از برگزاری معلوم نیست چند درصد محتوا در ذهن و جان مخاطبینش رسوب کرده است؟! اصلا پیش از دوره، آسیبشناسی نمیشود که شرکتگنندگان چقدر مناسب بودهاند؟! به نظر میرسد باید جایزه فیلمها و مستندها را هم وقتی داد که آمار بگیریم ببینیم کما و کیفا چه مقدار بر مخاطب تأثیرگذار بودهاند.
خلاصه در این جبهه فرهنگی پویا و پرامید، جای آمارهای شسته و رفته و بیطرفانه و بازوهای پرتوان برای اثربخشی فزاینده، همچنان خالی است!